۱۳۸۸ مهر ۶, دوشنبه

خصوصی سازی


ضمن ابراز شعف از بزرگترین خصوصی سازی تاریخ بشریت و با عنایت به اینکه آنجایی که مخابرات را خریده ، خیلی مهم ، قوی و در عین حال سبز است و همین ویژگیهایش باعث می شود آدم باورش شود که خصوصی سازی به معنای واقعی در حال انجام است ، به آنجای محترم پیشنهاد می کنیم به منظور تسریع در امر خصوصی سازی و بیشتر خوشحال شدن همگان ، نسبت به خرید و خصوصی سازی کسب و کارهای زیر اقدام عاجل مبذول دارند تا به حول و قوه الهی ، کل مملکت زودتر خصوصی تر شود و اصل 44 قانون اساسی این همه بین زمین و هوا معطل و معلق نماند:
1- شرکت های خودور سازی سایپا(مهرداد جان سابق) و ایران خودرو.
2- بانکهای خصوصی سازی نشده پارسیان ، پاسارگاد ، سرمایه ، اقتصاد نوین و کار آفرین.
3- شرکتهای هواپیمایی هما ، آسمان ، ماهان ، ایران ایرتور و هر چیزی که می پرد.
4- شرکتهای حمل و نقل ریلی اعم از دولتی و خصوصی سازی نشده.
5- شرکتهای ملی نفت ، گاز و پتروشیمی.
6- استخرهای خصوصی صدف ، زرافشان ، ادیب و بقیه استخرها ، سوناها و جکوزی های کشور.
7- فروشگاههای سوهان فروشی حاج حسین سوهانی و پسران و بقیه سوهان فروشیهای قم
8- نان برنجی پزی شکرریز کرمانشاه و سایر نان برنجی فروشی ها و نان خرمایی فروشی های کرمانشاه و حومه
9- شیرینی فروشی حاج خلیفه یزد و همه فروشگاههای مشابه
10- مجموعه خواربار فروشی های دریانی
11- دامهای عشایر فارس ، خوزستان و کهکیلویه و بویراحمد
12- همه روزنامه های کشور به جز کیهان ، ایران ، جوان و وطن امروز
13- تمامی خیابانها و پیاده روهای کشور
14- فرهنگستان هنر
15- دفاتر نمایندگی سازمان ملل در ایران
16- سفارتخانه های همه کشورها به جز چین ، روسیه و ونزوئلا
17- کافی شاپها و رستورانهای غیرخصوصی به استثنا بوف
18- صدا و سیمای کاملا دولتی
19- دانشگاهها و مراکز آموزش عالی و غیرعالی ، آزاد و غیرآزاد
20- باغهای پسته رفسنجان
21- کلیه موارد باقی مانده که در این فهرست ذکر نشده اند.

۱۳۸۸ مهر ۵, یکشنبه

پیشنهادهایی به برادر باراک اوباما


با عنایت به اینکه برادر ارزشی و مکتبی و فرهنگی ، اسفندیار رحیم مشایی فرموده اند که اوباما هر وقت مثل احمدی نژاد حرف زد توسط حاضران در سازمان ملل تشویق شد و با توجه به اینکه اوباما هم مثل بعضی ها خیلی دوست دارد که وقتی حرف می زند جمعیت خشک شوند و کسی پلک نزند و مرتب هم برایش دست بزنند ، به برادر اوباما پیشنهاد می کنیم نکات زیر را در زندگی و همه سخنرانیهایش رعایت کند:
1- در زمان سخنرانی خیلی توجه نکند که چند نفر مشغول گوش دادن به حرفهایش هستند.
2- حتما به بقیه دنیا به جز چین و روسیه و ونزوئلا گیر بدهد.
3- قبل از سخنرانی حتما ستون طنز کیهان را بخواند و با استفاده از سبک بدیع طنز نویس مذکور ، در سخنرانیش حتما از عبارات ما می گوییم... ، آنها می گویند...کمک بگیرد.
4- چون پسر ندارد دخترش را به پسر کسی بدهد که عین اسفندیار جان ، دانشمند ، فاضل ، قابل اعتماد و اهل دوستی و رفاقت با همه مردم دنیا باشد.
5- حتما در سخنرانیهایش به این نکته توجه کند که آمریکا متعلق به سرخپوستان و آفریقا متعلق به سیاهپوستان است و در نتیجه فراموش نکند که خودش باید رییس جمهور آفریقا شود و مورالس رییس جمهور سرخپوست بولیوی باید رییس جمهور آمریکا شود.همانطور که اگر کسی مثلا اهل گرمسار بود باید حتما رییس جمهور همانجا شود.
6- حتما اشاره کند که از میان ده ها روزنامه موجود در کشورش هر روز هزاران روزنامه علیه ایشان مطلب می نویسند اما توقیف نمی شوند.
7- یادش نرود که بگوید از نشانه های آزادی در آمریکا این است که کارتر و کلینتون و بوش ها (پدر و پسر) زندانی نیستند.
8- فراوش نکند که هر کس که با او نیست علیه اوست و البته تعداد کمی هستند که اینطوری هستند و آنها هم مقداری خس و خاشاکند.
9- سعی کند از همه شکایت کند.در این راستا فهرستی از افرادی که باید از آنها شکایت شود تهیه کند و نام پاپ بندیکت شانزدهم را در صدر فهرست مذکور بگذارد.
10- اهل خجالت نباشد.شرم و حیا برای کسی که مجبور است رییس جمهور باشد چیز خوبی نیست.
11- حتما تاکید کند که در کشورش زندانی سیاسی ندارند و هیچ دانشجویی برای ادامه تحصیل دچار مشکل نیست.
12- حتما یک عکس خانوادگی یا پرسنلی از یک خانم عرب همراه خودش داشته باشد و هر وقت راجع به حقوق بشر در آمریکا مورد پرسش قرار گرفت آن عکس را به خبرنگاران نشان بدهد و درباره حقوق بشر آن خانم سوال کند.
13- علاوه بر عکس مذکور ، عکس خانمهای دیگری را هم با خودش داشته باشد و اگر احساس کرد در بحث منطقی احتمال دارد دچار ضعف شود با اشاره به یکی از عکسهای مذکور به مخاطبش بگوید:راجع به این خانم بگم؟
14- تاکید کند که خودش نخبه است.
15- حتما تاکید کند که در کشور خودش خیلی محبوب است و مسوولیت سنگینی دارد و همه دوستش دارند.

