۱۳۸۹ اردیبهشت ۶, دوشنبه

به شدت فرو رفته ایم

آقا جان ! حلالت باشد شیری که خوردی ! اصلا تو خیلی آدم خوب قلدری هستی ! نه ببخشید ! خیلی آدم شجاع و جسوری هستی ! چه کسی جرات داشت این چنین به داخل مافیای قدرت و ثروت فرو برود که تو رفتی ! عزیزم ! جانم ! به قربان خم زلف سیاهت ! دمت گرم ! تو نشان دادی که تاریخ اینجوری نبوده که در این سالها می گفتند . واقعا دستت درد نکند . نه خسته برادر ! من از اول هم گفتم این میرحسین تا قبل از خرداد پارسال اصلا هیچ جا نبود و هیچ نقشی نداشت ! الکی رادیوها و تلویزیونهای پارازیت گرفته و وبلاگها و وبسایتها فیلتریده ، می خواستند تلقین کنند که مثلا ایشان یک روز در این مملکت صاحب یک پست خیالی به نام نخست وزیری بوده . مضحک است این ادعا ! اصلا مگر ما در این مملکت نخست وزیر داریم که میرحسین دارای چنین پستی بوده باشد . بعد که دیدند آبرویشان رفت ، خواستند بگویند مثلا ایشان آدم فرهنگی یا دانشگاهی بوده است ، الکی رفتند گفتند که عضو هیات موسس جایی به نام دانشگاه آزاد بوده است ! مگر دانشگاه ، بنزین یا قند وشکر است که آزاد و کوپنی داشته باشد . تازه ! این دانشگاههایی که الان داریم ، آزاد نیستند ، وضعمان این است ، وای به اینکه می خواستیم دانشگاه آزاد هم داشته باشیم . در همین دانشگاههای ناآزادمان ، عده ای اساتید سکولار و دانشجویان وابسته مزدور گور به گور شده شرایطی را به وجود آورده اند که هر لحظه ممکن است زلزله بیاید . حالا اینها تازه مدعی هستند ، میرحسین موسس جایی به نام دانشگاه آزاد بوده است . من رد پای مهدی هاشمی را در این قضایا می بینم . اصلا مگر نه اینکه مهدی هاشمی را یک بار در سال شصت و هفت اعدام کرده بودند ؟ پس چرا دوباره سر و کله اش پیدا شد . دلیلش مشخص است . برای اینکه سران فتنه ، مهدی هاشمی را از پای چوبه دار فراری دادند و حالا دوباره او را آورده اند که فتنه گری کند .

آقا جان ! همانطور که قرار است تاریخ پادشاهی را ، به خاطر اینکه ما در تاریخ کشورمان اصلا پادشاهی نداشته ایم ، از کتابها حذف کنند و همانطور که جلوی تحریف تاریخ را گرفتی و نگذاشتی همینجور کتره ای اسم میرحسین در تاریخ کشور بیاید ، عاجزانه خواهش می کنم دستور بده که تاریخ واقعی کشور را از اول بنویسند و منتشر کنند . خیلی هم دردسری ندارد . این مملکت ، قبل از سال 84 نبوده است و از آن سال به بعد هم که ناگهان این کشور در دنیا ظهور کرده است ، مشغول مدیریت دنیا شده و همه دنیا در حال تنظیم خود با ما هستند و انرژی هسته ای ، کیک زرد پسته ای ، حق مسلم ماست . اینها همه نشان می دهد که ما اگر چه دیر آمدیم ، اما آنقدر سفت آمده ایم که در تاریخ چهار ، پنج سال اخیر دنیا به شدت فرو رفته ایم و به این سادگیها هم در نمی آییم . در پایان باز هم به قربانت می روم و از اینکه داری تاریخ مملکت را اتمیزه و هسته ای می کنی از تو متشکرم !

توضیح عکس : عکس کاملا بی ربط است و هر کسی هر فکری در مورد آن می کند به ما ربطی ندارد .


۱۳۸۹ اردیبهشت ۳, جمعه

پیشنهادهایی برای اردیبهشت:خوش باش دمی...

اردیبهشت ، ماهی سرشار از مناسبتهای زیبا و دوست داشتنی است که اتفاقا چندان هم سنخیتی با علایق دستگاه تبلیغات رسمی کشور ندارند . آغاز این ماه با بزرگداشت حضرت سعدی است و در پایان با بزرگداشت مقام حضرات فردوسی و خیام همراه می شود . در این میان مناسبتهایی مانند روز خلیج فارس ، روز صنعت برق ، روز معمار و روز میراث فرهنگی هم وجود دارند که در مجموع به اردیبهشت ، شخصیتی فرهنگی می دهند . مقدم بر این مناسبتها باید بهشتی شدن طبیعت و آب و هوای سراسر ایران زمین در این ماه را نیز به خاطر داشت .

