۱۳۹۳ شهریور ۹, یکشنبه

همه اتهامات همه روسای جمهور



اصولا تا اینجای تاریخ که ما در آن هستیم، روسای جمهور ایران به سه دسته تقسیم می شوند:
1) دسته نخست: اکبر هاشمی رفسنجانی
2) دسنه دوم: محمد خاتمی
3) دسته سوم: محمود احمدی نژاد
البته یک دسته ماقبل تاریخ به نام ابوالحسن بنی صدر هم وجود داشته است که چون در ژانری متفاوت است در این دسته بندی نمی گنجد. ناظران و تحلیلگران معتقدند که به این سه دسته، دو دسته اتهام قابل وارد شدن است:
1) دسته نخست: اتهاماتی است که وقتی رییس جمهور بودند به ایشان وارد شده است.
2) دسته دوم: اتهاماتی است که وقتی رییس جمهور سابق شدند به ایشان وارد شده است.
همان ناظران و تحلیلگران به ضرس قاطع می گویند اگر اتهام، مفتی باشد زدنش ضرری ندارد و اولویت با زدن است. از طرف دیگر مرور و بررسی هر دو دسته اتهام وارد شده به هر سه دسته فوق موجب آن می شود اتهامات مربوط به دسته جدید روسای جمهور، به نام حسن روحانی، که یواش یواش وقت زدنش نزدیک می شود، پخته تر و رسیده تر بوده، همان اثری را داشته باشد که شلغم روی بیماران مبتلا به زکام دارد.
1) اکبر هاشمی رفسنجانی
اینکه اوایل رییس جمهور شدنش چه اتهاماتی به ایشان زده می شد، اصلا مهم نیست. اما یک مقدار که نامبرده بیشتر رییس جمهور شد، صندلی های او و نحوه تکیه دادنش به آن صندلیها، بالذات تبدیل به اتهام شد. عده ای معتقد بودند با دیدن هاشمی رفسنجانی در آن وضعیتها، یاد سلسله های تاریخی می افتند و اینچنین بود که وی به "خود شاه پنداری" متهم شد. به همین دلیل بود که نرم نرمک در هر نقطه از تهران و حومه که آپارتمان یا خانه ویلایی یا مرکز تجاری (پاساژ سابق) دیده می شد همان عده مطمئن می شدند که اگر پای خود هاشمی هم به طور کامل در میان نباشد، یحتمل دست یا پای یکی از فرزندان ایشان وسط است. این رویه "هاشمی شاه پنداری" به تدریج باعث شد مردم سایر شهرها، همه اموال و مایملک متعلق به سرمایه داران شهر و دیار خود را به صورت خودکار به نام خاندان هاشمی سند بزنند. حتی در این میان، عزیزانی بودند که دوست داشتند ثابت کنند قله دماوند و رود کارون هم مال هاشمی رفسنجانی است. این عده می گفتند منطقه "مال آقا" در نزدیکی ایذه هم در واقع مال هاشمی رفسنجانی است. ایرانیان مهاجر مقیم کانادا، بریتانیا، موریتانی، برزیل و حتی ونزوئلا هم به منظور عقب نماندن از قافله، باور کردند که همه چیزهای باشکوه و گران قیمت کشورهای محل اقامتشان، بی برو برگرد متعلق به هاشمی رفسنجانی و خانواده اش است. بگذریم که این وسط شلوار لی فائزه هاشمی و دوچرخه سواری کردنش تبدیل به نوعی خاص از اتهامات اخلاقی و خانوادگی شد و بنا به برخی روایات هاشمی رفسنجانی در خلوت خودش را ملامت می کرد که چرا در دوران کودکی فائزه به او قول داده بود در صورت شاگرد اول شدن برایش دوچرخه می خرد؟
دوره ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی رو به پایان بود که ایشان مفتخر به دریافت لقب "سردار سازندگی" شد و طبیعتا از شنیدن این عنوان ذوق می کرد. اما کمی که خوب دقت کرد متوجه شد که در واقع متهم به دریافت "لقب سردار سازندگی" شده است. به همین دلیل بود که درست از روزی که هاشمی رفسنجانی تبدیل به رییس جمهور سابق شد، با نهایت توان سعی کرد به همه ثابت کند که نه سردار بودن لزوما چیز بدی است و نه سازندگی کار بدی محسوب می شود. چه برسد به اینکه یک نفر همزمان سردار سازندگی باشد!
تفیهم اتهام هاشمی رفسنجانی در ارتباط با سردار سازندگی رو به پایان بود که اتهام جدیدی تحت عنوان "عالیجناب سرخپوش" به طرز غافلگیرکننده ای به ایشان وارد شد. از آنجا که مرور این اتهام خاص مستلزم یادآوری و آشنایی با شاه کلید و عالیجنابان خاکستری است، به منظور پیشگیری از افزایش تراکم جمعیت برخی مناطق خاص شمال شهر تهران در مجاورت درکه، به استحضار ملت شریف ایران می رسانیم که بهتر است این یک بخش را کش ندهند!
در حالیکه روند اتهام زنی به رییس جمهور سابق به خوبی و خوشی ادامه داشت و مردم هم از این وضعیت خوشحال بودند در پرتو ظهور معجزه هزاره سوم، که در نوع خودش پدیده ای بود که هرگز با این ابعاد تکرار نخواهد شد فصل نوینی در اتهامات هاشمی رفسنجانی آغاز گشت. پدیده مذکور، در حالیکه به دوربین زل زده بود گفت: "فرزندان آقای هاشمی چه کار می کنند؟" بلافاصله کمیته های حقیقت یاب در مراکز علمی و پژوهشی معتبر دنیا و کمیسیونهای تحقیق در همه پارلمانها و قوه های قضاییه اقصی نقاط جهان تشکیل شد تا پاسخی برای این سوال پیدا کنند. با توجه به ناتوانی جسمی و روحی اعضای این کمیته ها و کمیسیونها در پیدا کردن پاسخی برای آن سوال، به صورت دسته جمعی و اجماعی نتیجه گیری شد که چون پدر آقای هاشمی رفسنجانی در اطراف رفسنجان مالک باغ پسته بوده است و کسی هم نمی داند که فرزندانش چه کار می کنند، پس لابد خودش کار خوبی نمی کند و باید نهایت تلاش برای متهم کردن او به عمل بیاید.
بعدها هاشمی رفسنجانی احساس کرد اتهامات دسته دوم برایش تکراری شده اند، به همین خاطر هوس کرد دوباره دسته نخست اتهامات را امتحان کند و در نتیجه  کاندیدای ریاست جمهوری شد اما فردی که حداقل هشت سال از هاشمی رفسنجانی بزرگتر بود، او را متهم به کهولت سن کرد.
2) محمد خاتمی
محمد خاتمی اصلا قبل از اینکه رییس جمهور بشود متهم بود و در طول تاریخ شاید برای نخستین بار یک متهم، رییس جمهور شد. نخستین اتهام خاتمی بعد از ریس جمهور شدن این بود که خوش تیپ و خندان است و با این روش، قصد اغفال ملت شریف را دارد. خاتمی در ادامه، متهم به تساهل و تسامح شد و کمی بعدتر گفتند خاتمی باعث شده است دانشجویان دست بزنند ( البته ما نفهمیدیم دانشجویان در آن زمان دقیقا به کجا یا چه چیزی دست زده بودند) که در نتیجه آن مچ دست دختران دانشجو توسط برخی از گروههای فشار اسبق، روزنامه نگاران سابق و فیلمسازان فعلی دیده شده و بلکه پسندیده شده که طبیعتا فعل ناپسندی بوده است. خاتمی در ادامه متهم شد که عده ای از دشمنانش تعدادی از روشنفکران و نویسندگان را پس از کوفتگی دچار کشتگی کرده اند. بعد هم خاتمی متهم شد که عده ای از دانشجویان از طبقه چهارم خوابگاههای کوی دانشگاه تهران خودشان را افتاده اند و بلافاصله خاتمی متهم شد که اروجعلی ببرزاده یک ریش تراش دزدیده است.
خاتمی که به قدر کافی از سوی مخالفانش متهم شده بود از یک جایی به بعد، با زبان بی زبانی و با لهجه اردکانی غلیظ از طرفدارانش درخواست کرد که در راستای تنوع، آنها هم او را متهم کنند. اینطوری شد که در در حالیکه عده ای خاتمی را متهم به زمینه سازی برای فعالیت براندازان می کردند، عده دیگری به او اتهام سرکوب منتقدان بی خطر را می زدند. همانطور که عده ای اتهام ترویج فساد و بی بند و باری و بی حجابی را متوجه خاتمی می کردند، گروه  دیگری او را متهم به محدود کردن آزادیهای اجتماعی می نمودند. همزمان با عده ای که خاتمی را متهم به تندروی می کردند، عده دیگری خاتمی را متهم به کندروی می کردند. درست در همین شرایط خاتمی تصمیم گرفت خود را به رییس جمهور سابق تبدیل کند. در نتیجه بدیهی بود که خاتمی متهم به همکاری با جورج سورس شود. از آنجا که جورج سورس خالی، خیلی به عنوان اتهام، حال نمی داد، بعد از مدتی خاتمی متهم به کودتای مخملی و براندازی نرم از طریق همکاری با جورج سورس شد. بعد چون حتی خود جورج سورس هم باور نمی کرد که روزی تا این حد مهم شود و هر آدم عاقلی که حتی یک ذره خاتمی را در تلویزیون هم دیده باشد، می تواند بفهمد که این وصله ها به او نمی چسبد، عده ای قرار گذاشتند خاتمی اول متهم نشود. بلکه ابتدا کمی ممنوع التصویر و ممنوع البیان و بعد از آن به کلی متهم شود. شاید که به این ترتیب اتهامها به زور هم که شده بالاخره به یک جایی از خاتمی بچسبد.
3) محمود احمدی نژاد
رییس جمهور شدن محمود احمدی نژاد، با ایجاد مکتب و سبک جدیدی در اتهام زنی همزمان شد. اگر تا قبل از احمدی نژاد، کسی که رییس جمهور بود اتهام خودش را می خورد و رییس جمهور سابق هم مال خودش را می خورد، بعد از آغاز دوره محمود، کسی که رییس جمهور بود اتهام خودش را می زد و روسای جمهور سابق علاوه بر اتهامات روزمره، از سوی رییس جمهور موجود هم اتهام می خوردند. اگر چه، بودند کسانی که با بهره مندی از جگرهای گنده، سعی کردند اتهامات بی پایه و اساسی مانند هاله نور، ممه ای که لولو برد، ریختن آب روی محل دقیق سوختگی، 63 درصد، اسفندیار رحیم مشایی، حمید بقایی، کف بینی و رمالی را به احمدی نژاد وارد نمایند، اما از جایی که دولت او حتی از خودش هم پاک تر بود، هیچکدام از اتهامهای مذکور اثری نداشت. در همین دوران بود که همگان متوجه شدند اتهام زدن به رییس جمهور کار خوبی نیست و آخر و عاقبت هم ندارد. حتی شنیده  شد احمدی نژاد جایی گفته بود:" 3 نفر به 1 نفر؟ تازه هاشمی رفسنجانی و خاتمی هم آن پشت ایستاده اند! جرزنی اصلا مورد قبول من نیست!"
همزمان عده ای پرسیدند: "فرزندان آقای هاشمی چه کار می کنند؟" و بدون درنگ پرسیدند: "پسرهای آقای ناطق چی؟ آنها چه کار می کنند؟" و کمی بعد عده ای پرسیدند: "آن یکی برادر برادران لاریجانی که رییس هیچ جا نیست، اون چی؟" و در نتیجه احوالپرسی از اعضای خانواده  مسوولان و نگرانی در باب اشتغال آنها به دغدغه جامعه تبدیل شد.

