امیدوارم خداوند ، مظفرالدین شاه قاجار را حداقل به دو دلیل رحمت کند . نخست اینکه فرمان مشروطیت را صادر نمود . دوم اینکه اگر در تمام طول تاریخ مدون این مملکت یکی از حاکمان ، تنها یک جمله صحیح و حکیمانه گفته باشد ، حضرت ایشان است ، آنجا که فرمود : " همه چیزمان به همه چیزمان می آید ." البته این جمله حکیمانه می تواند واجد تفسیر فلسفی باشد بر این معنا که اوضاع کلا و رسما و اصلا ، گل و بلبل است . حالا که بحث تاریخی شد ، برای بیان ادله لازم هم بد نیست که به حافظه تاریخی مراجعه شود . دقیقا ده سال پیش در چنین روزهایی (یعنی آخرین روزهای اسفند ماه) ، حدود ساعت هشت صبح در خیابان بهشت تهران ، سعید حجاریان مدیر مسوول روزنامه صبح امروز و نایب رییس وقت شورای شهر تهران در مقابل ساختمان شورا ترور شد و تنها بر اثر معجزه و تلاشهای بی شائبه حاذق ترین پزشکان ایرانی که از سراسر جهان فراخوان شدند ، زنده ماند ؛ اگر چه اثرات آن ترور برای همیشه با او باقی ماند . شاهدان ماجرا ، دیدند که ضاربان حجاریان سوار بر یک موتور هزار بودند که استفاده از آن نیاز به مجوزهای خاص است و به جز یک سری نهادهای خاص معمولا اشخاص حقیقی به سادگی امکان استفاده از این نوع موتور سیکلت را ندارند . ضارب حجاریان پس از چند روز ، شناسایی و دستگیر شد و به محکمه برده شد . در دادگاهی که برای او و همدستانش برگزار شده بود ، تمام مدت لبخندی پیروز مندانه بر لب داشت و انگار نه انگار که به اتهام تلاش برای آدمکشی در حال محاکمه است . مقایسه چهره او در دادگاه با فعالان سیاسی و مطبوعاتی و دانشجویی که در ماههای اخیر مورد محاکمه قرار گرفته اند هم چندان خالی از لطف نیست . در هر حال نامبرده به همان سرعت که دستگیر و محاکمه شده بود ، آزاد شد و نکته هیجان انگیز اینکه مورد استقبال باشکوه قرار گرفت و تا مدتها بر سر در منزلش عبارت ذوالفقار علی خودنمایی می کرد . سه سال و نیم پس از آن ماجرا و در خرداد ماه هشتاد و دو که اعتراضات دانشجویی به ماجرای موسوم به پولی شدن دانشگاهها بالا گرفت ، حمله وحشیانه ای به خوابگاه شهید همت دانشگاه علامه طباطبایی صورت گرفت که طی آن عده زیادی از دانشجویان با چاقو ، قمه و زنجیر مورد ضرب و جرح قرار گرفتند . نیروی انتظامی نیز در محل حادثه حاضر شده بود و سردار مرتضی طلایی که آن زمان فرمانده نیروی انتظامی تهران بزرگ بود سعی در کنترل ماجرا داشت . البته سردار و نیروهایش چندان مزاحم مهاجمان نشدند و شاید هم جرات ایجاد مزاحمت برای آنها را نداشتند و تنها ، وقتی فرمانده نیروهای مهاجم توسط نیروی انتظامی بازداشت شد که اقدام به فحاشی به سردار و نیروهای ایشان کرده بود . جالب اینجا بود که فرمانده مذکور همان ضارب سعید حجاریان بود . دانشجویانی که تابستان هشتاد و دو را در زندان اوین یا در راهروهای دادگاه انقلاب گذراندند ، هرگز برخوردهای فوق محترمانه مسوولان دادگاه و زندان با آن فرد را فراموش نمی کنند . گویی که ایشان یکی از مسوولان است و برای سرکشی و استراحت در زندان به سر می برد !