۱۳۸۸ مهر ۳, جمعه

جنایت چیست؟


می گویند اگر کسی آمر یا عامل یا مباشر در قتل کسی باشد ، جنایت کرده است . می گویند اگر کسی به ناحق سبب حبس و بند و تعزیر بی گناهی را فراهم کند ، مرتکب جنایت شده است . می گویند تجاوز به عنف نوعی جنایت است . اما آیا جنایت فقط همین موارد را شامل می شود ؟ دیروز تشییع پیکر هنرمندی بود که بی شک نابغه موسیقی ایران بود . آهنگسازی برجسته و نوازنده ای زبردست ، در سن 54 سالگی در اثر ایست قلبی درگذشت . هنرمندی که در این سالها بیشتر خانه نشینی را برگزیده بود چون که قدرش ندانستند . نه تنها قدر او ، که قدر امثال او را ندانستند و نمی دانند . پرویز مشکاتیان در سن 54 سالگی دچار ایست قلبی شد ، زیرا جسم و روح و قلبش بیش از این تاب تحمل جنایت و جفا را نداشت . مرگ او ، ثمره جنایت کسانی بود که شناسایی آنها چندان هم دشوار نیست . همانها که زشتی صورت و سیرتشان سوژه خبری همه رسانه های بی طرف و قاعدتا غیر ملی است . عاملان پیدا و پنهان خانه نشینی و انزوا و شکستن و مرگ اصحاب فرهنگ و هنر این مرز و بوم ، برای مردم ناشناس نیستند . دیروز در مراسم تشییع مشکاتیان ، مردم به مدنی ترین وجه ممکن مانع از اشک تمساح ریزی نماینده شرکای جرم در وقوع این جنایت شدند تا ثابت شود اگر به ظاهر در این زمانه و در این سرا ، شاکی و قاضی و متهم و وکیل و دادستان و هیات منصفه!!! همگی یکی هستند ، وجدان عمومی جامعه ، خود می تواند گواه و تشخیص دهنده حقایق باشد ؛ و چه زیرکانه و هوشمندانه ، همایون شجریان برای سوگ مشکاتیان تصنیف قاصدک او را بر روی شعر معروف اخوان ثالث برگزیده بود .
قاصدک!...گرد بام و در ما بی ثمر می گردی!...برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس!...برو آنجا که تو را منتظرند!
مشکاتیان دق کرد و رفت ، همانطور که پیش از او ، بسیار ، بودند و نقش بستند . و چه بسیار کسان که از ترس غریب دق کردن در وطن خویش ، راه غربت برمی گزینند . و چه جنایت بزرگی است اهل دیاری را با کردار و گفتار خود آواره غربت کردن ! مگر نه اینکه یکی از نخستین ثمره های هر جنایتی ، صدمه و ثلمه روحی آسیب دیدگان از جنایت و اشک ریختن آنان است . پس شکی نیست آنان که شرایطی را ایجاد کرده اند که بسیاری از ساکنان این مرز و بوم ، دچار غم فراق و درد غربت شوند و در نتیجه آن روح و روانی پژمرده یابند و اشک ریزند ، جنایتکارند . آنان که برای اهل فکر و فرهنگ و جوانان نخبه این خاک ، راهی جز جلای وطن نگذاشته اند و منابع انسانی را که بزرگترین سرمایه این کشور است ناگزیر به خروج از این آب و خاک کرده اند ، حتما جنایت می کنند . جنایت ، شاخ و دم ندارد . و چه زود روزی برسد که محصول چنین جنایاتی این شود که شعر ملک الشعرای بهار را در رثای این مملکت ، باز بخوانیم که : دردا و دریغا که چنان گشتی بی برگ / کز بافته خویش نداری کفن من / امروز همی گویم با محنت بسیار / دردا و دریغا وطن من وطن من

۱۳۸۸ شهریور ۳۰, دوشنبه

مشکاتیان هم رفت


دلم رمیده شد و غافلم من درویش
که آن شکاری سرگشته را چه آمد پیش
یک جمله خبری! ساده و هولناک! "پرویز مشکاتیان در گذشت." به همین سادگی! ایست قلبی در سن 54 سالگی . همین چند روز پیش بود که با دوست هنرمندم ، سیاوش کفاشی به مناسبتی درباره پرویز مشکاتیان و هنرش گفت و گو می کردم و سیاوش می گفت که این مرد علاوه بر آهنگسازی و نوازندگی ، یک ادیب واقعی است ؛ و گواه حرفش ، سخنرانی مشکاتیان در مراسم پنجمین سالگرد درگذشت زنده یاد ایرج بسطامی در زمستان 1387 در تالار وحدت بود . و چه تلخ! اینک باید برای تشییع پیکر این هنرمند احتمالا به همان مکان برویم ؛ و باز هم حتما همان رسم غریب مرده پرستی و داد سخنها راندن در وصف او ؛ اما کسی نخواهد گفت که چرا مشکاتیان های این خاک ، یکی بعد از دیگری باید در کنج تنهایی ، رخت از ورطه دنیا بیرون کشند . هنوز جوهر مرثیه های سروده شده برای سیف اله داد خشک نشده است و هنوز داغ شهریار فریوسفی تازه است و هنوز جای خالی بیژن ترقی حس می شود و ناگهان....مشکاتیان هم به آن کاروان می پیوندند ودر آستانه خزان ، بار دیگر نواگر خزان می شود ....!یاد باد آن روزگاران یاد باد!
این مصیبت بزرگ را به همه اهل فرهنگ و هنر این مرز و بوم ، به ویژه آوا و آیین عزیز تسلیت می گویم . خدایش بیامرزاد . پرویز مشکاتیان با صدای سازش برای همیشه جاودانه است . نمی دانم کدام کارش را برای این لحظات تلخ باید توصیه کرد . زیرا از یکایک آنها نوای زندگی پرویز مشکاتیان به گوش می رسد.
و چه روزگار غریبی است ! آنان که بودنشان مایه امید جامعه است یکی بعد از دیگری می روند و سیه دلان بر جای خود ایستاده با غرور ! تا کی ورق برگردد ؟

