شنیدن خبر شهادت محسن روح الامینی در جریان سرکوب حرکتهای مسالمت جویانه مردمی، مانند اخبار مربوط به شهادت و دستگیری و ضرب و جرح سایر قربانیان این حوادث تلخ و غم انگیز بود. در عین حال باید به محمد روح الامینی برادر بزرگتر محسن ، که در دو سال آخر دوران دبیرستان با یکدیگر هم کلاس بودیم، تسلیت مضاعف بگویم. اگر چه بعد از پایان دوران دبیرستان ، محمد را فقط دوبار از فاصله دور و هر دو بار در جبهه مقابل خود دیدم! بار نخست در جریان حوادث کوی دانشگاه در تیر ماه 78 و بار دوم در سخنرانی انتخاباتی اکبر هاشمی رفسنجانی در فاصله دو مرحله انتخابات ریاست جمهوری 84. قصد نمک پاشی بر زخم این خانواده داغدار را ندارم و ترجیح می دهم به تسلیتی بسنده کرده و به اصل مطلب بپردازم؛ اما نمیتوانم این تذکر را به جناب آقای دکتر روح الامینی ندهم که طوفانی که امروز حریم خانوادگی ایشان را در نوردید و نام محسن را به فهرست بلند بالای قربانیان سرکوبهای اخیر اضافه کرد، حاصل بادی است که در کاشت آن بسیاری از دوستان و همفکران جناب دکتر شریک بودند.
بگذریم! انگیزه اصلی نگارش این مطلب، مرثیه سرایی و همدردی چهرههای رسمی حکومتی نظیر دکتر علایی، عزت اله ضرغامی، دکتر لنکرانی و امثالهم با خانواده محسن است. این آقایان پس از اعلام خبر شهادت محسن، سخنانی بر زبان آوردهاند که هر انسان عاقل و آگاهی را انگشت به دهان میگذارد. پنداری برخی از این دوستان ، بیش از 40 روز در این کشور نبودهاند و یا خواب بودهاند و به یکبار بیدار شدهاند. شاید هم دوستان ناگهان یک شبه متحول شدهاند و نوع نگاه خود را تغییر دادهاند. آقای ضرغامی ریش گرو گذاشتهاند تا مراسم تشییع محسن برگزار شود و بعد از آن هم مسجد بلال صدا و سیما را برای برگزاری مراسم ختم اختصاص میدهند. آیا این بردار عزیز فراموش کردهاند رسانه تحت امر ایشان ، مردم و جوانانی نظیر محسن را آشوبگر و اغتشاشگر و اراذل و اوباش مینامید و برای آنها خط و نشان میکشید. آیا صدا و سیمای آقای ضرغامی نبود که قتل یک دختر بیگناه در درگیریهای خیابانی را مشکوک و توسط عوامل بیگانه و منافقین میدانست؟دکتر علایی در یادداشت خود از وسیله شدن چفیه توسط عدهای نالیدهاند. من هم میگویم که جانا سخن از زبان ما میگویی! چندین سال است که اکثریتی از مردم در این باره شکایتها دارند و اعتراضها! اما کو گوش شنوا؟ چرا راه دور برویم؟ همین نماز جمعه 26 تیر ماه تهران که اتفاقا جناب علایی نیز در آن حاضر بوند نمونه بارزی از همین دست سوء استفاده هاست که گویا ایشان در آن روز متوجه آن نبودند.
آقای دکتر علایی! چفیه را از میدان امام حسین و حسن آباد میتوان خرید اما اسپری فلفل و گاز اشک آور و باتوم در دکان هر عطاری پیدا نمیشود. در همان نماز جمعه ، کسانی با باتوم و اسپری به مردم بی دفاع که تنها جرمشان شرکت در نماز جمعه و یا در واقع ورود به حیاط خلوت یک گروه خاص بود، حملهور شدند و رکیکترین الفاظ را در برابر زنان و دختران بر زبان راندند و گروهی را با ضرب و شتم به سمت خودروهای مخصوص خود راندند. ای کاش آقای علایی فردای همان روز از غربت چفیه مینالیدند که شاید در اثر ناله شما و امثال شما تغییری در رویه موجود حاصل میشد و آنگاه محسن و محسنهایی که یکی بعد از دیگری خبر شهادتشان منتشر میشود در جمع ما میماندند. در این نوشته قصد ندارم اسم یکایک شهدا و قربانیان را ببرم چرا که به همه اسامی دسترسی ندارم و از طرفی معتقدم ذکر یک سری اسامی خاص که در این روزها به کرات تکرار شده اند جفا به سایر قربانیان گمنام میباشد. اما میخواهم بر روی یک نام خاص تأکید کنم:ترانه موسوی.