در هر حال ، پیشنهادهای اردیبهشتی نگارنده چندان بی ارتباط با مناسبتهای مورد اشاره نیست . نخستین پیشنهاد این وبلاگ برای مطالعه در ماه اردیبهشت ، گلستان سعدی است . اثری با نثر مسجع که شاید اکثر ایرانیان علیرغم ابراز ارادت به نویسنده آن و استفاده از بعضی حکایات و اشعار و امثال آن ، هرگز به طور کاملی موفق به مطالعه آن نشده اند . نگارنده نیز معترف است که به جز دو باب نخستین گلستان ، سایر ابواب را کامل نخوانده و به صورت جسته و گریخته و مناسبتی نگاهی به بعضی حکایات آنها داشته است . به هر حال مطالعه این شاهکار مسجع ادبیات پارسی که افزون بر ارزش ادبی ، واجد تجارب و نکات قابل توجه فراوان در حوزه های گوناگون است ، آن هم در اردیبهشت ماه جلالی که ماه سعدی و گلستان است ، خالی از لطف نخواهد بود .

پیشنهاد دوم این وبلاگ برای مطالعه در اردیبهشت ماه نیز از قضا مشهورترین و باسابقه ترین نمونه ادبیات کلاسیک ایرانی است . شاهنامه فردوسی ، بی شک اثری است که در حفظ زبان و خط پارسی و بیان بخشهایی از تاریخ ایران زمین در برابر هجوم اعراب ، نقشی موثر ایفا کرده است . این اثر مهم ادبیات پارسی نیز برعکس اثر و نفوذی که در کلام و حافظه بیشتر ایرانیان داشته و دارد ، کمتر توسط آنها به طور کامل خوانده شده است . به نظر می رسد در ماهی که بیست و پنجمین روز آن به بزرگداشت مقام فردوسی حکیم اختصاص یافته است ، شروع مطالعه شاهنامه ، می تواند فراهم کننده فرصتی برای آشنایی بیشتر با بخشهایی از تاریخ ایران و در عین حال آشنایی با دریایی از واژه ها و ترکیبات کمتر شناخته شده زبان پارسی باشد .

شکی نیست که مطالعه این آثار بسیار شیرین تر و مفیدتر از اتلاف وقت در برابر سیمای میلی عزت ضرغامی و شرکاست و برای جماعتی که مدتهاست به تحریم برنامه های سیمای ضرغامی مبادرت کرده اند ، فرصتی مغتنم به منظور مطالعه این آثار ارزشمند فراهم است .

در حوزه موسیقی نیز مانند پیشنهادهای مطالعاتی ، دو اثر را که هر دو متناسب با مناسبت و حال و هوای اردیبهشت ماه هستند ، به خوانندگان این وبلاگ پیشنهاد می دهم .

نخستین ، آلبومی است با آهنگسازی ارشد تهماسبی و صدای سالار عقیلی که گروه دستان اقدام به اجرای موسیقی آن کرده است . "سعدی نامه" نام این آلبوم شنیدنی است که اکثر تصنیفهای آن در دستگاه چهارگاه ، به وسیله آهنگساز ساخته شده اند . در این میان تصنیف سرو چمن تنها تصنیف آلبوم است که در دستگاه همایون ساخته و اجرا شده است . چنانکه ارشد تهماسبی در معرفی این آلبوم نوشته است شعرها را با تفال به دیوان سعدی برگزیده و به جز یک شعر ، روی سایر اشعار مورد استفاده در آلبوم تا پاییز 84 که زمان ضبط این آلبوم بوده است ، کاری در حوزه موسیقی صورت نگرفته بود . قابلیتها و نظم گروه دستان نیز ، نیاز به توضیح اضافه ندارد و پیشتر در پیشنهاد نوروزانه به آن اشاره کرده بودم .

و اما ، آخرین پیشنهاد اردیبهشتانه باز هم در حوزه موسیقی ، اثری است که بی شک در تاریخ موسیقی ایرانی کم نظیر و شاید هم بتوان گقت بی نظیر است . آلبومی که آهنگساز آن فریدون شهبازیان ، خواننده آن محمدرضا شجریان و گوینده متن آن احمد شاملوست و کلام اثر نیز ، تمام و کمال از حضرت خیام است . به نظر نمی رسد که برای بیان ارزش چنین اثری نیاز به سخن دیگری باشد . شنیدن آلبوم "رباعیات خیام" را که حاصل یک همکاری تاریخی بزرگان موسیقی و ادبیات معاصر بر روی اشعار یکی از فیلسوفترین شعرای تاریخ حکمت و ادب ایران است ، به تمامی مخاطبان عزیز و علاقمندان فرهنگ و هنر ایرانی توصیه می کنم .