در همین اوضاع و احوال در حالیکه کمتر کسی می توانست باور کند، احمدی نژاد راضی شد که خود را به رییس جمهور سابق تبدیل کند. از آن روز به بعد هم تا همین امروز کسی نتوانسته به احمدی نژاد اتهامی بزند. احتمالا باید متوجه شده باشید که چرا گفتیم همزمان با احمدی نژاد مکتب و سبک جدیدی در زمینه اتهام زدن و خوردن ایجاد شد. به کلیه خوانندگان عزیز هم پیشنهاد می دهیم بی خیال اتهام زدن به احمدی نژاد شده، وقت و انرژی خود را صرف اتها زدن به دسته چهارم روسای جمهور کنند، چون به نظر می رسد در این زمینه از احمدی نژاد آبی گرم نمی شود. بگذریم که احمدی نژاد در سایر زمینه ها قادر به تولید آب جوش و اورانیوم غنی شده است!

۱۳۹۳ تیر ۳, سه‌شنبه

وازکتومی


ز ک ت م* و تو چه می دانی که این چیست؟* این همان وازکتومی است* و تو چه می دانی که وازکتومی چیست؟* همانا وازکتومی، لوله بندی است* لوله بندی یعنی بستن لوله* پس آنها که لوله هایشان را بستند، درهای رحمت به رویشان بسته شد و کسانی که راهش را باز کردند در میان باغی پر از درختان گلابی و بوته های گوجه فرنگی فرود آمدند* پس بر شماست که پرهیز کنید از وازکتومی و بگشایید لوله ها را* البته در مصرف آب هم صرفه جویی کنید* ای کسانی که ایمان آوردید! دست به هیچ لوله ای نزنید، شاید خطرناک باشد!* و ما بر شما گماشتیم عده ای افراد بصیر را تا از وازکتومی جلوگیری کنند* اینها همانهایی هستند که نانشان را از راه مبارزه با لوله بندی دیگران در می آورند* و اینها همانهایی هستند که وقتی ساپورت به پای جنس مونث می بینند یادشان می آید که باید به وازکتومی هم بیندیشند* و اینها همان کسانی هستند که می گویند آن کس که مونث است و نیاز به وازکتومی ندارد پس به ورزشگاه هم نباید برود* و اما ای مبارزان با وازکتومی و جهادگران با ساپورت و از بین برندگان مونث جات!* یادتان باشد که گاهی اوقات لازم نیست حتما درهای رحمت را به روی دیگران با مبارزه با لوله بندی، باز کنید* شما همانهایی هستید که پارازیتها را آفریده اید* و پارازیت همان چیزی است که تخم مرغ را بدون آب، آب پز می کند، چه برسد به وازکتومی گاه آدم را* اقلا بگذارید مردم فکر کنند اگر بچه شان نمی شود به خاطر وازکتومی است* اگر غیر از این باشد و جلوی لوله ها باز باشد، مردمان نتیجه پارازیتها را احساس و مشاهده می کنند* دست به لوله مردم نزنید که با وجود پارازیتها، در آن خطرات فراوان است* و ما به شما حرفهایمان را زدیم* بعید است فهمیده باشید* باشد که بصیرت پیدا کنید*

۱۳۹۳ خرداد ۱۶, جمعه

آقا تقی و عمامه به سرها

در راستای اینکه آقا تقی مصباح یزدی طوری راجع به برخی عمامه به سرها حرف زده است که انگار خودش، کلاه شاپو به سر دارد و آنقدر ناراحت شده است که کسانی که نمی دانستند هم فهمیدند که تجمعات غیرقانونی و دلواپسیها از سوی ایشان هدایت می شود و با عنایت به اینکه بعد از چندین سال در میان مقامات رسمی کشور یک نفر پیدا شده است که قیمومیت ایشان را نمی پذیرد و حرف خودش را می زند و کم هم نمی آورد و همین موضوع باعث شده است که آقا تقی مصباح یزدی دلواپس شده، یک سری حرفهای دیگر هم بزند بررسی سخنان گهربار ایشان بسیار مهم به نظر می رسد.
ایشان خطاب به کسانی که برای شرکت در مراسم 14 خرداد، پیاده از قم به سمت تهران در حرکت بودند، گفته اند: "خوب است در اين مسير درباره دستاوردهاي انقلاب و دفاع مقدس تفکر کرده و آسيب‌هايي را که ممکن است اين انقلاب را تهديد کند، شناسايي کنيد تا در حد امکان از آن پيشگيري شود و اگر آسيبي نيز وجود دارد، براي مقابله با آن، خود را آماده کنيد." نکته در اینجاست که هر شهروند معمولی، حتی اگر نقی معمولی هم باشد و با خودروی معمولی در این وقت از سال فاصله قم و تهران را طی کرده باشد، می داند آفتاب کویر میان قم و تهران آنچنان مغز آدم را می پزد که نه تنها امکان تفکر درباره انقلاب و دفاع مقدس را به شخص نمی دهد بلکه آدم فقط ترجیح می دهد آسیبهایی که در اثر از دست دادن آب بدن وجود دارد را شناسایی و برای مقابله با آن آماده شود. اینکه نقی معمولی این واقعیت را بفهمد و تقی غیرمعمولی آن را نادیده بگیرد شاید به این دلیل است که آقا تقی نه تنها هیچ وقت پیاده نرفته اند بلکه با خودروهای غیرمعمولی از قم به تهران آمده اند!
آقا تقی مصباح یزدی در بخش دیگری از رهنمودهای حکیمانه خود فرموده اند: "حتي در هشت سال دفاع مقدس نيز عده‌اي معتقد بودند اين جنگ هرچه زودتر بايد تمام شود، چرا که جنگ غير از، از دست دادن جوان‌ها و بيوه شدن زنان و تخريب منابع و ضربه به اقتصاد کشور، حاصل ديگري ندارد!" ضمن تشکر از این همه بصیرت و شجاعت ایشان و با طرح این پرسش که: آقا تقی! خود شما در آن هشت سال دقیقا در کجای جنگ ایستاده بودید؟ جای بسی تشکر و امتنان است اگر بفرمایند الان ایشان از دست دادن جوانها و بیوه شدن زنها را برای کشور مفید می دانند یا تخریب منابع و ضربه به اقتصاد را؟ یا اینکه یک سری حاصلات و محصولات دیگری هم بوده است که ایشان دیده و هنوز مصلحت نمی داند به بقیه نشان بدهد؟ اصلا شاید هم ایشان از اینکه جنگ زودتر تمام شده است و الان امکان این را نداریم که بگوییم سی و چهار سال است در حال جنگ مستقیم با بقیه دنیا هستیم ناراحتند؟ اینجاست که آدم باز هم دلش می خواهد بداند ایشان دقیقا در زمان جنگ هشت ساله کجای جنگ بودند که اگر جنگ بیشتر طول می کشید دوست داشتند همان جایش بمانند؟
ایشان ضمن اینکه یک سری چیزهای دیگری هم گفته اند در ادامه افزوده اند: "دشمنان حتي براي لباس‌هاي افراد نيز برنامه‌ريزي کرده‌اند، به‌گونه‌اي که وقتي فردي مي‌خواهد لباس مناسب و اسلامي تهيه کند، آن را در بازار نمي‌يابد." البته به ما ربطی ندارد که اگر به قول ایشان دشمن حتی برای لباس مردم هم برنامه ریزی کرده است، در تمام این سالها آقا تقی و دوستانشان برای چه چیزی داشته اند برنامه ریزی می کردند، پس؟ اما نکته مهم این است که ایشان آیا الان دلواپس لباس مناسب برای مردم هستند یا لباس اسلامی؟ در ادامه هم، اینکه مشخص نیست منظور از لباس اسلامی آن چیزی است که مثلا مسلمانان در ترکیه و مالزی به تن می کنند یا آن چیزی که مسلمانان در افغانستان و پاکستان و عربستان می پوشند؟ این وسط تکلیف لباسهایی که مسلمانان اروپا و آمریکا می پوشند چه می شود؟ تفاوتهای فرهنگی دیپلمات کشورمان در برزیل با دختران آن کشور در کجای لباس جا می گیرد؟ سوال بعدی هم این است که اگر لباس مناسب پیدا شد اما اسلامی نبود آیا آقا تقی خیالش راحت می شود یا چی؟ مثلا ممکن است یک نفر با شلوارک بالای زانو احساس مناسب کند اما لزوما احساس اسلامی نداشته باشد! در اینصورت مشکل حل می شود؟ اگر یک خانمی پیدا شد که زبانمان لال با پیراهن رنگی گل گلی کاملا پوشیده، احساس مناسب اسلامی داشت، تکلیف احساس آقا تقی چه می شود؟
آقا تقی مصباح در ادامه فرموده اند: "از يک طرف عامل فکري و از طرف ديگر عامل رواني که راحت‌طلبي و رفاه‌طلبي است سبب شده تا اين افراد، رابطه با آمريکا را مصلحت بدانند!" ما به دلیل فقر دانش تئوریک و وجود عامل فکری و روانی در این زمینه بحث خاصی نداریم فقط مایل هستیم بدانیم ایشان و دوستانشان که در این سالها رابطه با چین و روسیه و یک سری جاهای دیگر در اقصی نقاط جهان را، ولو زیر پونز نقشه های جغرافیایی، مصلحت دانسته اند دقیقا چه گلی به سر مملکت زده اند؟
ایشان در ادامه در حالیکه ناگهان کمی عصبانی شده اند گفته اند: "حتي برخي از افراد عمامه به سر که داراي مسئوليت هستند، در واکنش به اجتماع مردم در خصوص بدحجابي و نگراني علما از وضع دين و فرهنگ و تجمع روحانيت در فيضيه، آن‌ها را کساني معرفي مي‌کنند که اسلام را نشناخته‌اند و آن‌ها را متهم به توهم مي‌کنند. بايد از وي پرسيد مگر خود تو دينت را از کجا ياد گرفته‌اي؟ از فيضيه يا از انگلستان؟" ضمن اینکه بار دیگر این پرسش به وجود می آید که مگر خود ایشان چه چیزی روی سرشان هست که اینطور با تعجب از لفظ عمامه به سر استفاده کرده اند، همینطور بی خودی یادمان آمد که چند سال پیش یکی از دوستان ایشان در قم وفات فرموده بودند و در وصیتنامه شان از لندن به عنوان پایتخت دوم مسلمانان اسم برده بودند! بگذریم از اینکه کسانی می گفتند در پروازهای تهران-لندن گاهی شخصی را دیده اند که از قضا خیلی شبیه آقا تقی است و با کت و شلوار بین این دو پایتخت رفت و آمد می کند! در آخر هم باید این را پرسید که خدا وکیلی به جز فیضیه و انگلستان، از جای دیگری نمی شود دین یاد گرفت؟!
وي با بيان اين‌که والله برخي از بچه‌هاي خردسال از سياست‌مداران غرب‌زده بيشتر مي‌فهمند، اظهار داشت: "مردم متوجه مي‌شوند که دشمن در برابر وادادگي مسئولين، جلوتر آمده و پرروتر مي‌شود، اما برخي از مسئولين هنوز نفهميده‌اند." ضمن تشکر مجدد از آقا تقی مصباح، باعنایت به اینکه ایشان احتمالا روشی را که تا پیش از روی کار آمدن دولت روحانی در کشور وجود داشت، واندادگی در برابر دشمن می دانند و ضمن طرح تقاضای معرفی برخی از بچه های خردسال مورد نظرشان به سازمان ملل و سایر نهادهای بین المللی، با توجه به اینکه ایشان در جای دیگری هم اشاره کرده بودند که برخی ها فکر می کنند وظیفه دولت فقط رفع تحریمهاست و به عبارت دیگر به نظر می رسد از منظر منور ایشان تحریمها خیلی مساله مهمی نیست، خوشحال می شویم اگر بدانیم آقا تقی و اهل بیت مکرمشان آخرین بار کی برای معالجه به مطب پزشک یا مرکز درمانی مراجعه کرده اند و آخرین باری که نسخه پزشک را گرفته اند و برای تهیه دارو شخصا به داروخانه رفته اند، دقیقا چه زمانی بوده است؟ البته اگر حافظه شان یاری نکرد از نظر ما ایرادی ندارد که برای ارائه پاسخ با احمد آقای جنتی مشورت کنند!

در پایان ایشان فرموده اند: "بايد شعارهاي دين و انقلاب را بيشتر درک کنيم و بدانيم فرهنگ، نه رقص‌هاي محلي و لهجه‌ها و گويش‌ها، نه اسلام آمريکايي، نه اسلام سازش و نه اسلام ديپلماتيک، بلکه اسلام انقلابي است."  با عرض پوزش از کلیه خوانندگان محترم، گویا در جملات آخر خط روی خط افتاده است! ایشان در حال تبیین دیدگاه خود در قبال فرهنگ بودند که ظاهرا در فراز پایانی سخنانشان کسی بیانیه سیاسی درباره اسلام سازش و دیپلماتیک صادر کرده است! احتمالا تداخل قسمت سیاسی دلواپسان با بخش فرهنگی آن عزیزان سبب بروز این مشکل شده است.

۱۳۹۳ اردیبهشت ۳۱, چهارشنبه

کاری نکنید که مجبور شویم نشان دهیم!


شنوندگان عزیز!توجه فرمایید!
چماقداران بزرگوار و برگزارکنندگان نازنین تجمعات غیرقانونی علیه پوشش دیگران! توجه فرمایید!
دلواپسان نازکدل لطیف الطبع بر هم زننده کنسرتها و سخنرانیها! توجه فرمایید!
ربایندگان محترم و مهربان مزربانان ایرانی در اقصی نقاط کشور! توجه فرمایید!
مواد فروشان دریادل کوچه پس کوچه های میهن عزیز! توجه فرمایید!
زورگیران گرامی! شما هم توجه فرمایید!
دزدان و قاچاقچیان و قمه کشهای محترم! توجه فرمایید!
دیپلماتهای فرهیخته نشان دهنده تفاوتهای فرهنگی ملت غیور ایران با سایر ملل جهان در کلیه استخرهای دنیا! توجه فرمایید!
همکاران عزیز و گرامی که با خودروی پلیس از روی مردم رد می شوید! توجه فرمایید!
سعید مرتضوی، بابک زنجانی، علینقی جهرمی و محمود خاوری سخاوتمند! توجه فرمایید!
به لطف رشادت و شجاعت و دلاوری برادران و خواهران گمنام شما در پلیس، گروه مخوف، ناجور، متحرک و موزونی که با تهیه نماهنگ بر روی یکی از آهنگهای مبتذل فارل ویلیامز خواننده عضو لژهای فراماسونری وابسته به آمریکا، اسرائیل و سایر کشورهای 5+1  سعی در نمایش چهره ای خوشحال و نرمال از جوانان ایرانی در سطح بین المللی داشتند طی یک عملیات پیچیده اطلاعاتی در یکی از خانه های تیمی واقع در یکی از مناطق شهر تهران دستگیر و به سرعت تحت بازجوییهای فنی و پلیسی قرار گرفتند.
به اطلاع شما می رساند که طبق آخرین اطلاعات به دست آمده، اعضای این گروه قصد داشتند در زمان برگزاری مسابقات فوتبال صهیونیستی (موسوم به جام جهانی در برزیل، که براساس برنامه ریزی و اصرار سرویسهای امنیتی آمریکا و اسرائیل در خرداد برگزار خواهد شد) اقدام به تماشای دست جمعی و مختلط مسابقات در خانه تیمی کشف شده نموده، در همان حال، چیپس و پفک و تخمه هم بخورند که به همت فرزندان غیور این مرز و بوم، توطئه مذکور در نطفه خفه شد.
ضمن تبریک این پیروزی بزرگ به همه شما، بار دیگر به استکبار جهانی، بقیه جهانیان و اذناب داخلیشان و تیمهای رسانه ای وابسته به آنها ضمن کوبیدن مشت محکم، هشدار می دهیم که با پافشاری بر اقدامات مذبوحانه ای نظیر آنچه در این فقره با هدف نرمال نمایی چهره ایرانیان در سطح بین المللی صورت گرفته است،کاری نکنند که مجبور شویم همه چیز را به آنها نشان دهیم!
به عزیزان فوق الاشاره در صدر این اطلاعیه هم یادآور می شویم که آسایش و آرامش شما، هدف ماست!