آقای دکتر علایی! لطفاً در مورد این اسم و سرگذشت او تحقیق کنید و نتیجه را در اختیار مقامات ارشدی که به آنها دسترسی دارید بگذارید. خانواده ترانه، مانند خانواده محسن به جنابعالی و سایر مقامات دسترسی ندارند.
در پایان باید به این نکته اشاره کنم که در سایه دولتی که مدعی عدالت است ، بسیاری از خانوادهها از برگزاری مراسم تشییع و ترحیم عزیزانشان منع میگردند و برای تحویل گرفتن جنازه هزار و یک تعهد میدهند ولی مقامات کشور برای برگزاری مراسم تشییع و ترحیم فرزند یکی از دوستانشان که تا پیش از مرگ دقیقاً شرایطی مشابه با سایر قربانیان داشته است وارد عمل میشوند و از عزم خود برای پیگیری ماجرا داد سخت میرانند.ظاهرا آقایان نمی دانند که برای ملتی که در جریان اعتراضات خود، فرهنگ و مدنیت را به تمام معنا برای همه جهانیان معنا کردند خون هیچ کس از دیگری رنگین تر نیست. پرسش اینجاست که آیا آقایان باید آن قدر واقعیت را نمیدیدند و نمیشنیدند تا عروسی به کوچه خودشان برسد؟ وقت آن نرسیده است که مجرمان واقعی را که از فرط سرشناس بودن نیازی هم به شناسایی ندارند به سزای عملشان برسانند؟ بار دیگر به خانواده داغدار روح الامینی به ویژه محمد عزیز تسلیت میگویم و به حضرات مسوولانی که خود را شریک غم این خانواده معرفی کردهاند، یادآوری میکنم که جلوی ضرر را از هر کجا بگیرند منفعت است. قدم نخست آن است که تمامی زندانیان حوادث اخیر را آزاد نموده و از خانواده های آسیب دیدگان دلجویی به عمل آید. همچنین امکان برگزاری مجلس یادبود شهدا، چنانکه آقایان موسوی و کروبی درخواست کردهاند فراهم شود و عوامل جنایتهای اخیر در یک دادگاه علنی محاکمه گردند. آقای دکتر علایی ! زمان آزمون شما و دوستانتان فرا رسیده است.
بگذریم! انگیزه اصلی نگارش این مطلب، مرثیه سرایی و همدردی چهرههای رسمی حکومتی نظیر دکتر علایی، عزت اله ضرغامی، دکتر لنکرانی و امثالهم با خانواده محسن است. این آقایان پس از اعلام خبر شهادت محسن، سخنانی بر زبان آوردهاند که هر انسان عاقل و آگاهی را انگشت به دهان میگذارد. پنداری برخی از این دوستان ، بیش از 40 روز در این کشور نبودهاند و یا خواب بودهاند و به یکبار بیدار شدهاند. شاید هم دوستان ناگهان یک شبه متحول شدهاند و نوع نگاه خود را تغییر دادهاند. آقای ضرغامی ریش گرو گذاشتهاند تا مراسم تشییع محسن برگزار شود و بعد از آن هم مسجد بلال صدا و سیما را برای برگزاری مراسم ختم اختصاص میدهند. آیا این بردار عزیز فراموش کردهاند رسانه تحت امر ایشان ، مردم و جوانانی نظیر محسن را آشوبگر و اغتشاشگر و اراذل و اوباش مینامید و برای آنها خط و نشان میکشید. آیا صدا و سیمای آقای ضرغامی نبود که قتل یک دختر بیگناه در درگیریهای خیابانی را مشکوک و توسط عوامل بیگانه و منافقین میدانست؟دکتر علایی در یادداشت خود از وسیله شدن چفیه توسط عدهای نالیدهاند. من هم میگویم که جانا سخن از زبان ما میگویی! چندین سال است که اکثریتی از مردم در این باره شکایتها دارند و اعتراضها! اما کو گوش شنوا؟ چرا راه دور برویم؟ همین نماز جمعه 26 تیر ماه تهران که اتفاقا جناب علایی نیز در آن حاضر بوند نمونه بارزی از همین دست سوء استفاده هاست که گویا ایشان در آن روز متوجه آن نبودند.