و حسن ختام دیباچه اردیبهشتی این وبلاگ را به رباعی زیبایی از حکیم خیام اختصاص می دهم که در آلبوم مورد اشاره به زیبایی با دکلمه زنده یاد احمد شاملو و صدای استاد شجریان ، اجرا شده است :

می نوش که عمر جاودانی این است

خود حاصلت از دور جوانی این است

هنگام گل و مل است و یاران سرمست

خوش باش دمی که زندگانی این است


۱۳۸۹ فروردین ۲۹, یکشنبه

فیلترچی ! دوستت دارم

در آغاز این مطلب باید به طور مشخص به عزیزان فیلترچی که زحمت فیلتریدن وبلاگ "طربخانه خاک" را کشیدند ، به طور جدی و شدید خسته نباشید بگویم . به هر حال بندگان خدا ، خدمت می کنند و کارشان خیلی سخت است . طفلکیها مجبورند صبح تا شب ، مطالبی را بخوانند که اصلا با اعتقاداتشان سازگار نیست (مخصوصا باید به این نکته توجه نمود که فیلترچیهای عزیز ، ایمان دارند که در مرکز جهان قرار داشته و حق مطلقند) و شب تا صبح هم چیزهایی ببینند که ...بگذریم ! به هر حال آرزو می کنم ریسشان به قربانشان برود تا شاید کمی جبران زحمات بی شائبه این عزیزان شود .

ما بعد از اینکه وبلاگ عزیزمان ، "طربخانه خاک" ، توسط فیلترچیهای عزیز ، فیلتریده شد ، نشستیم در خلوتی و پیش خودمان فکر کردیم و به این نتیجه رسیدیم که درست است که بالاخره فیلتریده شدن در این شرایط افتخار بزرگی است ، اما به هر حال بهتر است تلاش کنیم که اینطوری نشود . در همین راستا ، و با توجه به اینکه ما در سال قبل کارمان را کردیم و آنها کارشان را نکردند ، استنتاج ما این شد که حتما امسال ما کارمان را بد کرده ایم که آنها مجبور شده اند کارشان را بکنند . به همین دلیل مطالبی که از ابتدای سال نوشته بودم را بررسی کردم تا ببینم چه کار می توان کرد که بیشتر از این وبلاگمان و احیانا خودمان را فیلتر نکنند .

در ابتدای سال ، ما یک پیشنهاد نوروزانه دادیم که کاملا فرهنگی و هنری بود . اگر این مطلب ، عزیزان فیلترچی را وادار به این کار کرده ، خب کرده که کرده ! این یک قلم را اصلا نمی توانم ننویسم و احتمالا در یکی دو روز آینده پیشنهادهایی برای اردیبهشت ماه خواهم داد .

مطلب بعدی به طور مختصر و مفید راجع به این بود که می توان در صف توالت عمومی ، خیلی مدنی برخورد کرد و نیازی به دخالت پلیس در مسائل مرتبط با گلاب به رویی ملت شریف ایران نیست . اگر این مطلب ، فیلترچی های عزیز را ناراحت کرده ، از این عزیزان پوزش طلبیده و از ملت شریف ایران می خواهم که کلا همدیگر را به هر بهانه ای کتک بزنند و در مورد همه مسائل ، پلیس را به کمک بطلبند . بالاخره پلیس برای همین روزهاست . اصلا کتک کاری ، عین مدنیت و فرهنگ است و در همه جوامع مدنی پلیس در همه چیز دخالت می کند .

در مطلب بعدی ، از اینکه به آرامگاه یک روحانی محترم و مردم دار ، تعرض شده بود ابراز ناراحتی شده و گفته بودم این کار ، اصلا کار خوبی نیست و موجب بی آبرویی برای کسانی است که این کار را کرده اند . گویا فیلترچیهای عزیز ، نظر دیگری دارند . بسیار خوب ! ما هم نظرمان را عوض کرده و اعلام می کنیم که چنین عملی ، خیلی خوب و درست و شایسته بوده و عین آبروداری می باشد .