یک امضای ناقابل و بخار شدن ذخایر ارزی کشور


محمود احمدی نژاد ، طی بخشنامه ای ذخایر ارزی ایران را از دلار به یورو تبدیل کرد.این جمله خبری ساده ، حاکی از آخرین مورد زحمت کشی ایشان و دوستانشان در جهت آباد کردن امروز و فردای این مملکت است.نگاهی به نرخ برابری دلار و یورو ، نشان دهنده آن است که هر دلار آمریکا معادل 68/0 یورو است.به عبارت دیگر 1000 دلار ، معادل 680 یورو خواهد بود.در نتیجه ، اگر به فرض ، ذخایر ارزی کشور 5 میلیارد دلار بوده باشد ، با این بخشنامه تبدیل به 4/3 میلیارد یورو می شود.یا بهتر است اینطوری بگوییم که اگر بهای هر بشکه نفت ایران در بازارهای جهانی 40 دلار باشد ، به قیمت 7/27 یورو فروخته می شود.با در نظر گرفتن میانگین نرخ برابری ریال با دلار و یورو(هر دلار 10000 ریال و هر یورو 14000 ریال) ، اگر بهای هر بشکه نفت خام ایران 400000 ریال باشد با این بخشنامه ، به ازای فروش هر بشکه ، 383600 ریال عاید ایران می گردد. یعنی با فرض رقمهای گقته شده برای ذخیره ارزی کشور ، با این بخشنامه ، ذخیره ارزی ایران ، ناگهان از 50000 میلیارد ریال به 47600 میلیارد ریال تبدیل شده است.یعنی با یک امضای ناقابل ، 2400 میلیارد ریال ذخیره ارزی ایران ، مثل بخار به آسمان رفته است.البته بدیهی است که این اعداد و ارقام با فرض وجود 5 میلیارد دلار ذخیره ارزی برای کشور ، حاصل شده است و در صورت متفاوت بودن رقم ذخیره ، تبدیلات آن نیز متفاوت می شود.
نگارنده قصد اطاله مطلب در این باب را ندارد چرا که آنچه گفته شده کاملا واضح و روشن است.تنها به ذکر این نکته بسنده می کنم که اگر این بخشنامه با هدف مقابله با اثرات تحریم ها صورت گرفته است ، با توجه به این گفته ایشان که تحریمها تاثیری بر اقتصاد ایران ندارد ، این میزان کاهش ذخیره ناشی از تبدیل واحد پول ذخیره ارزی را چگونه می توان توجیه کرد؟شاید هم ایشان و مشاورانشان با این تبدیل ارزی در اندیشه ضربه زدن به اقتصاد آمریکا و در نتیجه نابود کردن آن کشور هستند که البته وجود چنین تفکری در این فرقه اصلا تعجب برانگیز نیست.خدا عاقبت همه ما را به خیر کند ، اگر چه شاعر می گوید:خرابی چون که از حد بگذرد ، آباد می گردد!

۱۳۸۸ شهریور ۲۸, شنبه

پیام تبریک ما به همه روسای جمهور دنیا


در راستای اینکه تازگیها رسم بر این است که قبل از معلوم شدن نتایج انتخابات در نقاط مختلف دنیا ، آدم به هر کسی که دوست داشت برنده انتخابات باشد ، پیام تبریک بگوید و با توجه به اینکه حامد کرزای وقتی صدای آقا محمود را پشت تلفن شنید که انتخاب مجددش به ریاست جمهوری را در حالیکه هنوز شمارش آرا در افغانستان ادامه دارد ، تبریک می گفت نمی دانست از تعجب بمیرد یا از خوشحالی ، ما هم تصمیم گرفتیم برای اینکه همه انتخابات دنیا در سالهای آتی در نهایت سلامت برگزار شود و در ضمن حق هم به حق دار برسد ، پیامهای تبریک زیر را خطاب به سران کشورهای مهم دنیا که در سالهای آینده در انتخابات کشورشان پیروز خواهند بود بدهیم تا اگر بعدا قرار شد از پیام دهندگان به نحو مقتضی تقدیر شود ، ما هم در لیست مربوطه قرار بگیریم.
1- پیام تبریک به روسای جمهور روسیه
برادران عزیز ، مدودف و پوتین؛
سلام علیکم
پیروزی یکی در میان شما عزیزان در انتخابات آتی ریاست جمهوری روسیه که برمبنای دوبار پوتین ، یک بار مدودف صورت می گیرد را صمیمانه تبریک می گویم.این پیروزی های پیاپی ، نشانه نابودی و فروپاشی قریب الوقوع نظام سلطه ، به ویژه آمریکای جهانخوار و حاکی از وجود مردمسالاری غیردینی واقعی در کشور دوست و برادر ، روسیه می باشد.امیدوارم در ادامه ریاست جمهوری شما برادران در آن کشور ، ما و شما از شر انقلابها و حرکتهای مخملی راحت باشیم و بتواینم دنیا را با کمک یکدیگر مدیریت کنیم.

2- پیام تبریک به رییس جمهور ونزوئلا
برادر عزیز ، هوگو چاوز؛
سلام علیکم
از زمانی که شنیده ام جنابعالی حداقل تا بیست سال آینده ، چه انتخابات برگزار بشود و چه انتخابات برگزار نشود ، پیروز انتخابات ونزوئلا هستید از شادمانی در پوست خود نمی گنجم.امیدوارم در پرتو ریاست جمهوری شما در آن کشور ، هر چقدر هم که بنزین ما تحریم شود ، ما باز هم بنزین داشته باشیم.
هوگوی عزیز!امیدوارم آنقدر رییس جمهور بمانی تا بمیری.