ستاد کل چشم پوشی از امور بی اهمیت

۱۳۹۲ بهمن ۲۱, دوشنبه

همه چیزمان به همه چیزمان می آید!

1-     هفته گذشته، در صبح یکی از روزهای برفی که سرما تا مغز استخوان را می سوزاند در صف تاکسی به انتظار ایستاده بودم و بنا به دلایلی که می توان حدس زد خبری از تاکسی نبود. من نفر ششم صف بودم. نفر پنجم مردی بود مسن و جا افتاده که بعد از حدود پانزده دقیقه معطلی شروع به تجزیه و تحلیل دلایل عدم وجود تاکسی در آن صبح سرد برفی کرد. پس از آنکه در این موشکافی علمی، رانندگان خط را به خاطر به زعم او کم کاری و عدم توجه به حقوق مسافران، مورد سرزنش و ملامت قرار داد، به سراغ تاکسیرانی رفت و عدم ارائه امکانات مورد نیاز رانندگان از سوی این اداره را به وجود فساد مالی در برخی دستگاهها مرتبط نمود و سپس کل مجموعه دولت را مسوول عدم وجود تاکسی معرفی کرد و در ادامه، ضعفهای فرهنگی ملت را یکی یکی برشمرد و بر این نکته تاکید کرد که ما ملتی به غایت بد شده ایم و کار خود را خوب انجام نمی دهیم و به حق خود قانع نیستیم و ...! در این حین یک تاکسی وارد ایستگاه شد و ایشان بدون درنظر گرفتن نوبت و جایگاه خود در صف، سخنرانی را نیمه تمام رها کرد و سوار تاکسی شد و ...!
2-     متولیان جدید فرهنگ و هنر در دولت، در حرکتی پسندیده و به منظور آشتی دادن ملت با سینما، تماشای فیلم در سینماهای کشور را برای یک روز رایگان اعلام کردند. آنچه که در این روز بر سر برخی سینماها آمد و تصاویری که در پایان روز از سینماها منتشر شد، موضوع بحث نگارنده نیست. بلکه، آنچه که در قالب تزهای روشنفکرمآبانه از سوی برخی شهروندان در گوشه و کنار در باب بی فرهنگی ملت ایران شنیده می شود، محل مداقه است. اینکه یک روز رایگان بودن سینماها حجم انبوهی از کسانی را به تماشای فیلمها کشانده است، که به هر دلیلی شاید پیش از آن رفت و آمد چندانی در چنین محیطهایی نداشته اند، در کنار محسنات فراوان طبیعتا می توانست تبعاتی در پی داشته باشد که بعید است از نظر برنامه ریزان روز "سلام سینما" به دور مانده باشد. اما اینکه پس از واقعه، بخش عمده ای از جامعه به ویژه در میان طبقات متوسط یا فرادستان، تبدیل به منتقدان فرهنگ سایر بخشهای جامعه می شوند و خود را بری از ایرادات و اشکال می نمایانند، جالب توجه است.
3-     دولت با هدف کمک به اقشار آسیب پذیر جامعه اقدام به توزیع بسته هایی به نام سبد کالا کرده است. در جریان صف بستن مردم برای دریافت این بسته ها، درگیریهایی به وجود می آید و کار به جایی می رسد که عده ای مصدوم شده و براساس آنچه در خبرها آمد، دو نفر نیز جان می دهند. بررسی درست یا غلط بودن حرکت دولت از منظر اقتصادی و حتی اجتماعی بماند برای صاحبنظران و متخصصان این حوزه ها! اما اینکه عده ای به دلیل مخالفت تعصب آمیز خود با دولت یا از روی تافته جدابافته دانستن خود از کلیت جامعه ایرانی، ابتدا به نقدو شاید هتک دولت پرداخته و سپس الفاظی عجیب و غریب درباره رفتارهای مردم برای دریافت سبد کالا به کار می برند، نگارنده را یاد همان آقای مسن و جاافتاده صف تاکسی می اندازد.
4-     نگارنده به دلیل حرفه خود، در نمایشگاههای تخصصی متعددی در حوزه های نفت و گاز و انرژی در کشور شرکت کرده است. انتظار طبیعی این است که مخاطبان چنین نمایشگاههای از اقشار تحصیل کرده و همچنین طبقه متوسط یا فرادست جامعه باشند. بدیهی است که در میان این قشر و طبقه از جامعه، سطح مشکلات معیشتی و نوع نیازهای اقتصادی با طبقات فرودست جامعه متفاوت باشد. از این رو، وقتی به عنوان مسوول غرفه یک شرکت نفتی با مراجعانی مواجه می شوید که برای گرفتن یک کیسه پلاستیکی خالی آرم دار یا یک خودکار یا هر نوع هدیه تبلیغاتی تا مرز التماس هم پیش می روند یا خود را به دروغ صاحب مقام و منصب در دستگاههای اجرایی یا وزارتخانه ها یا سایر بخشهای وابسته به حاکمیت معرفی می کنند آن وقت چاره ای جز حسرت خوردن برای مناعت طبعی که در میان بخشهای عمده ای از جامعه در حال رنگ باختن است، نخواهی داشت. بماند که در برخی موارد این مراجعان عزیز، اتفاقا دارای مقام و رتبه در برخی دستگاهها نیز هستند و برای دریافت هدایای تبلیغاتی ناقابل، به گونه ای رفتار می کنند که سبب خجالت زدگی غرفه داران شوند، هم محل تعجب و هم جای پرسش است!

5-     بدون تعارف و بی پرده، باید برای توجیه شدن در قبال واکنشهای مردم در روز "سلام سینما" یا در صف سبد کالا، سخن حکیمانه!!! مظفرالدین شاه را به خاطر آورد که: "همه چیزمان به همه چیزمان می آید!" شاید بد نباشد که در کنار این همه نظریه پردازیهای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی، که به نظر می رسد همه شهروندان ایرانی در آن استاد شده اند، و به جای این همه جوالدوزی که در ریشه یابی مشکلات و نقصهای موجود در جامعه به پیکر دولت و حاکمیت می زنیم، یک سوزن هم به خودمان بزنیم! آنچه که این روزها در گوشه و کنار کشور می بینیم و همه مسائلی که می تواند نقطه شروع گفت و گوهای بی پایان شهروندان در زیر سوال بردن همه چیز و حسرت خوردن برای گذشته های دوری که اوضاع این چنین نبود! باشد، برآیند و حاصل رفتار یکایک شهروندان در قبال زندگی اجتماعی آنهاست. اگر روزی برسد که بیاموزیم به جای بهانه جویی و زیر سوال بردن و مقصر دانستن دیگران، ذره بین نقد را روی حرکات و سکنات خود در زندگی بیندازیم و البته در عمل به حق خود قانع باشیم و حقوق دیگران را محترم بشماریم، صف حضور رایگان در سینما یا دریافت سبد کالا که سهل است، در صف توزیع طلای رایگان هم کسی مجروح یا کشته نخواهد شد! روزگاری را تصور کنید که هر یک از ما، خودمان را به خاطر نقض قانون یا حقوق دیگران یا کم کاری، به اندازه آنچه که تاکنون در قبال سایرین کرده ایم، سرزنش کنیم! احتمالا جامعه ایرانی، علیرغم همه مشکلات، جای بهتری برای زندگی خواهد بود! 

۱۳۹۲ خرداد ۸, چهارشنبه

چگونه ایرانی رانندگی کنیم؟

در راستای فرهنگ ده هزار ساله ملت شریف ایران و با عنایت به اینکه ایرانیان خیلی خوب و بی عیب هستند دستورات لازم الاجرا به منظور ایرانی رانندگی کردن، به شرح زیر اعلام می شود:
1-     همیشه سعی کنید خطوط کف خیابان از وسط ماشین رد شود!
2-     در رانندگی، مانند همه لحظات دیگر زندگی، همیشه حق با شماست و دیگران غلط می کنند!
3-     بوق وسیله ای است که می توانید از آن برای سلام کردن، احوالپرسی، خداحافظی، فحش دادن، اعتراض کردن، تظاهرات کردن، انقلاب کردن، اصلاح کردن، راه باز کردن و همه کار کردن استفاده کنید!
4-     اگر سایر رانندگان ناخوداگاه دچار اشتباه شدند، علاوه بر اینکه بوق می زنید، سعی کنید حداقل تا 10 کیلومتر جلوی ماشینشان بپیچید، ترمز بزنید، آینه ماشینشان را با آینه ماشینتان نوازش کنید. البته همه این کارها را در صورتی انجام بدهید که پیش از آن، موفق به کتک کاری با راننده مذکور و احوالپرسی از خواهر و مادرش نشده باشید!
5-     حتی الامکان به آینه های ماشین، به جز مواردی که می خواهید مو و یا صورت ماه خودتان را ببینید، نگاه نکنید!
6-     رانندگان خانم، در هنگام پارک کردن و دنده عقب رفتن، سعی کنند یک دستشان به روسری و یک دستشان همزمان به فرمان و دنده و گوشی موبایل باشد! یادتان نرود که جای پارک مورد نیاز برای یک ماشین با طول 4 متر، 25 متر می باشد!
7-     خیلی مهم است که نگذارید دیگران فکر کنند که ماشین شما از ماشین آنها آهسته تر راه می رود. بنابراین تا حد ممکن به کسی اجازه سبقت گرفتن ندهید و اگر احتمالا خدای ناکرده کسی از شما سبقت گرفت، سعی کنید بلافاصله از او سبقت بگیرید تا دچار اشتباه نشود.
8-     هنگام نزدیک شدن به خط عابر پیاده تا جایی که می توانید گاز بدهید و در صورت مواجهه با عابران ضمن بهره برداری از بوق، با حرکات دست و سر، نسبت به ادب کردن آنها اقدام کنید.
9-     در هر نقطه ای که کار داشتید، به صورت دوبله، سوبله و بیشتر پارک کنید. اصلا در فرهنگ غنی ایرانی، چندوبله (عددی بزرگتر از دوبله و سوبله که به سمت بی نهایت هم میل می کند) پارک کردن، نشانه شخصیت شماست!
10-همیشه وقتی که در بزرگراه قصد خروج از راست را دارید از 5 کیلومتر مانده به خروجی، در منتهی الیه چپ بزرگراه برانید و در 5 متر آخر، از منتهی الیه چپ، خودرا به خروجی واقع در منتهی الیه راست بزرگراه برسانید.
11-در صورت احساس نیاز به توقف در پشت چراغ قرمز، اگر می توانید به سمت مقابل بروید و راه ماشینهایی که از جهت مقابل می آیند را ببندید تا آنها هم مجبور به توقف شوند و ترافیک ایجاد شود و بعد همه با هم بوق بزنند و عده ای به هم فحش بدهند و دعوا شود و خوش بگذرد.
12-ایستگاههای اتوبوس، ابتدای کوچه ها و خیابانها، روی خطوط عابر پیاده و جایی که پیاده روها تمام می شود، بهترین نقاط برای پارک کردن ماشین هستند!
نتیجه گیری منطقی: هنر نزد ایرانیان است و بس!
نتیجه گیری تاریخی: ما مردمی با تمدن ده هزار ساله هستیم که کوروش کبیر داریم!