و اما ، ده دوازده روز پیش شنیده شد که آقای اوباما ، تهدید کرده که اگر لازم باشد علیه ملت ایران از سلاح اتمی استفاده می کند . من هم به ایشان انتقاد کردم و پیشنهاد دادم خطاب به آقای اوباما نامه های اعتراضی نوشته شود . اما گویا فیلترچیهای عزیز ، معتقدند که من غلط کرده ام و آقای اوباما ، خیلی هم حرف خوبی زده است . البته من هم تقصیری نداشتم ، چون در آن زمان نمی دانستم که آن آقا باز هم برای اوباما نامه نوشته و عرض ارادت کرده است . به هر حال ، آقای اوباما ! جلوی همین فیلترچیها می گویم . هر طور راحتی برادر ! می خواهی علیه ما از سلاح اتمی استفاده کن ، می خواهی نکن ! اصلا به ما ربطی ندارد ! هر طور خودت و آن آقا صلاح دانستید ، همان درست است . به هر حال از نظر مسوولان خدمتگزار ، ما ملت ایران در شرایط جنگی ، شریف تر به نظر می آییم !

آخرین مطلب "طربخانه خاک" پیش از فیلتریده شدن هم راجع به این بود که زلزله ، هیچ غلطی نمی تواند بکند ، اگر مردم از تهران بروند . فیلترچیهای گرامی ، این مطلب را هم دوست نداشتند . من هم در کمال صحت و سلامت اعلام می دارم که زلزله قرار است بیاید . پس بهتر است مردم بروند . درست نیست ، وقتی یک مهندس حرفی می زند ، کسی روی حرفش ، حرف بزند .

به هر تقدیر از آنجا که در دوران گفت و گو به سر می بریم ، از همه فیلترچیهای عزیز بابت زحمات بسیار زیادشان تشکر مجدد کرده و اعلام می دارم که فقط هر چیزی که آن آقا بگوید ، حقیقت دارد و درست است و ملت شریف ایران برای اینکه ادامه پیدا بکند باید بزاید اما اسراف نکند و من هم معتقدم دو بچه اصلا کافی نیست و ما الان قبل از آمریکا و بقیه ، قدرتمندترین کشور دنیا هستیم و دانشگاهها باید از تهران به نقاط مرزی منتقل شوند و پادگانها باید از نقاط مرزی به مرکز تهران بیایند و هر کسی بیکار است به آقای عسکراولادی مراجعه کند تا سرکارش بگذارد و کلا همه چیز آرام است و من چقدر خوشحالم و به جان همه فیلترچیها و روسایشان ، از این به بعد هر چیزی که دوست داشتند می نویسیم تا به زحمت نیفتند و فیلترچی ! دوستت دارم .

توضیح عکس : این دسته گل ، تقدیم به تو فیلترچی عزیز ، که دوست نداری ما حرفمان را بزنیم !


۱۳۸۹ فروردین ۲۲, یکشنبه

متن سانسور نشده یک سخنرانی ضدزلزله

آنچه در پی می آید ، متن سانسور نشده یک سخنرانی ضدزلزله است که در جایی شبیه ورزشگاه و در حضور تعدادی مردم ایراد شده است . لازم به ذکر است هویت سخنران تا لحظه انتشار این متن ، شناسایی نشده است .

آقایان و خانمها ! (جمعیت یک صدا پاسخ می دهد : بله) من ، امروز که از خواب بیدار شدم ، فهمیدم که ، خیلی چیزها ، می دانم . به من ، خیلی چیزها ، الهام ، می شود . دوست دارید بعضی از این چیزها را بگویم ؟ (جمعیت یک صدا پاسخ می دهد : بگو) بگویم ؟ (جمعیت دوباره یک صدا پاسخ می دهد : بگو) بگویم ؟ (جمعیت سه باره پاسخ می دهد : بگو) حالا که اصرار می کنید می گویم . من ، امروز ، فهمیدم ، که شب شدن روز در تهران و سایر نقاط کشور ، قطعی است . من ، به مسوولان می گویم ، بروید ، در خیابانها ، چراغ ، روشن کنید و برای چراغها ، از چین ، لامپ کم مصرف ، وارد کنید تا ، در مصرف برق هم ، صرفه جویی شود و ما ، در اقتصاد هم ، بهترین ، کشور دنیا شویم . می گویند ، لامپ های چینی ، زود ، می سوزند و چندان ، به صرفه نیستند . ما می گوییم ، این همه پولی که ، به چین می دهیم ، فدای یک تار موی مردم ! ما اینهمه ، به روسیه ، ونزوئلا ، حسن نصرالله ، و جاهای دیگر ، داده ایم ، پول ! به چین هم ، می دهیم تا به فضل خدا ، فروپاشی امپریالیسم ، هر چه سریعتر فرا برسد . (تشویق جمعیت)