3- پیام تبریک به روسای جمهور ایران
برادران عزیز محمود احمدی نژاد ، اسفندیار رحیم مشایی و مجتبی ثمره هاشمی
سلام علیکم جمیعا؛
خوشحالم که حضرات آقایان در انتخابات آینده ریاست جمهوری ایران پیروز شده اید و در انتخابات بعد از آن هم به نوبت برنده می شوید.پیروزی شما باعث نابودی آمریکا ، فرانسه ، انگلیس ، آلمان ، بقیه اتحادیه اروپا و شادی قلوب برادرانمان در روسیه ، ونزوئلا ، چین و بولیوی شده و موجب رقص و پایکوبی برادران حماس و حزب الله لبنان گشته است.در سایه این پیروزی ها ، همه سران دنیا اعتراف کرده اند که هولوکاست ، دروغ است و آمریکا متعلق به سرخپوستان است و رییس جمهور سیاهش باید به جرم انجام انقلاب مخملی علیه سرخپوستان محاکمه شود.امیدوارم بقیه دنیا هم پیام شما را بشنوند و به راه راست هدایت شوند.
ایام عزت مستدام

توضیح کلمه:این عزت ، آن عزتی که در رادیو و تلویزیون است ، نیست!
توضیح عکس:حامد کرزی،پس از تماس آقا محمود،در حال تصمیم گیری برای یافتن علت مرگ خودش:تعجب یا خوشحالی!

۱۳۸۸ شهریور ۲۵, چهارشنبه

ما را فیلتر نکنید


اصولا ما دیدیم که سایت پرشین بلاگ را فیلتر کردند ، از آن طرف هم به روزنامه های طرفدار خاتمی و موسوی و کروبی دستور دادند که حق ندارند اسم این آقایان را بنویسند یا از آنها دفاع کنند ولی از یک طرف دیگر به روزنامه های مخالف آن آقایان اجازه دادند که هر چقدر دوست داشتند به ایشان فحش بدهند یا تهمت بزنند.همچنین دیدیم که سردار عراقی که در همین وبلاگ خیلی محترمانه سخنی با ایشان گفتیم در یک جلسه ناگهان بلند شد و به گوش یکی از همکارانش سیلی زد و در ضمن دیدیم که هر کسی بازداشت می شود بعد از یک مدت به این نتیجه می رسد که جقدر آدم بدی بوده است و اشتباه کرده است و بهتر است خودش را اصلاح کند و از اصلاح طلبی دست بردارد و اصولگرا بشود و خیلی چیزهای دیگر هم دیدیم که شاید الان یادمان نیاید و به همین دلیل تصمیم گرفتیم ، قبل از اینکه دوستان و برادران و خواهران به زحمت بیفتند و بخواهند ما را فیلتر کنند و بعد هم ببرند یک جاهایی که در راستای اصولگرایی ، اصلاح شویم ، خودمان تلاش کنیم و اصولگرا بشویم و به همین خاطر هم نظرات خود را پیرامون موضوعات گوناگون به شرح زیر شفاف می کنیم:
1- چرا من اصلاح بشوم؟بروید کسانی را بگیرید اصلاح کنید که ما را فریب دادند.منظورم کسانی مانند میرحسین موسوی و مهدی کروبی و محمد خاتمی و اکبر هاشمی بهرمانی و جد و آبا و فرزندانش است که البته جهت حفظ آبروی آنها ترجیح می دهم اسمشان را نیاورم.
2- در درگیریهای خیابانی خودم به چشم خودم دیدم که بسیاری از برادران برای اینکه به مردم آسیبی نرسد ، با باتوم و شوکر خودشان را می زدند و به سمت خودشان ، گاز اشک آور پرتاب و حتی در صورت لزوم تیراندازی کردند تا مردم ، امنیت داشته باشند.
3- همه کسانی که بازداشت شدند ، شرایط خوبی داشتند و خیلی لذت بردند و به همین خاطر آنهایی که داخل هستند ، بیرون نمی آیند و آنهایی هم که بیرون هستند هر روز پشت در اتاق برادر زحمتکش ، سعید مرتضوی جمع می شوند تا شاید امکان استفاده مجدد از امکانات زندان و بازداشتگاه (از جمله اینترنت پرسرعت و بدون فیلتر جهت وبلاگ نویسی و وارد شدن به فیس بوک) را پیدا کنند.
4- صدا و سیمای عمو عزت ، بی جهت ترین ، راستگوترین ، با اخلاق ترین ، پربیننده ترین ، باحال ترین ، قابل اطمینان ترین و ...ترین رسانه صوتی و تصویری دنیا است.
5- دولت نهم ، قوی ترین ، سالم ترین ، محبوب ترین ، مردمی ترین ، دموکرات ترین ، طولانی ترین ، و ...ترین دولت دنیا در طول تاریخ است.
6- اوباما و بقیه سران دنیا التماس می کنند حتی اگر شده 10 ثانیه با رییس جمهور ایران حرف بزنند و نظراتش را درباره مسائل گوناگون بدانند.
7- هولوکاست و جنگ جهانی دوم و انفجار بمب اتمی در هیروشیما و ناکازاکی ، افسانه و ساخته و پرداخته امپریالیسم جهانی است.
8- بحران اقتصادی جهان هیچ تاثیری بر ما ندارد و ایران خودرو ، سودآورترین شرکت خودروسازی جهان است و اگر مهرداد جان سر جایش بماند ، دایملر کرایسلر التماس خواهد کرد تا سایپا زیر پر و بالش را بگیرد.
9- هر کس هفته ای یک بار از در خانه بیرون بیاید ، شاغل محسوب می شود و از جمله دستاوردهای مهم این سالها همین بوده که آمار اشتغال به 415 درصد رسیده است و مدارکش نیز موجود می باشد.
10- نظرسنجی ها نشان می دهد که بعد از جناب آقای دکتر احمدی نژاد ، آقایان دکتر علی کردان ، دکتر اسفندیار رحیم مشایی ، دکتر سعید مرتضوی ، دکتر محمدعلی جوانفکر ، دکتر مجتبی ثمره هاشمی ، دکتر صادق محصولی ، دکتر کامران دانشجو ، دکتر حسن فیروزآبادی و دکتر محمدعلی جعفری و دکتر حسین شریعتمداری محبوبترین شخصیتهای سیاسی ایران و جهان هستند.
11- هیچ صدایی در جهان ، خوش تر از صدای حاج منصور ارضی و حاج سعید حدادیان و حاج آقای هلالی و حاج آقای طاهری نیست.
12- هیچ واعظی در جهان مثل آقایان شیخ احمد جنتی و شیخ احمد خاتمی و شیخ محمد یزدی ، دانشمند و متین و قابل اعتماد نیست.
13- همه دنیا از سیستم قضایی ایران الگوبرداری می کنند و از زمانی که رییس دستگاه قضایی عوض شده ، بیشتر هم الگو برمی دارند.
14- مردم ایران همه خوشحال و کاملا راضی هستند و آمار نشان می دهد ایرانیان ، شادترین مردم دنیا بوده و کمترین میزان ناراحتی های قلب و اعصاب در ایران است
15- ما را فیلتر نکنید اما هر چه می خواهید ، بگویید تا بگوییم.