و حالا اسفند هزار و سیصد و هشتاد و هشت است . کسانی خود را وکیل و وصی همه آنچه ارزش می خوانند می دانند . سعید حجاریان همچنان رنجور و نحیف و در حالیکه سایه حکم احتمالی دادگاه مانند شمشیر داموکلس در بالای سرش قرار دارد ، گوشه نشین شده است . عده ای که قبلا در ده راهشان نمی دانند امروز مالک خانه کدخدا هستند . در حالیکه فرزندان شهدا و عده زیادی از جانبازان ، آزادگان و اعضای خانواده های ایثارگر این کشور ، در ماههای اخیر زندانی شده اند یا در خیابانها مورد مهرورزی قرار گرفته اند ، جوانان و نوجوانانی که احتمالا یکی دو سال بعد از جنگ به دنیا آمده اند ، کاسه داغتر از آش شده اند و به منزل سردار شهید حمید باکری در زمان برگزاری مراسم فاتحه خوانی برای سرداران شهید حمید و مهدی باکری تعرض می کنند . و اینجاست که فاتحه خوانی برای مظفرالدین شاه به خاطر بیان آن جمله حکیمانه از نان شب هم واجبتر می شود . چون همان برادر ضارب که در زمان پایان جنگ ، هشت سال سن داشته است به عنوان مسوول ایثارگران بسیج منصوب می گردد . و از اینجا به بعد باید هر تصور و برداشتی که از واژه و مفهوم ایثارگری در ذهن بوده است را به شکل زیر تغییر داد . از این به بعد ایثارگری یعنی هر آنچه که قبلا معنای ایثارگری داشت را نداشتن ! به نظر می رسد که همین یک جمله گویای معنای مورد نظر است .
در مملکتی که برای عضویت در شورای یک روستا یا استخدام به عنوان آبدارچی فلان اداره دولتی باید از هزار و یک فیلتر گزینشی عبور کرد و در کشوری که برای قرار گرفتن در جایگاه استادی دانشگاه یا معلمی آموزش و پرورش باید تعداد تکه های کفن زن و مرد و آداب طهارت را برای این و آن توضیح داد و در جایی که وجود یک فقره چک برگشتی با مبلغ ناچیز هم نوعی سوء سابقه به شمار می آید ، فردی که سابقه مجرمیت و محکومیت کیفری او روشنتر از خورشید است به عنوان مسوول ایثارگران بسیج منصوب می شود تا شکی نماند که ایثارگری و بسیج در دوره جدید ، معنا و مفهومی متفاوت و بلکه بسیار متضاد با آنچه قبلا از آنها برداشت می شد پیدا کرده اند . چه می شود کرد ؟ دوره ، دوره نمایش دادن تصویر همسر مردم در تلویزیون و دوره بگم بگم کردن است . دوره ، دوره انکار روشنی روز و تکذیب سیاهی شب است . دوره ، دوره وارونه دیدن و وارونه پنداشتن و وارونه انگاشتن همه حقایق و واقعیتهاست . و در چنین دوره ای بی شک ، هیچ کس شایسته تر از همان فرد مذکور برای تصدی سمت مورد اشاره نیست . بالاخره ، آن خدابیامرز الکی نگفته که " همه چیزمان به همه چیزمان می آید "
توضیح عکس : شان این وبلاگ خیلی بالاتر از آن است که اسم صاحب این عکس را بیاورم . خودتان او را شناسایی کنید .