و اما ، مساله بعدی ، این است که ، امروز ، یک دانشمندی ، به من گفت ، فلانی ، اینقدر راجع به زلزله حرف می زنی ، هیچ اطلاعی ، از هویت آن داری ؟ گفتم ، بله ! به هر حال ، من ، مهندسم و می دانم زلزله چیست ؟ ایشان به من گفت ، نه خیر ! از هویتش ، چیزی می دانی ؟ گفتم فلانی ، منظورت را ، نمی فهمم ! گفت تو می دانی ، زلزله ، خانم است ؟ گفتم ، چطور ؟ گفت ، مگر نمی بینی که آخرش "ه" دارد ؟ گفتم ، چرا ، می بینم . پس ، اگر خانم است ، چرا اینقدر عصبانی است ؟ گفت ، به این خاطر ، که آمریکا می خواهد با استفاده از ، خانم بودن آن ، مردم را ، اغفال کند ، و به شکل نرمی ، به کشورهایی ، مثل ما ، تجاوز سفت بکند . گفتم ، فلانی ، ما ، چه کار کنیم ؟ گفت ، بنشینید ، دعا کنید و چشمهایتان را هم ، درویش کنید و اینقدر بی خودی ، منتظر نمانید که زلزله خانم ، بیاید . حالا ، من می خواهم ، به این خانم بگویم ، که خانم زلزله ، خودت که هیچی ، اگر مردت را هم بیاوری ، هیچ غلطی ، نمی توانی بکنی . دیدی ، چگونه ، در ونزوئلا ، راهت ندادند ، مجبور شدی ، بروی ، در هاییتی بیایی ! بدان ، اینجا هم ، نمی توانی بیایی و هر چقدر هم ، که سعی کنی ، لایه های زمین را ، به هم فشار بدهی ، که در اینجا بیایی ، ما نمی گذاریم . اصلا ، تا وقتی که ، من هستم ، تو ، جرات نمی کنی ، که بیایی . تو قبل از من ، می آمدی . در منجیل ، آمدی . در بم ، آمدی . اما ، از وقتی من آمده ام ، اصلا ، نتوانستی ، بیایی .

حالا هم ، برای آنکه ، اقتدار و آمادگی خودمان را ، در برابر تو نشان بدهیم ، می گویم ، که مردم تهران ، برای جلوگیری از آمدن زلزله ، به چهار گروه ، تقسیم شوند . گروه اول ، کلا ، از تهران بروند ، چون ، اگر زلزله بیاید ، شاید به اندازه یک چهارم مردم ، زورش ، به ما ، برسد . گروه دوم ، بروند ، دعا کنند ، که زلزله ، نیاید . گروه سوم ، بروند ، دور تا دور تهران ، طویله درست کنند ، و انواع احشام ، و حیوانات را بیاورند . چون ، می گویند ، حیوانات ، زودتر از آدمها ، متوجه آمدن زلزله می شوند . گروه آخر هم ، بروند ، در اطراف تهران ، چادر و دوربرگردان بزنند ، تا اگر ، یک وقت ، زلزله ، از راههای دیگری ، وارد شهر شد ، مردم ، از شهر ، خارج شوند ، و زلزله را ، در شهر ، تنها بگذارند ، تا ، برادران ما ، بروند دستگیرش کنند .

و به عنوان حرف آخر می گویم ، که ای خانم زلزله ، ما ، ریگی را ، که مرد بود ، گرفتیم ، تو ، که خانمی ، جای خود داری ! حالا خودت می دانی . هر طور که ، راحتی . امتحانش ، مجانی است .

توضیح عکس : یک کامیون ضد زلزله !


۱۳۸۹ فروردین ۱۹, پنجشنبه

آقای اوباما ! جایزه را پس بده

ده ماه است که اکثریت ملت ایران به تمام معنا نشان داده است که با تصویری که بعضی از حاکمانش سعی در نمایش آن در دنیا و برای سایر ملل دارند ، متفاوت است . ملتی که در برابر تضییع حقش در سکوت کامل به خیابان می آید و تنها سلاحش ، سکوت است ، بی شک دارای روحیه ای خشونت گریز است . ملتی که نیروهای امنیتی مهاجم به خود و فرزندانش را پناه می دهد و مانع از آسیب دیدن آنها در برابر حرکتهای احساسی عده ای اندک می شود ، اهل مروت است . ملتی که هنوز زخمهای هشت سال جنگ بی حاصل و بی دلیل را بر پیکر و روح جامعه اش تحمل می کند ، هیچوقت تمایلی به جنگ ندارد . به همین خاطر است که چنین ملتی برخلاف تبلیغات رسمی ، هیچگاه دستیابی کشورش به فلان نوع موشک بالستیک یا ساخت بهمان نوع تانک و نفربر را جشن نگرفته و در زمره افتخارات ملی خود محسوب نکرده است . و البته ، همین ملت خشونت گریز ، ملتی است که اگر بیگانه ای از سر تفرعن یا با نیت تجاوز با او روبرو شده است ، در دفاع از میهنش هیچ کوتاهی و قصوری نداشته است . اجازه بدهید تاکید کنم که در دفاع از میهنش و نه لزوما از حکام میهنش ! آنچه که نوشتن این مقدمه را واجب می کرد ، ابلاغ سیاستهای دفاعی جدید آمریکا از سوی باراک اوباما و واکنشهایی بود که آن آقا و اذنابش به این سیاستها نشان دادند . به موجب این سیاستهای جدید ، ایالات متحده آمریکا در مقابله با کشورهایی که با این کشور وارد جنگ می شوند ، تا زمانیکه طرف مقابل از سلاحهای بیولوژیک ، هسته ای و شیمیایی استفاده نکند ، از سلاح هسته ای و بمب اتمی استفاده نخواهد کرد ، اما ایران و کره شمالی از این قاعده مستثنا خواهند بود . یعنی در صورت بروز هرگونه تنشی میان آمریکا با یکی از این دو کشور ، ایالات متحده برای خود ، حق استفاده از بمب اتمی را قائل خواهد بود . بسیار خوب ! به عنوان یک شهروند ایرانی ، در مقابل این سیاست جدید آمریکا ، می توانم به آقای اوباما بگویم : آقای رییس جمهور اوباما ! برایت واقعا متاسفم !