۱۳۸۸ شهریور ۲۲, یکشنبه

سخنی با سردار عبداله عراقی


سردار عبداله عراقی ، فرمانده سابق لشگر 10 نیرو مخصوص سپاه پاسداران و فرمانده کنونی سپاه تهران بزرگ ، اخیرا در مراسم معارفه فرمانده سپاه شمال تهران افاضات جدیدی فرموده اند که مسلما از زوایای گوناگون قابل تامل است.ایشان گفته اند:" کسي پيش بيني نمي کرد اين انتخابات چه سرنوشتي خواهد داشت؛ عده يي از عدم حضور مردم بر سر صندوق هاي راي و عده يي از پيروزي طرفداران دوم خرداد در اين انتخابات نگران بودند."این جمله سردار به این معناست که عدم حضور مردم در انتخابات و حضور منجر به پیروزی اصلاح طلبان از لحاظ عده ای که ایشان به آنها اشاره می کنند یکی است.ابتدا باید مشخص شود که این "عده ای" ، چه کسانی هستند.در ادامه می توان گفت که برای عدم حضور مردم بر سر صندوقهای رای می توان چاره اندیشی مدنی داشت.پرسش اینجاست که برای رفع نگرانی دوم ، یعنی پیروزی طرفداران دوم خرداد ، چه تدبیری در نظر گرفته شد؟ از سوی دیگر خوب است جناب سردار به این سوال پاسخ گویند که در مقام یک نظامی که قاعدتا بر مبنای قوانین نیروهای مسلح و همچنین وصایای مرحوم آیت الله خمینی ، نباید وارد منازعات و رقابتهای سیاسی شوند اینگونه اظهار نظر سیاسی صریح علیه یکی از دو جریان سیاسی بزرگ کشور چه توجیهی دارد؟از سوی دیگر ، خوب است صریحا مشخص نمایند که آیا واقعا از دید ایشان عدم حضور مردم در انتخابات و یا حضور چشمگیری که نتیجه مطلوب ایشان را در پی نداشته باشد به یک معنا هستند؟دنیا را چه دیدی ، شاید هم اولی را بر دومی ترجیح دهند!
سردار در ادامه می افزایند:" مجموعه سپاه و بسيج از روز انتخابات تا 25 مرداد به صورت پيوسته ماموريت داشت، با توجه به اوضاع، سه وضعيت پيش بيني مي شد؛ يکي اينکه کانديداي اصولگرا راي بياورد که آن طور هم شد و نتيجه را هم ديديم و ديگر اينکه آقاي موسوي و جبهه دوم خرداد راي بياورد که در اين زمينه جشن هاي پس از انتخابات پيش بيني شده بود و ديگر اينکه انتخابات به دور دوم بکشد."اینکه ایشان سه گزاره کلی را به عنوان نتیجه انتخابات 22 خرداد پیش بینی کرده بودند حکایت کرامات شیخ و خوردن شیره و اعلام شیرین بودن آن است.اما جملات تکمیلی ایشان درباره آن پیش بینی ها ، در ذهن هر شنونده ای ایجاد ابهام می کند.می فرمایند:" کانديداي اصولگرا راي بياورد که آن طور هم شد و نتيجه را هم ديديم".منظور سردار از اینکه نتیجه رای آوردن کاندیدای اصولگرایان را دیدیم ، چیست؟آیا اعتراضات خیابانی ، نتیجه محتوم رای آوردن کاندیدای اصولگرایان (فرقی هم نمی کند محسن رضایی یا احمدی نژاد) بوده است؟مگر در یک روال منطقی و انتخابات منصفانه و بی مساله ، پیروزی یک کاندیدا منجر به درگیری و اعتراض می شود؟در کجای دنیا چنین پدیده ای مشاهده شده است که جناب سردار انتظار داشتند در ایران آن را ببینند؟در ادامه گفته اند:" ديگر اينکه آقاي موسوي و جبهه دوم خرداد راي بياورد که در اين زمينه جشن هاي پس از انتخابات پيش بيني شده بود."خوب است جناب سردار بفرمایند چه پیش بینی برای جشن های پس از انتخابات در این حالت شده بود؟در ضمن بد نیست بگویند ، چرا تا پیش از انتخابات ، همفکران ایشان سعی در القا اصلاح طلب نبودن و بلکه اصولگرا بودن میرحسین موسوی در اذهان جامعه داشتند ، اما امروز بدون کوچکترین تردیدی موسوی را در اردوگاه رقیب می بینند؟چرا سخنی از اصولگرایان حامی موسوی که اتفاقا بسیار پرشمار بودند ، به میان نمی آورند؟از سوی دیگر معلوم نیست چرا در صورت پیروزی کاندیدای اصولگرایان ، جشنهای پس از انتخابات پیش بینی نشده بود؟یعنی از منظر عام جامعه پیروزی اصولگرایان پدیده قابل اعتنا و شادی آفرینی نیست اما پیروزی اصلاح طلبان ، جشنهای سراسری را موجب می گردد؟ نتیجه گیری منطقی این فرض آن است که محبوبیت و پایگاه میرحسین موسوی و اصلاح طلبان در جامعه بسیار بیشتر از رقیب آنهاست.در رابطه با کشیده شدن انتخابات به دور دوم ، که البته کم صبری سردار و دوستانشان اجازه وقوع آن را نداد نیز احتمالا دو فرض اول ، مورد پیش بینی مجدد بود.یعنی در صورت پیروزی کاندیدای اصولگرایان ، اکثریت جامعه ، عصبانی و معترض می شد و در صورت پیروزی کاندیدای اصلاح طلبان ، اکثریت جامعه به شادمانی و پایکوبی می پرداخت.حال مناسب است پرتقال فروش معرکه پیدا شود که چگونه ممکن است فردی در انتخابات پیروز شود که اکثریت جامعه از پیروزی او عصبانی می شود؟
سردار در ادامه می گویند:" درگيري ها از عصر روز انتخابات با به آتش کشيدن سطل هاي زباله، اماکن دولتي، بانک ها و درگيري با ناجا شروع شد که تا اين لحظه بسيج ماموريتي نداشت."مایه مباهات است اگر سردار بفرمایند در کدام نقطه تهران ، عصر انتخابات درگیری یا آتش زدن رخ داده است.شاید گذر زمان منجر به بروز خطا در بیان تاریخها از سوی سردار شده است و شاید هم چون ایشان و دوستانشان انتظار آغاز درگیری از عصر انتخابات را داشتند ، باور نمی کنند که آن روز اتفاقا درگیری خاصی رخ نداد.غروب انتخابات ، هوای تهران ، بارانی و طوفانی بود و در نتیجه امکانی برای تجمع یا درگیری از سوی هیچ شخص یا گروهی نبود.در ضمن خوب است سردار توجه داشته باشند که نخستین تجمعات انتخاباتی در تهران از حدود ساعت 9 شب و به وسیله اعضای ستادهای کاندیدای مطلوب سردار و نیروی نظامی متبوع ایشان ، به بهانه اعلام پیروزی وی شکل گرفت. البته هنوز علیرغم گذشت 3 ماه از آن روز تلخ ، مشخص نشده است که چگونه در حالیکه مردم در صفهای حوزه های اخذ رای منتظر و معطل بودند ، خبرگزاری فارس ، درصد آرای کاندیداها را به دقت اعلام کرد و اعضای ستاد یکی از کاندیداها به بهانه جشن پیروزی اقدام به سد راه عابران و خودروها در معابر گوناگون نموده و خود را برنده انتخابات اعلام کردند.لااقل منطقی این بود که حضرات درباره این میزان دقت در تعداد و درصد آرای اعلام شده پیش از پایان رای گیری کمی احتیاط می کردند تا از عواقب بعدی کرده خود مصون می ماندند.
سردار ادامه می دهد:" حضور مقتدرانه بسيج به همراه ساير نيروهاي عمل کننده باعث شد صحنه اغتشاشات تحت کنترل نيروهاي بسيجي درآيد."این جمله جای این پرسش را به وجود می آورد که آیا از نظر ایشان بسیج ، موازی و هم عرض همه نیروهای دیگری است که به قول ایشان در کنترل صحنه اغتشاشات نقش داشته اند؟یعنی وزن و قدرت و تجهیزات و امکانات بسیج با نیروی انتطامی و نیروهای امنیتی وزارت اطلاعات و سایر عوامل انتظامی و امنیتی برابری می کند؟همچنین سردار شفاف نفرموده اند که جایگاه نیروهای لباس شخصی ، در جمع بسیجیان است یا سایر نیروهای عمل کننده؟
سردار عراقی می گوید:" در خيابان ها شاهد حضور دو گروه اغتشاشگران و کساني که راهپيمايي هاي آرام برگزار مي کردند بوديم؛ روز 25 خردادماه سنگين ترين راهپيمايي برگزار شد و عوامل آن توانستند هر کسي را که حرف داشت به خيابان بياورند." اجازه هست از جناب سردار سوال کنم بسیج و سایر نیروهای عمل کننده را در زمره کدام یک از دو گروه فوق می دانند؟ فرموده اند که در راهپیمایی 25 خرداد ، هر کسی که حرف داشت به خیابان آمد.البته نگارنده خیلی با این ادعا موافق نیست اما حتی با فرض صحت این ادعا ، واقعا حیرت آور است که این میزان از جمعیت ، آن هم فقط در یک شهر ، حرف و اعتراض دارند؟ انصافا اگر حکومتی خود را متکی و در عین حال پاسخگو به مردم بداند ، چه وظیفه ای در قبال این حجم از شهروندان معترض یا به تعبیر سردار عراقی ، صاحب حرف دارد؟تصور کنید جمعیت معترضی که نه تنها هیچ رسانه رسمی یا تبلیغ هیجانی ، آنها را تشویق به حضور در راهپیمایی نکرده بلکه از صبح روز 25 خرداد هم به وسیله رادیو وتلویزیون ، مدام تهدید و نهی از حضور در تجمع و راهپیمایی می شد ، به گواه دوستان سردار ، معادل و یا شاید هم بیشتر از جمعیت حاضر در راهپیمایی های رسمی و مورد تایید آقایان بود.واقعا تنها پیام این جمعیت ، برای سردار و دوستانشان ، انقلاب مخملی بود؟نمی دانم سردار با ادبیات و شعر هیچ آشنایی و سر و کاری دارند یا نه اما خیلی خوشحال می شوم که به ایشان بگویم:جناب سردار عراقی!چشمها را باید شست،جور دیگر باید دید!