۱۳۹۲ خرداد ۲, پنجشنبه

لطفا کسی نامزد نشود!



در راستای اینکه آن زمانی که ما دوران طفولیتمان را می گذراندیم، تشخیص ضعف جسمانی و اثرات کهولت سن افراد، بر عهده پزشکان بود و قیمت گذاری خودرو از سوی بنگاههای مربوطه انجام می شد و با عنایت به اینکه آن وقتهایی که ما احساس می کردیم چون باید به طور ددمناشی، ددمنشنایی، ددمنشنایمنی در امور کشور دخالت کنیم لازم است با قوانین و شرح وظایف دستگاههای مختلف آشنا باشیم و به همین خاطر ساختار و وظایف شورای نگهبان را خوانده بودیم و فکر می کردیم شورای نگهبان از 6 نفر حقوقدان و 6 نفر فقیه تشکیل شده است که وظیفه نظارت بر قوانین مصوب مجلس و بررسی صلاحیت نامزدهای انتخابات مجلس و ریاست جمهوری را بر عهده دارند، اما اخیر فهمیده ایم که این شورا سلامت جسمانی و اثرات کهولت سن نامزدهای انتخابات به علاوه قیمت ماشین آنها را هم بررسی می کنند و با توجه به اینکه طبیعتا جهان در حال پیشرفت است و در هر دوره ای از انتخابات، ممکن است دلایل جدیدی برای عدم احراز صلاحیت افراد پیدا شود، پیش بینی می شود در دوره های بعدی انتخابات، موارد زیر اعلام گردد:
1-     انتخابات مجلس سال 95: تعدادی از نامزدهای انتخابات به دلیل احتمال ابتلا به فشار خون و بیماریهای قلب و عروق رد صلاحیت شدند.
2-     انتخابات ریاست جمهوری سال 96: یکی از نامزدهای انتخابات به دلیل عبور یک دستگاه پورشه از مقابل دفتر کارش و همچنین ناتوانی در شکستن رکورد جهانی دو صد متر رد صلاحیت شد. البته آقای محسن رضایی میرقائد، حتما تایید صلاحیت می شود!
3-     انتخابات مجلس سال 99: تعدادی از نامزدهای انتخابات به دلیل عدم موفقیت در تست آبگوشت رد صلاحیت شدند. براساس این تست، نامزدهای انتخابات موظف شده بودند، شبها قبل از خواب یک پاتیل آبگوشت و یک تشت گوشت کوبیده را بخورند و خوابهای رنگی نبینند.
4-     انتخابات ریاست جمهوری سال 1400: یکی از کاندیداهای ریاست جمهوری به خاطر ابتلا به ریزش مو و دیگری به خاطر ناتوانی در حمل یک جعبه پرتقال تا طبقه پانزدهم یک برج مسکونی واقع در شمال شهر تهران، بدون استفاده از آسانسور، رد صلاحیت شدند. البته آقای محسن رضایی میرقائد، حتما تایید صلاحیت می شوند!
5-     انتخابات مجلس سال 1403: عده ای از کاندیداهای نمایندگی مجلس با توجه به مشکل پروستات و هموروئید رد صلاحیت شدند.
6-     انتخابات ریاست جمهوری سال 1404: یکی از کاندیداها به دلیل ناتوانی در الاغ سواری و استفاده از پیکان مدل 60 و یکی دیگر از کاندیداها به دلیل ضعف گفتاری و کوتاهی قد رد صلاحیت شدند. البته آقای محسن رضایی میرقائد، حتما تایید صلاحیت می شوند!
7-     انتخابات مجلس سال 1407: با توجه به رد صلاحیت اکثر کاندیداها، انتخابات نداریم!
8-     انتخابات ریاست جمهوری سال 1408: با توجه به آنکه طبق معیارهای درنظر گرفته شده، اکثر مردم ایران به جز محسن رضایی میرقائد، فاقد صلاحیت هستند و مردمی که صلاحیت ندارند، رییس جمهور نمی خواهند، انتخابات ریاست جمهوری نداریم! لطفا کسی هم نامزد نشود! حتی شما دوست عزیز به جز محسن رضایی میرقائد!