برای ایشان متاسفم برای اینکه بعد از بیش از یک سال زمامداری امور آمریکا و در مقام مهمترین و تاثیرگزارترین سیاستمدار جهان هنوز نتوانسته است تفاوت میان ملتها و دولتها را درک نماید و برای مقابله با خطر دولتها و حکومتهای متخاصم با کشورش ، اقدام به ابلاغ سیاستهایی می کند که تنها قربانیانش ، ملتها هستند . شاید هم این ناشی از پلیدی ذات عالم سیاست است که تاوان جنگ قدرت سیاسیون را همیشه مردم عادی پس می دهند و از این روست که مانند آنچه در سریال لبه تاریکی به نمایش درآمده بود در حالیکه جوانان ، قربانی منازعات بلوک شرق و غرب با یکدیگر بودند ، مسوولان سرویسهای امنیتی آن دو قدرت به سلامتی یکدیگر آبجو می خوردند !

این نوع واکنش نشان دادن آقای اوباما در قبال ایران و کره شمالی نیز یا نشات گرفته از همین پدیده است و یا به زبان خودمانی باید گفت که ایشان سوراخ دعا را گم کرده اند . ملت ایران اگر می خواست اهل جنگ افروزی یا طرفدار خشونت باشد در ده ماه گذشته و زمانی که بهترین جوانانش را یکی پس از دیگری از دست داد ، باز هم در پی آزمودن روشهای مسالمت جویانه برای نشان دادن اعتراض و یا حتی تنفر خود از رویه های حاکم نمی رفت . برای اینکه آقای اوباما ، عینی تر قادر به درک این حقیقت باشد ، به سادگی می تواند آنچه این روزها در قرقیزستان و تایلند می گذرد را مطالعه و نحوه رفتار مردم این کشورها را با آنچه مردم ایران در ماههای اخیر از خود نشان داده اند ، مقایسه کند .

کوتاه سخن آنکه ، بدیهی است که اکثریت ملت ایران که در پی زندگی و آینده ای سبز هستند و به همین خاطر برای سال نو ، صبر مضاعف و استقامت مضاعف را شعار خود قرار داده اند ، هرگز نمی پذیرند که هیچ شخصیتی ، ولو چهره سخنور و مودبی چون باراک اوباما ، دست به تهدید آنها و کشورشان بزند . نگارنده بر این باور است که سیاستهای دفاعی جدید آمریکا به اندازه استفاده از نام جعلی برای خلیج فارس و یا حتی بیش از آن توهین آمیز می باشد . از سوی دیگر این ملت ، ادبیاتی را که آن آقا و اذنابش برای مقابله با تهدیدهای دیگران ، که اتفاقا بخش عمده آن ناشی از ندانم کاری های همین جماعت است ، به کار می برند هرگز در شان پیشینه فرهنگی و نجابت خود نمی دانند .