سرتیپ دوم پاسدار ، عبداله عراقی ، سپس می گوید:" عوامل راهپيمايي توسط سازماني تحت عنوان سازمان راي که هم اطلاعات سپاه و هم وزارت اطلاعات اشراف چنداني بر آن نداشت توسط 300 هزار نفر که به صورت هرمي با هم مرتبط بودند صحنه را اداره مي کردند و نيروهايشان را به خيابان ها مي آوردند.در اين هرم افراد باسواد و در فضاي مجازي نيروها را يک دفعه و البته کنترل شده در بخشي از شهر جمع مي کردند و کنترل شده پخش مي کردند. حتي در جايي که ترافيک مي شد اينها برادران ناجا را کمک مي کردند." من مطمئنم سردار ، مزاح فرموده اند.مگر می شود تشکیلاتی با 300000 نفر عضو ، آن هم به شکل هرمی در این مملکت وجود داشته باشد و وزارت اطلاعات بر آن اشراف نداشته باشد؟ معنای دیگر این حرف آن است که در کشور ، حداقل 300 هزار نفر با قابلیت کار تشکیلاتی در عالیترین سطح آن ، مشغول زندگی و فعالیت هستند.سردار ، می دانند اگر به فرض ، فقط یک درصد از این جمعیت ، در اثر فشارهای واده از سوی همفکران سردار ، تصمیم به انجام فعالیت زیرزمینی بگیرد ، چه مصیبتی برای ایشان و دوستانشان به همراه خواهد داشت؟آیا وزارت اطلاعات و مسئولان امنیتی نباید پاسخگوی این کم کاری و کاهلی در انجام وظایف خود باشند؟به راستی نیروهای امنیتی کشور بابت انجام چه وظایفی حقوق می گیرند؟از طرف دیگر ، ایشان از عدم اشراف اطلاعات سپاه و وزارت اطلاعات بر این تشکیلات سخن می گویند.مگر نه اینکه تنها مرجع اطلاعاتی و امنیتی کشور ، مطابق قانون تشکیل وزارت اطلاعات ، همان وزارت فخیمه است؟پس چرا باید اطلاعات سپاه(که جزو ارکان این نیروی نظامی و موظف به انجام وظایف نظامی است)بر تشکیلات سیاسی کشور اشراف داشته باشد؟آیا این ادعا که دستگیریها و حوادث اخیر را مرتبط با سپاه می داند ، با این گفته سردار در تطابق کامل نیست؟ایشان فرموده اند در هرم ادعاییشان ، افراد باسواد حضور داشته اند و در فضای مجازی فعالیت می کردند.آیا از منظر سردار ، باسواد بودن یا فعالیت در فضای مجازی جرم است؟واقعا به فرض صحت ادعای سردار عراقی ، یک حکومت مردمسالار واقعی نباید به حضور بیش از 300 هزلر نیروی باسواد که توان فعالیت مدنی از طرق فضای مجازی را دارند افتخار کند؟چرا از دید سردار و دوستانشان این موضوع ، نوعی اتهام است؟می گویند که این افراد در جایی که ترافیک می شد ، برادران ناجا را کمک می کردند.آیا از دید جناب سردار این امر جرم است؟آیا این نحوه برخورد افراد مذکور با اخلال احتمالی ناشی از تجمعات در نظم روزمره زندگی شهروندان ، بهترین سند و مدرک بر مدنیت اعتراضات و مسالمت جویانه بودن آنها نیست؟بهتر نیست سردار عزیز ، مقصر را در میان کسانی بجوید که از این آرامش و مدنیت معترضان ، دلخورند!
جناب سردار سخنان دیگری هم داشته اند که از لحاظ منطق و ماهیت ، چندان متفاوت با آنچه مورد اشاره قرار گرفت ، نمی باشد.فلذا به بحثهای ایشان پیرامون بیانیه مجمع روحانیون مبارز تهران و یا موضوع تیراندازی به مردم از سوی نیروهای تحت امر سردار عراقی در پایگاه بسیج نمی پردازم.فقط به عنوان نکته پایانی ، نه به منظور توجه دادن ایشان و دوستانشان به برخی موضوعات (که می دانم این جماعت ، چنان خود را در مرکز هستی می پندارند ، که هیچ پندی و نقدی را برنگیرند) که تنها برای ثبت در تاریخ می گویم ، که نیروی نظامی که بر خلاف وظیفه اش یک روز وارد عرصه فعالیتهای اقتصادی می شود و دیگر روز در قامت یک حزب سیاسی مایل به تاثیرگزاری در نتایج انتخابات و پرورش وزیر و وکیل است و تئوریسین سیاسیش شخصی است که به نظر می رسد عمیق ترین مطالعاتش در خواندن سرمقاله های روزنامه مودب کیهان خلاصه شده است ، در روزگاری که مجبور شود به وظیفه اصلیش که همان دفاع نظامی از کشور است بپردازد بی شک ناتوان یا کم توان خواهد بود و سردار عراقی و دوستانشان اطمینان داشته باشند که این ملت ، هیچگاه این جماعت را به خاطر قصور در انجام وظایف اصلیشان نخواهد بخشید.

