۱۳۹۰ مرداد ۳۰, یکشنبه

برسد به دست حضرت آقای شیخ احمد جنتی

حضرت آقای شیخ احمد جنتی.

سلام علیکم.

سخنان اخیر شما در باب جریانی که از هم اکنون برای به دست آوردن کرسی ریاست جمهوری تلاش می کند را خواندم. قاعدتا سن و سال و کسوت جنابعالی و ریش و موی سفیدتان مانع از آن می شود که جوانان و یا افراد میانسالی نظیر من بخواهند از در نصیحت و موعظه برای شما در بیایند. از سوی دیگر شیخوخیت شما هم مانع دیگری است در سر راه خرده گیری بر شما، که پیری چون آن جناب با این همه مقامات و کرامات در چنان جایگاهی نشسته است که محک تایید صلاحیت دیگران را از صدر تا ذیل مملکت در دست دارد و چنین مقام والایی را چه حاجت به شنیدن نقد و نظر دیگران!

اما از آنجا که شخص شخیص شما در سخنان اخیرتان، محک نقد که چه عرض کنم، ترکه تعزیر برداشته اید و برای نواختن ماحصل کرده خود، به سایر ابنای ملت تاخته اید، بد ندیدم که چند کلامی، نه با هدف اصلاح حضرتعالی، که طبیعتا سن و سالتان پذیرش اصلاح ندارد، بلکه برای آنکه آیندگان دچار این شک و شبهه نشوند که در روزگار سطوت شما، هیچ بنی بشری نبود تا لااقل به حضرتتان یادآوری کند که آنچه امروز از آن در فغان و هراسید را خودتان ساخته اید، این سطور را قلمی نمایم.

و اما حضرت شیخ!

فرموده اید که کسانی، در فکر این هستند که با استفاده از روابط و پول بی حساب و کتاب، برای ریاست جمهوری به هر قیمتی رای جمع کنند. بعد هم گفته اید که اینها سعی می کنند با جذب بی بند و بارها، ملی گراها و سلطنت طلبها برای انتخابات ریاست جمهوری فعالیت کنند و البته بعد از آن وعده داده اید که این آرزو را به گور خواهند برد!

جناب شیخ احمد جنتی!

اجازه بدهید به جنابعالی بگویم، صبح به خیر! آن جماعتی که می گویید، بیش از شش سال است که با استفاده از روابطی که با شما و سایر رفقایتان داشته اند و با بهره گیری از پول بی حساب و کتاب نفت، که روزی به صورت کیسه های سیب زمینی و روز دیگر در هیبت یارانه های نقدی و روز دیگر در شمایل کمک هزینه بچه زایی!!! و دیگر روز به شکل افزایش حقوق کارمندان و بازنشستگان، خود را نشان می دهد، ریاست جمهوری را در دست دارند و اتفاقا به کرات مورد تایید شخص حضرت شیخ و رفقا و روسایتان بوده اند و آنچه به گور رفته است، آمال و آرزوها و امیدهای ملتی است که می پنداشتند از راه صندوقهای رای می توانند بگویند چه می خواهند و چه نمی خواهند! طرفه آنکه این جماعت اتفاقا برای همانهایی جاذبه داشته اند که از دید جنابعالی بسیار متدین و مقید و مکتبی و ارزشی و اصولگرا هستند و قاعدتا منزه از بی بند و باری و ملی گرایی! و سلطنت طلبی! و حتی اصلاح طلبی!!!

بماند که نمی توان فهمید با کدام معیار تقوا و عدالت، که البته شرط لازم امامت جمعه و جماعت است، ملی گرایی یا سلطنت طلبی مترادف و هم ارز بی بند وباری شناخته می شود.

حضرت آقا!

در هیچ یک از قوانین رسمی و مصوب کشور که اتفاقا برای نهایی شدن باید از تصویب شخص شخیص شما بگذرد، سند و مدرکی دال بر جرم بودن ملی گرایی یا سلطنت طلبی یافت می نشود! و شاید شما، آنچه یافت می نشود، آنتان آرزوست! متاسفم که به استحضارتان برسانم، ملی گرایان و سلطنت طلبها و حتی با ادبیات سخیفی که آن والا مقام از آن بهره برده اید، بی بند و بارها هم به عنوان شهروندان این مملکت صاحب حقوق شهروندی و اظهار نظر در باب امور جاریه کشورند! مگر آنکه شما به واسطه این همه قدرت لایتناهی که از آن برخوردارید، بخواهید این حق را از این جماعت سلب نمایید! درست همانطور که با همان قدرتتان سالهاست، حق انتخاب شدن و انتخاب کردن را از هر آنکس که نمی پسندید، گرفته اید.

یا شیخ!

شاید کهولت سن به شما اجازه روزه داری ندهد. اما گویا شرایط سنی مانع از سخنرانیهای تند و تیزتان، آن هم در ماهی که روزه داری بر همه اعضا و جوارح مومنان و از جمله زبانشان، واجب دانسته شده، نمی باشد. مهم نیست که در این دعواهای خانوادگی که بر سر خوان قدرت و ثروت بین شما و رفقای ( شاید هم بهتر است بگویم فرزندان) قدیمیتان درگرفته است، چگونه می خواهید از خیر و شر متقابلتان برای همدیگر مستفیض شوید. اما جای بسی تشکر است اگر شعله جنگ درونیتان را طوری تنظیم کنید که دامان ملک و ملت را بیش از این نگیرد. نمی گویم شرم و حیا را هم در رفتار و گفتار خودتان و رفقای قدیمیتیان در نظر بگیرید که آرزویی ست محال! انگار نه انگار که در همه این شش سال و بالاخص در دو سال اخیر اکثریت این ملت، به خاطر همین کسانی که شما امروز زبان به طعن و تهدیدشان گشوده اید، مفتخر به دریافت القابی چون خس و خاشاک، گوساله و بزغاله، اراذل و اوباش و میکروب شده اند و کتک خورده اند و حبس کشیده اند، مورد تجاوز قرار گرفته اند و البته...جان داده اند!

نمی دانم می دانید یا نه؟ اما خدایی که در همه این سالها بر سر منبر یا پشت تریبون نماز جمعه از آن سخن گفته اید، جایی در قرآن گفته است که کل نفس ذائقه الموت! بعید می دانم این سخن الهی جز درباره پرودگار، واجد استثنا باشد. مقصودم این است که احتمالا شما نیز مشمول این حکم الهی هستید. از همین رو، از اعماق وجودم آرزمندم که اگر روزگاری، عمرتان به سر آمد و وفق همه آنچه در باره زندگی پس از مرگ و دوزخ و بهشت گفته اید، بهشت و جهنم و روز حسابی باشد، به مصداق نامتان جنت مکان و جنت نشان باشید. زیرا اگر همه آنچه از زندگی پس از مرگ تصویر کرده اید راست باشد، دروغگویان و هتاکان و متهم کنندگان و ریاکاران را عقوبتی سخت و دردناک در انتظار است و ان شاءالله که هیچ انسانی، با چنین سرنوشتی رو به رو نشود.

حضرت شیخ!

امیدوارم همه ما و ایضا شما، عاقبت به خیر باشیم!


۱۳۹۰ مرداد ۱۳, پنجشنبه

روزه نگیر! کفاره اش با من!

خطاب این نوشته به برادران و خواهرانیست که تمامی روزهای ماه رمضان را روزه می گیرند، بدان معنا که از اذان صبح تا اذان مغرب لب از خوردن و آشامیدن می بندند و شبهای قدر را زنده می دارند و بدان می نازند که از خیل مومنان و راه یافتگانند.

برادر و خواهر عزیز!

اگر اینچنین روزه داری می کنی، اما بر دروغ گویی (ولو با توجیه دروغ مصلحتی!) اصرار داری؛

اگر مزورانه لب از طعام و شراب، می بندی تا مقرب بارگاه حاکمان صاحب قدرت باشی؛

اگر زندگیت را بر مدار تهمت پراکنی و توهین به دیگران می گذرانی؛

اگر نان افطارت را از چشم چرانی کردن از دختران و زنان برای یافتن تار مویی بیرون افتاده یا سر انگشت زینت شده ای که بهانه جلب و دستگیری آنان باشد، تامین می کنی؛

اگر از شادی مردمان وطنت زجر می کشی و هر برنامه جمعی که لبخند بر لبان مردمانت بیاورد تو را زجر می دهد و فریاد واسلامایت را به فلک می برد؛

اگر با صراحت از صاحبان قلم می خواهی که در برابر آنچه از کژی و ناراستی و خشونت و تجاوز در جامعه می بینند، سکوت کنند و چنین بپندارند که نمی بینند و نمی شنوند؛

اگر قاتق سحریت، خون جوانان وطن است؛

اگر روزه داریت را مجوزی برای تعدی و تجاوز به جوانان و دختران دربند می دانی؛

اگر آگاه شدن و آگاه بودن هموطنانت، کابوس شبانه تو شده و از هر ابزاری برای ممانعت از آگاهی آنها استفاده می کنی؛

اگر آنچه را که برای ملت مصر و تونس و بحرین و یمن می پسندی، برای ملت ایران و سوریه نمی پسندی؛

اگر هر ساعت از شبانه روزت با این آرزو می گذرد که سر بر تن منتقدان و مخالفانت نباشد؛

اگر برای مردمان کشورت جز رنگ سیاه، رنگی دیگر را نمی پسندی؛

اگر مردمان کشورت، برای تو در حکم خسی در چشم و خاشاکی در گلویند؛

اگر هزینه روزه داریت را خلق الله با کم کاری تو و بی حوصلگیت در انجام امور روزمره باید بپردازند؛

اگر هیچ رحم و مروتی در حق همشهریان و هموطنانت روا نمی داری؛

اگر فکر می کنی می توانی در تمام ماههای سال حق دیگران را تضییع کنی و ستم نمایی و هر آنچه از انسانیت به دور است در حق دیگران روا داری و آنگاه با یک ماه روزه داری و سه شب تا سحر، شب زنده داری، کفاره آن را بدهی و خود را از اصحاب بهشت بدانی؛

اگر بر خلاف جلوه نماییت در محراب و منبر، چون به خلوت می روی آن کار دیگر می کنی؛

اگر دین را دکان کرده ای و حقیقت را در پای مصلحت ذبح شرعی؛

اگر جان دیگران را که خدا داده است، تو می ستانی چون در مرکب قدرت سواری؛

اگر از زورگویی لذت می بری؛

اگر با اینکه می بینی هزاران هزار انسان در گوشه و کنار شهر و دیارت، شبها سر گرسنه بر بالین می گذارند، تو وجودشان را انکار می کنی و برای نشان دادن عمق ایمان و اعتقادات، به مرفهین و مسوولانی که به دردت می خورند، افطاری چرب و رنگین می دهی؛

اگر از اخلاق، جز واژه ای غریب، چیزی نمی شناسی؛

اگر فکر می کنی هنوز در وجودت ذره ای شرافت یا انسانیت باقی مانده است؛...

برادر و خواهر عزیز! اگر انصافا هنوز ذره ای از شرافت یا انسانیت در وجودت باقی مانده و اینچنین روزه داری می کنی؛

از تو می خواهم که روزه نگیری! خیالت آسوده باشد که اگر اینچنین روزه ای را نگرفتن، کفاره ای داشته باشد، کفاره اش را من تمام و کمال می دهم! خیالت راحت باشد! آسوده روزه نگیر! کفاره اش با من!