و حالا اسفند هزار و سیصد و هشتاد و هشت است . کسانی خود را وکیل و وصی همه آنچه ارزش می خوانند می دانند . سعید حجاریان همچنان رنجور و نحیف و در حالیکه سایه حکم احتمالی دادگاه مانند شمشیر داموکلس در بالای سرش قرار دارد ، گوشه نشین شده است . عده ای که قبلا در ده راهشان نمی دانند امروز مالک خانه کدخدا هستند . در حالیکه فرزندان شهدا و عده زیادی از جانبازان ، آزادگان و اعضای خانواده های ایثارگر این کشور ، در ماههای اخیر زندانی شده اند یا در خیابانها مورد مهرورزی قرار گرفته اند ، جوانان و نوجوانانی که احتمالا یکی دو سال بعد از جنگ به دنیا آمده اند ، کاسه داغتر از آش شده اند و به منزل سردار شهید حمید باکری در زمان برگزاری مراسم فاتحه خوانی برای سرداران شهید حمید و مهدی باکری تعرض می کنند . و اینجاست که فاتحه خوانی برای مظفرالدین شاه به خاطر بیان آن جمله حکیمانه از نان شب هم واجبتر می شود . چون همان برادر ضارب که در زمان پایان جنگ ، هشت سال سن داشته است به عنوان مسوول ایثارگران بسیج منصوب می گردد . و از اینجا به بعد باید هر تصور و برداشتی که از واژه و مفهوم ایثارگری در ذهن بوده است را به شکل زیر تغییر داد . از این به بعد ایثارگری یعنی هر آنچه که قبلا معنای ایثارگری داشت را نداشتن ! به نظر می رسد که همین یک جمله گویای معنای مورد نظر است .
در مملکتی که برای عضویت در شورای یک روستا یا استخدام به عنوان آبدارچی فلان اداره دولتی باید از هزار و یک فیلتر گزینشی عبور کرد و در کشوری که برای قرار گرفتن در جایگاه استادی دانشگاه یا معلمی آموزش و پرورش باید تعداد تکه های کفن زن و مرد و آداب طهارت را برای این و آن توضیح داد و در جایی که وجود یک فقره چک برگشتی با مبلغ ناچیز هم نوعی سوء سابقه به شمار می آید ، فردی که سابقه مجرمیت و محکومیت کیفری او روشنتر از خورشید است به عنوان مسوول ایثارگران بسیج منصوب می شود تا شکی نماند که ایثارگری و بسیج در دوره جدید ، معنا و مفهومی متفاوت و بلکه بسیار متضاد با آنچه قبلا از آنها برداشت می شد پیدا کرده اند . چه می شود کرد ؟ دوره ، دوره نمایش دادن تصویر همسر مردم در تلویزیون و دوره بگم بگم کردن است . دوره ، دوره انکار روشنی روز و تکذیب سیاهی شب است . دوره ، دوره وارونه دیدن و وارونه پنداشتن و وارونه انگاشتن همه حقایق و واقعیتهاست . و در چنین دوره ای بی شک ، هیچ کس شایسته تر از همان فرد مذکور برای تصدی سمت مورد اشاره نیست . بالاخره ، آن خدابیامرز الکی نگفته که " همه چیزمان به همه چیزمان می آید "
توضیح عکس : شان این وبلاگ خیلی بالاتر از آن است که اسم صاحب این عکس را بیاورم . خودتان او را شناسایی کنید .
۳ نظر:
آن کس که بداند و بداند که بداند
باید برود غاز به کنجی بچراند
آن کس که بداند و نداند که بداند
بهتر که رود خویش به گوری بتپاند
آن کس که نداند و بداند که نداند
با پارتی و پولش خرک خویش براند
آن کس که نداند و نداند که نداند
بر پست ریاست ابدالدهر بماند
...........
عکس و نتونستم ببینم........به قول مظفر خدا بیامرز همه چیزمون باید به همه چیزمون بیاد دیگه.....جزایری میره زندان با تمام امکانات ( اینترنت و زانتیاو...).....ضارب عبدالله نوری تو کوی دانشگاه 78
بورسیه میگیره میره لندن.....به قول سعید حجاریان همه چی تقصیره سلطانه
linked to balatarin
as usual
شاید چون همه چیزمان به همه چیزمان می اید نباید اعتمادی دیگر باشد ..
..
:(
ارسال یک نظر