۱۳۸۸ تیر ۳۱, چهارشنبه

رفت آن گل من از دست


بیژن ترقی در سال 1308 در تهران متولد شد و در سال 1388 درتهران در کنج تنهایی در گذشت.همین!اجازه بدهید نه ابراز تاسف کنم و نه مرثیه بگویم.چون حالم از این مرده پرستی و خصم جان بودن خودمان به هم می خورد.اگر واقعا این همه اشک تمساحی که این روزها برای ترقی ریخته می شود از روی عشق به او بود ترقی نیز مانند پرویز یاحقی یا ایرج بسطامی یا خیلی های دیگر در کنج عزلت از دست نمی رفت و یا مثل استاد پایور یا استاد شهناز یا استاد کسایی به کنج فراموشی رانده نمی شد.این بار برای اینکه خودم و این خصلت مرده پرستی را تنبیه کنم حتی در ختم ترقی شرکت نکردم.چرا که تا وقتی زنده بود خیری از من و امثال من و تقدیری از سوی من و امثال من از ترقی و امثال ترقی نشد که حالا پس از مرگش و با شرکت در ختمش بخواهد رقم زننده حادثه ای باشد.تنها برای ادای احترام به او متن ترانه معروف "بیداد زمان" از سروده های زنده یاد بیژن ترقی را که نخستین بار با آهنگسازی زنده یاد پرویز یاحقی یل موسیقی ایرانی و با صدای بانو مرضیه خواننده توانمند اجرا و زنده یاد ایرج بسطامی در آخرین سالهای حیات کوتاهش آن را چنان بازخوانی کرد که استاد یاحقی بعد از درگذشت بسطامی از شنیدن آن اشک حسرت بر گونه ریخت در اختیار دوستان می گذارم.چقدر جالب است که اکثر این هنرمندان در بین ما نیستند اما الحق در ذهن و دل مردم از خیلی از زندگان زنده یادترند.راستی کسی نمی خواهد سراغی از استاد همایون خرم بگیرد به رهی دیدم برگ خزان پژمرده ز بیداد زمان كز شاخه جدا بود چو ز گلشن رو كرده نهان در رهگذرش باد خزان چون پیك بلا بود ای برگ ستمدیده پاییزی آخر تو ز گلشن ز چه بگریزی روزی تو هم آغوش گلی بودی دلداده و مدهوش گلی بودی ای عاشق شیدا دلداده رسوا گویمت چرا فسرده ام در گل نه صفایی نی بوی وفایی جز ستم ز وی نبرده ام خار غمش در دل بنشاندم در ره او من جان بفشاندم تا شد نوگل گلشن و زیب چمن رفت آن گل من از دست با خار و خسی پیوست من ماندم و صد خار ستم وین پیكر بی جان ای تازه گل گلشن ! پژمرده شوی چون من هر برگ تو افتد به رهی پژمرده و لرزان

هیچ نظری موجود نیست: