۱۳۸۸ اسفند ۱۲, چهارشنبه

تقدیم به اهل "اعتماد"

روزنامه اعتماد توقیف شد . ناراحت شدم ولی شگفت زده نشدم . مگر بدیهیات باید موجب شگفتی شود ؟ ناراحت شدم چون می دانم که دوستان دیده و ندیده من در آن روزنامه در این آخرین روزهای سال ، شغل و درآمدشان را از دست دادند و از این بابت نگرانند . ناراحت شدم چون روزگاری در این روزنامه برای خودم ستون ثابتی داشتم و طبیعتا خاطراتی از آن دوران دارم . ناراحت شدم چون خوب به خاطر دارم که الیاس حضرتی ، در مقام مدیر مسوول روزنامه اعتماد ، تنها کسی بود که برای برگزاری خوب کنسرت کیوان ساکت در دانشگاه پلی تکنیک تهران به داد ما رسید و حاضر شد بدون دریافت وجهی آگهی کنسرت را در نیم صفحه آخر روزنامه به چاپ برساند و آبروی ما جماعت یک لاقبای دانشجو را که علیرغم دغدغه های سیاسی به این نتیجه رسیده بودیم که برای اصلاحگری باید کار فرهنگی کرد ، حفظ نمود . ناراحت شدم چون می دانم بهروز بهزادی از چهره های حرفه ای و معتدل عرصه مطبوعات ایران است که گاهی به خاطر حفظ همین اعتدال موجب دلخوری نویسندگان و خبرنگاران اعتماد هم می شد . ناراحت شدم به خاطر دلشوره های بچه های اعتماد . و در نهایت ناراحت شدم ، چون تبرداران چکمه پوش ، ضربه دیگری بر پیکر فرهنگ این مملکت زدند .

در داستانهایی که در دوران کودکی می خواندیم یکی از صفتهایی که برای ترسیم چهره های منفی داستان استفاده می شد ، این بود که طرف نانش را در خون مردم می زند و می خورد . حالا که دوره و زمانه عوض شده است و باید ژست مهرورزی گرفته شود ، علاوه بر آنهایی که نانشان را در خون مردم می زنند و می خورند ، عده ای هم نانشان را با بریدن نان مردم در می آورند . به هر حال ، کار که عار نیست ! همانطور که ممکن است یک نفر شغلش کتک زدن مردم و یکی دیگر شغلش دروغگویی و دیگری ، شغلش گوش دادن مکالمات تلفنی این و آن و سرکشی به حریم خصوصی مردم باشد ، کسانی هم هستند که شغلشان سرکار گذاشتن مردم است و کسان دیگری هم هستند که شغلشان ، بیکار کردن مردم است . حالا سرنوشت اینطوری حکم کرده است که بچه های اعتماد وسیله سرکار گذاشتن عده ای آدم بیکار شوند که قرار است شغلشان بیکار کردن دیگران باشد . در واقع دست اندرکاران روزنامه اعتماد اصلا نباید از توقیف روزنامه ، مغبون و مغموم باشند ، زیرا ثواب زیادی به پای آنها نوشته شده است . دلیل آن هم روشن است . کسانی بودند که تا پیش از این نه هویتی داشتند و نه کسی برایشان تره ، خرد می کرد و نه هیچ سبزی فروش دوره گردی حاضر می شد ، ترب بارشان کند . اما الان در سایه بستن روزنامه اعتماد و سایر نشریات احساس می کنند خیلی مهم هستند . در واقع اگر بچه های اعتماد و سایر مطبوعاتی ها نبودند ، این جماعت دچار بحرانهای فراوان می شدند و برای جامعه ایجاد خطر می کردند و ممکن بود بحرانهای بزرگی برای امنیت ملی ایجاد کنند . ولی امروز از صدقه سر روزنامه هایی که توقیف می شوند ، سرشان گرم است و در واقع سرکارند و یک لقمه نان حلال برای زن و بچه شان می برند . انصافا بچه های اعتماد خدمت بزرگی کرده اند زیرا چه بسا افرادی که امروز با بریدن نان آنها نان در می آورند ، ممکن بود در صورت نبودن روزنامه ای مانند اعتماد ، نان در خون دیگران کنند و بخورند . پس به بچه های اعتماد و همه اعضای خانواده مطبوعات خسته نباشید و دست مریزاد می گویم که حتی توقیفشان هم به منزله خدمت به جامعه است . ما اعتمادمان را هرگز از دست نداده ایم و نمی دهیم و صاحبان و لایقان اعتماد را می شناسیم و فراموش نمی کنیم .


۱ نظر:

Payam گفت...

hamed jan manam kheili etemaad ro doost dashtam heif shod ke bastanesh. az vaghti baste shode roozi nim saat vaght ezafi miaram ke nemidoonam chikaresh konam, etemaade khoonam kam shode.