به همین خاطر پیشنهاد " طربخانه خاک " این است که ایرانیان در همه نقاط دنیا برای نشان دادن انزجار خود از سیاستهای جنگ افروزانه ، استفاده از سلاحهای کشتارجمعی و همچنین تبیین تفاوتهای فراوان دیدگاهها و اندیشه های خود با گروهی که اکنون به هر قیمتی در راس امور کشور قرار دارند ، پیامی کاملا مودبانه را خطاب به آقای باراک اوباما ، رییس جمهور ایالات متحده و برنده جایزه جهانی صلح نوبل در سال 2009 از طریق شبکه های اجتماعی ، طومارهای الکترونیکی و یا هر روش مدنی و مسالمت جویانه دیگری با مضمون زیر منتشر نمایند :

" جناب آقای باراک اوباما ! تا زمانی که قصد استفاده از سلاح هسته ای علیه ملت ایران را دارید شایسته دریافت جایزه صلح نوبل نیستید ، لطفا آن جایزه را پس بدهید . "

“President Barack Obama! Till you are going to use nuclear weapons against Iranian nation you are not worthy of that gift, so please give back the Nobel Peace Prize”

از تمامی اهالی این طربخانه خاک ، خواهشمندم در صورت موافقت با این ایده ، نسبت به انتشار و به اشتراک گذاشتن آن با دیگران اقدام نمایند .


۱۳۸۹ فروردین ۱۷, سه‌شنبه

آبروی نداشته خود را نبرید

تازگیها برای این جماعتی که متخصص قداره بندی و چماقداری و سر و صدای فراوان هستند ، دلم خیلی می سوزد . روزگاری بود که حالم از دیدنشان به هم می خورد ، اما نمی دانم دقیقا از کی (شاید از بیست و دوم بهمن ماه به بعد) بیشتر ، نسبت به ایشان احساس ترحم دارم . دیروز که خبر تعرض این جماعت به آرامگاه زنده یاد آیت الله خاتمی را شنیدم باز هم این احساس ترحم در نگارنده ایجاد و بلکه تشدید شد . وقتی به این فکر می کنم که جماعتی با کلی ادعای محبوبیت و مردمی بودن و مذهبی بودن و چیزهای مشابه ، به آن میزان از حقارت و ضعف و خفت می رسد که حتی نمی تواند ترس خود را از مزار انسانهای آزاده ، مخفی کند انصافا ، تنفر از آن جماعت ، جای خود را به ترحم بر آنها می دهد . اگر بگوییم زنده یاد آیت الله خاتمی در آزادگی و مناعت طبع ، شبیه ترین روحانی صاحب منصب به زنده یاد آیت الله طالقانی بوده است ، به گمانم ادعای گزافی نیست . و شاید به همین دلیل است که چنانکه بر مزار طالقانی ، مامور مراقب می گذارند که مبادا فاتحه خوانان او ، دست از پا خطا نکنند ، بغض خود از خاتمی بزرگ را هم با تعرض به آرامگاهش نشان می دهند . جالب اینجاست که قومی که خود را متولی و مدافع حرمت مقدسات و روحانیت و چیزهای اینچنینی می دانند در چنین مواقعی معمولا ناپدید شده و ترجیح می دهند سکوتی مترادف با رضایت از این بی حرمتی ها پیشه کنند . حال آنکه اگر عبای سید حسن نصرالله و امثالهم ، به دیواری بگیرد یا دچار کوچکترین عارضه ای بشوند ، در اسرع وقت نسبت به دلجویی از آنها اقدام شده و کمکهای درخور نقدی و غیرنقدی برای ایشان ارسال خواهد شد . البته پرواضح است که زنده یاد آیت الله خاتمی و بازماندگان ایشان ، هرگز نیازمند و حتی پذیرای چنین دلجوییها و کمکهایی نبوده و نیستند ، زیرا خانه و آرامگاه واقعی آنها ، دلهای مردمی است که افراد را نه به فراخور لباس و کسوت و نه به خاطر مقام و موقعیتشان که به دلیل شرافت و انسانیتشان دوست می دارند و به آنها ادای احترام می کنند . از این رو مناسب است به این جماعت قداره بند و چماقدار یادآوری شود که بی خودی ، آبروی نداشته خود را نبرند و برای خودشان ایجاد زحمت نکنند . آرامگاه واقعی آیت الله خاتمی ها جای دیگری است که به هیچ عنوان این قوم دون را توان تعرض به آن نیست .