آقای دکتر علایی! چفیه را از میدان امام حسین و حسن آباد میتوان خرید اما اسپری فلفل و گاز اشک آور و باتوم در دکان هر عطاری پیدا نمیشود. در همان نماز جمعه ، کسانی با باتوم و اسپری به مردم بی دفاع که تنها جرمشان شرکت در نماز جمعه و یا در واقع ورود به حیاط خلوت یک گروه خاص بود، حملهور شدند و رکیکترین الفاظ را در برابر زنان و دختران بر زبان راندند و گروهی را با ضرب و شتم به سمت خودروهای مخصوص خود راندند. ای کاش آقای علایی فردای همان روز از غربت چفیه مینالیدند که شاید در اثر ناله شما و امثال شما تغییری در رویه موجود حاصل میشد و آنگاه محسن و محسنهایی که یکی بعد از دیگری خبر شهادتشان منتشر میشود در جمع ما میماندند. در این نوشته قصد ندارم اسم یکایک شهدا و قربانیان را ببرم چرا که به همه اسامی دسترسی ندارم و از طرفی معتقدم ذکر یک سری اسامی خاص که در این روزها به کرات تکرار شده اند جفا به سایر قربانیان گمنام میباشد. اما میخواهم بر روی یک نام خاص تأکید کنم:ترانه موسوی.
آقای دکتر علایی! لطفاً در مورد این اسم و سرگذشت او تحقیق کنید و نتیجه را در اختیار مقامات ارشدی که به آنها دسترسی دارید بگذارید. خانواده ترانه، مانند خانواده محسن به جنابعالی و سایر مقامات دسترسی ندارند.
در پایان باید به این نکته اشاره کنم که در سایه دولتی که مدعی عدالت است ، بسیاری از خانوادهها از برگزاری مراسم تشییع و ترحیم عزیزانشان منع میگردند و برای تحویل گرفتن جنازه هزار و یک تعهد میدهند ولی مقامات کشور برای برگزاری مراسم تشییع و ترحیم فرزند یکی از دوستانشان که تا پیش از مرگ دقیقاً شرایطی مشابه با سایر قربانیان داشته است وارد عمل میشوند و از عزم خود برای پیگیری ماجرا داد سخت میرانند.ظاهرا آقایان نمی دانند که برای ملتی که در جریان اعتراضات خود، فرهنگ و مدنیت را به تمام معنا برای همه جهانیان معنا کردند خون هیچ کس از دیگری رنگین تر نیست. پرسش اینجاست که آیا آقایان باید آن قدر واقعیت را نمیدیدند و نمیشنیدند تا عروسی به کوچه خودشان برسد؟ وقت آن نرسیده است که مجرمان واقعی را که از فرط سرشناس بودن نیازی هم به شناسایی ندارند به سزای عملشان برسانند؟ بار دیگر به خانواده داغدار روح الامینی به ویژه محمد عزیز تسلیت میگویم و به حضرات مسوولانی که خود را شریک غم این خانواده معرفی کردهاند، یادآوری میکنم که جلوی ضرر را از هر کجا بگیرند منفعت است. قدم نخست آن است که تمامی زندانیان حوادث اخیر را آزاد نموده و از خانواده های آسیب دیدگان دلجویی به عمل آید. همچنین امکان برگزاری مجلس یادبود شهدا، چنانکه آقایان موسوی و کروبی درخواست کردهاند فراهم شود و عوامل جنایتهای اخیر در یک دادگاه علنی محاکمه گردند. آقای دکتر علایی ! زمان آزمون شما و دوستانتان فرا رسیده است.
۱ نظر:
روزهاي بدتري هم در راهه اميدوارم همون چيزي بشه كه بايد بشه
ارسال یک نظر