۱۳۸۹ فروردین ۲۲, یکشنبه

متن سانسور نشده یک سخنرانی ضدزلزله

آنچه در پی می آید ، متن سانسور نشده یک سخنرانی ضدزلزله است که در جایی شبیه ورزشگاه و در حضور تعدادی مردم ایراد شده است . لازم به ذکر است هویت سخنران تا لحظه انتشار این متن ، شناسایی نشده است .

آقایان و خانمها ! (جمعیت یک صدا پاسخ می دهد : بله) من ، امروز که از خواب بیدار شدم ، فهمیدم که ، خیلی چیزها ، می دانم . به من ، خیلی چیزها ، الهام ، می شود . دوست دارید بعضی از این چیزها را بگویم ؟ (جمعیت یک صدا پاسخ می دهد : بگو) بگویم ؟ (جمعیت دوباره یک صدا پاسخ می دهد : بگو) بگویم ؟ (جمعیت سه باره پاسخ می دهد : بگو) حالا که اصرار می کنید می گویم . من ، امروز ، فهمیدم ، که شب شدن روز در تهران و سایر نقاط کشور ، قطعی است . من ، به مسوولان می گویم ، بروید ، در خیابانها ، چراغ ، روشن کنید و برای چراغها ، از چین ، لامپ کم مصرف ، وارد کنید تا ، در مصرف برق هم ، صرفه جویی شود و ما ، در اقتصاد هم ، بهترین ، کشور دنیا شویم . می گویند ، لامپ های چینی ، زود ، می سوزند و چندان ، به صرفه نیستند . ما می گوییم ، این همه پولی که ، به چین می دهیم ، فدای یک تار موی مردم ! ما اینهمه ، به روسیه ، ونزوئلا ، حسن نصرالله ، و جاهای دیگر ، داده ایم ، پول ! به چین هم ، می دهیم تا به فضل خدا ، فروپاشی امپریالیسم ، هر چه سریعتر فرا برسد . (تشویق جمعیت)

و اما ، مساله بعدی ، این است که ، امروز ، یک دانشمندی ، به من گفت ، فلانی ، اینقدر راجع به زلزله حرف می زنی ، هیچ اطلاعی ، از هویت آن داری ؟ گفتم ، بله ! به هر حال ، من ، مهندسم و می دانم زلزله چیست ؟ ایشان به من گفت ، نه خیر ! از هویتش ، چیزی می دانی ؟ گفتم فلانی ، منظورت را ، نمی فهمم ! گفت تو می دانی ، زلزله ، خانم است ؟ گفتم ، چطور ؟ گفت ، مگر نمی بینی که آخرش "ه" دارد ؟ گفتم ، چرا ، می بینم . پس ، اگر خانم است ، چرا اینقدر عصبانی است ؟ گفت ، به این خاطر ، که آمریکا می خواهد با استفاده از ، خانم بودن آن ، مردم را ، اغفال کند ، و به شکل نرمی ، به کشورهایی ، مثل ما ، تجاوز سفت بکند . گفتم ، فلانی ، ما ، چه کار کنیم ؟ گفت ، بنشینید ، دعا کنید و چشمهایتان را هم ، درویش کنید و اینقدر بی خودی ، منتظر نمانید که زلزله خانم ، بیاید . حالا ، من می خواهم ، به این خانم بگویم ، که خانم زلزله ، خودت که هیچی ، اگر مردت را هم بیاوری ، هیچ غلطی ، نمی توانی بکنی . دیدی ، چگونه ، در ونزوئلا ، راهت ندادند ، مجبور شدی ، بروی ، در هاییتی بیایی ! بدان ، اینجا هم ، نمی توانی بیایی و هر چقدر هم ، که سعی کنی ، لایه های زمین را ، به هم فشار بدهی ، که در اینجا بیایی ، ما نمی گذاریم . اصلا ، تا وقتی که ، من هستم ، تو ، جرات نمی کنی ، که بیایی . تو قبل از من ، می آمدی . در منجیل ، آمدی . در بم ، آمدی . اما ، از وقتی من آمده ام ، اصلا ، نتوانستی ، بیایی .

حالا هم ، برای آنکه ، اقتدار و آمادگی خودمان را ، در برابر تو نشان بدهیم ، می گویم ، که مردم تهران ، برای جلوگیری از آمدن زلزله ، به چهار گروه ، تقسیم شوند . گروه اول ، کلا ، از تهران بروند ، چون ، اگر زلزله بیاید ، شاید به اندازه یک چهارم مردم ، زورش ، به ما ، برسد . گروه دوم ، بروند ، دعا کنند ، که زلزله ، نیاید . گروه سوم ، بروند ، دور تا دور تهران ، طویله درست کنند ، و انواع احشام ، و حیوانات را بیاورند . چون ، می گویند ، حیوانات ، زودتر از آدمها ، متوجه آمدن زلزله می شوند . گروه آخر هم ، بروند ، در اطراف تهران ، چادر و دوربرگردان بزنند ، تا اگر ، یک وقت ، زلزله ، از راههای دیگری ، وارد شهر شد ، مردم ، از شهر ، خارج شوند ، و زلزله را ، در شهر ، تنها بگذارند ، تا ، برادران ما ، بروند دستگیرش کنند .

و به عنوان حرف آخر می گویم ، که ای خانم زلزله ، ما ، ریگی را ، که مرد بود ، گرفتیم ، تو ، که خانمی ، جای خود داری ! حالا خودت می دانی . هر طور که ، راحتی . امتحانش ، مجانی است .

توضیح عکس : یک کامیون ضد زلزله !


۱ نظر:

Unknown گفت...

فوووووووووووووووووووق العاده بود... واقعا دلی از عزا در آوردم از خنده...