۱۳۸۹ فروردین ۱۴, شنبه

یک سوزن به خودمان


بی مقدمه بگویم ، ایمان دارم که هنوز اکثریت جامعه ایرانی آمادگی و رشد لازم برای دموکراسی و مفاهیمی شبیه آن را ندارد . دلیل این ادعا آن است که با کمی دقت در رفتار شهروندان ایرانی ، می توان به راحتی دید که بخش نه چندان کوچکی از آنها با حقوق شهروندی خود آشنا نیستند و مگر غیر از این است که یک جامعه دموکراتیک ، جامعه ای است که حقوق افراد و شهروندان محترم داشته شود ؟ یکی از ویژگیهای بد ما ایرانیان ، این است که همواره ژست مخالفت با حکومت و وضع موجود را داریم و همه چیز را از حاکمیت می طلبیم و همه نواقص و تقصیرات را هم متوجه حکام خود می دانیم ، اما حاضر نیستیم ، اندکی به رفتار و کردار خود ، چه در حوزه مسائل خصوصی و چه در حوزه اجتماعی بیندیشیم و با دید انتقادی به آن نگاه کنیم . به همین خاطر هم ، چه رژیم پهلوی سرکار باشد و چه جمهوری اسلامی حکومت کند و چه خاتمی رییس جمهور باشد و چه آن آقا ریاست دولت را بر عهده داشته باشد ، اصولا اکثریت بزرگی ناراضی و منتقد و مخالف وضع موجود هستند . و در این میان هیچکس به این فکر نمی افتد که بالاخره حکام ، برآیندی از ملت هستند و به قول عباس عبدی ، پس از انتخابات سال 84 ، کسی به این فکر نمی افتد که بالاخره آن آقا از تخم مرغ شانسی بیرون نیامده است .
آنچه که در سیزدهمین روز از فروردین ماه ، نگارنده در بوستان پردیسان تهران دید ، می تواند نمایانگر گوشه ای از واقعیتهای رفتاری ما مردم ایران باشد که خیلی وقتها ، عمدا سعی می کنیم آنها را نبینیم . بعد از ظهر روز سیزدهم فروردین ، در بخشی از بوستان پردیسان که در مسیر پیاده روی نگارنده و همسر محترم قرار داشت ، متوجه ازدحام و تشنج غیرعادی شدیم . نزدیکتر که رفتیم چندین مرد جوان و میانسال را دیدیم که در میانه جمعیت با یکدیگر گلاویز شده و خوشبختانه به خوبی هم در حال پذیرایی کلامی از همدیگر بودند . چند قدم جلوتر ، این محفل انس به اوج خود می رسید و چندین خانم جوان و میانسال نیز به صورت مجزا چنین محفلی برای خودشان برپا کرده و البته از زخمهای روی صورت یکی از آنها مشخص بود که علاوه بر فحشهای آبدار و کشداری که نثار همدیگر می کردند از آلات و ادوات زنانه مخصوص چنین محافلی نیز به خوبی بهره گرفته اند . کار به جایی رسید که مامورین نیروی انتظامی مجبور به مداخله شده و با سرعت خود را به محل واقعه رساندند . گمان ما بر این بود که این چنین نزاع پرمخاطبی ، آن هم در روزی که مردم برای تفریح و خوشگذرانی سنتی به آن محل آمده اند ، حتما ریشه ناموسی و خانوادگی دارد . اما لحظاتی نگذشته بود که از صحبتهای مردم حاضر ر محل متوجه شدیم که گلاب به روی همه شما خوانندگان محترم ، دعوا به خاطر نوبت توالت عمومی خانمها بوده و پس از مغلوبه شدن جنگ میان آنها ، پای مردان به صحنه نبرد باز شده است تا باز هم ثابت شود که همیشه پای یک زن و شاید هم چند زن در میان است !
کلاه خود را قاضی کنیم ! ما ( از جمله خود من ) مردمی هستیم که عده زیادی از میانمان با ساده ترین حقوق و البته قواعد زندگی شهروندی مدرن ، آشنایی کافی نداریم . هنوز نمی دانیم که چگونه مشکلات ساده خودمان را با گفتگو یا هر روش دیگری غیر از فحاشی و درگیری فیزیکی ، حل و فصل کنیم . هنوز اکثریت ما در حال و هوای زندگیهای قبیله ای و دعواهای حیدری و نعمتی هستیم که هر نوع گذشت و به اصطلاح خودمانی ، کوتاه آمدن ، در مسائل اجتماعی نوعی سرافکندگی برایمان تلقی می شود . حالا میلیون ها نفر از ما به خیابانها بیایند و سراغ رایشان را بگیرند ! هنوز میلیونها نفر دیگر هستند که مشکلاتشان در صف توالت عمومی را بدون حضور پلیس نمی توانند حل کنند . و از این روست که اگر همین امروز هم تکلیف رای آن میلیونها نفر و تکلیف خیلی دغدغه های دیگر آن جماعت میلیونی نخستین مشخص شود ، آنچه که در پایان در این کشور ظاهر می شود یک کاریکاتور از دموکراسی و مفاهیم مشابه است . برای رسیدن به آنچه آرزوی ماست راهی دراز در پیش است . اگر قرار بر صبر و استقامت است ، بگذاریم این صبر و استقامت نیز با اصلاحگری همراه شود . با این تفاوت که این بار خودمان را اصلاح کنیم . به جای این همه جوالدوز زدن به حکام ، یک سوزن هم به خودمان بزنیم . مگر نه اینکه هر ملتی لیاقت همان کسی را دارد که بر او حکومت می کند ؟