۱۳۸۸ شهریور ۲۱, شنبه

بسته پیشنهادی ما


با توجه به اینکه آقای سولانا از ملاحظه بسته پیشنهادی ایران برای حل معضل هسته ای شگفت زده شده و خواهان دیدار فوری با سعید جلیلی می باشد و در راستای اینکه دولت ، درش را به روی نخبگان باز کرده است و وقتی احمدی نژاد خودش می گوید نخبه است ، بدیهی و مبرهن است که ما هم نخبه هستیم ، به منظور کمک به دولت و روشن شدن ذهن سولانا ، بسته پیشنهادی خودمان را برای آقای سولانا تهیه کردیم.همچنین با توجه به اینکه ما مثل دولتهای قبل از دولت نهم اهل تجمل گرایی و سوسول بازی نیستیم ، بسته پیشنهادی را در یک پاکت مقوایی به قطع A4 که شخصا از بقالی محل ، ابتیاع نموده بودیم قرار داده و برای ایشان فرستاده ایم. متن بسته پیشنهادی ما به شرح زیر است:


از:ما
به:برادر خاویر سولانا
تو را دعوت می کنیم به راه راست و این بسته را به منظور کمک به انجام پروژه مدیریت جهان برای تو می فرستیم از طریق پیکی امین.بر توست خروج از اردوگاه کفر و ورود به سپاه ما.و اما بعد؛
برادر!عده ای صهیونیست و امپریالیست و اکسپرسیونیست و اگزیستانسیالیست ، در دنیا آنچنان بلوایی بر سر انرژی هسته ای ایران راه انداخته اند که اگر کسی نداند فکر می کند بقیه مشکلات دنیا حل شده و فقط همین یک مشکل باقی مانده است.ولی ما اهل حسن نیتیم و در همین راستا به تو می گوییم که ما مذاکره نمی کنیم.مگر نشنیده ای که ما گفتیم:انرژی هسته ای حق مسلم ماست!؟بار دیگر ضمن دعوت تو به راه راست و پذیرش اسلام و نتایج انتخابات ، پیشنهاد می کنیم برای حل مشکل هسته ای ما قدمهای زیر برداشته شود:
1- موضوع تقلب در انتخابات افغانستان ، توسط یک کمیته حقیقت یاب بی طرف رسیدگی شود.
2- عاملان و آمران قتل بانوی محجبه مصری در آلمان ، توسط محاکم صالحه ، محاکمه و سریعا اعدام شوند.
3- دفتر سازمان ملل متحد از نیویورک به یک سرزمین بی طرف ، مثلا مسکو یا کاراکاس منتقل گردد.
4- دفتر اتحادیه اروپایی به یکی از کشورهای آفریقایی انتقال یابد تا سران غارتگر اروپا ، کمی با درد مردم گرسنه آشنا شوند.
5- بحران اقتصادی در دنیا حل شود.
6- سازمان بین المللی نفی هولوکاست ، جایگزین سازمان صهیونیستی یونسکو شود.
7- جورج بوش به اتهام اقدام علیه امنیت ملی آمریکا و ایفای نقش در حادثه 11 سپتامبر در یک دادگاه بی طرف به ریاست برادر سعید مرتضوی محاکمه شود.
8- به اوباما بگویید این همه ، بعضی ها نامه می نویسند و تقاضای مذاکره ، اگر نشد مناظره ، اگر نشد معامله ، اگر نشد مکاتبه ، اگر نشد مغازله ، اگر نشد معاشقه و باز هم اگر نشد تقاضای یک کاری در باب مفاعله می کنند ، اقلا یک جوابی بدهد.
9- بیایید با هم مهر بورزیم.
10- اسپری گاز اشک آور ، باتوم و شوکر خریداریم.
آقای برادر!می بینی که کارهای زیادی در دنیا هست که باید انجام شود.تازه ما خیلی ها را اینجا نیاوردیم چون ربطی به مساله هسته ای ما نداشت.اگر مردی این مشکلات را حل کن تا به مساله هسته ای ما هم برسیم.

توضیح عکس:بسته پیشنهادی ما

۱۳۸۸ شهریور ۱۸, چهارشنبه

زیرزمین برای فروش


در راستای اینکه کلیه ساختمانهای مربوط به اشخاص و تشکلهای منتقدان ادامه دولت نهم یکی بعد از دیگری مهر و موم می شوند و اشخاصی که در آنها باشند بلافاصله یا با اندکی تاخیر بازداشت می شوند و با توجه به اینکه نتیجه منطقی این موضوع این است که اصولا از این به بعد به جای فعالیت در ساختمانهای مشخص و چند طبقه باید در زیر زمین اقدام به فعالیت و زندگی کرد و با عنایت به اینکه این اتفاق به خاطر برخورداری از سینه گشاده و گوش شنوا در برابر منتقدان است ، ما هم از سر درد نان ، شغل خود را عوض کرده ایم و در این مقطع اقدام به معامله املاک می نماییم ، چون نان خوبی در آن موجود است.برای شروع ، املاک زیر موجود است.کافیست با ما تماس بگیرید:
1- کلنگی،50 متر زیرزمین،عبدل آباد،مناسب جهت برگزاری جلسات دوستانه و چای خوری
2- طبقه منفی دو ، دو خوابه ، منطقه انقلاب ، 30 سال ساخت ، 75 متر ، قابل استفاده توسط احزاب برای برگزاری جلسه شورای مرکزی
3- زیرزمین دل باز ، بدون هرگونه نور و دید از بیرون ، 500 متر ، کلنگی واقعی ، به قیمت رسیده ، مناسب جهت برگزاری کنگره سالیانه احزاب ، منطقه خزانه
4- زیر همکف ، سوییت 45 متری ، دیوار آکوستیک ، خوش نقشه ، دارای در پشتی ، بهترین مکان برای گوش دادن به آثار شجریان ، اطراف آزادی
5- اکازیون ، 110 متر خوش نقشه زیرزمین با انباری ، دو خوابه ، یک اتاق خواب قفسه بندی شده ، دارای آیفون تصویری ، منطقه جمهوری اسلامی ، بهترین نقطه برای تشکیل کمیته پیگیری آسیب دیدگان حوادث دوره پهلوی
6- مکانی مناسب برای انتقاد کردن!زیرزمین ، 60 متر ، خیلی خوش نقشه ، 60 سال ساخت ، در کوچه های دنج مولوی ، در اجاره فروشگاه پرندگان ، آماده تخلیه
7- زیرزمین مجردی ، 30 متر ، اطراف کهریزک ، با اینترنت پرسرعت و فیلترشکن ، بهترین نقطه برای استفاده از اینترنت و وبلاگ نویسی
8- فقط به خانواده ، زیرزمین ، 5 سال ساخت ، 88 متر با تمام امکانات ، مناسب برای برگزاری مراسم خانوادگی و دید و بازدید

۱۳۸۸ شهریور ۱۷, سه‌شنبه

زل بزن و دروغ بگو


این پدیده بی حجب و حیایی که متخصص زل زدن به دیدگان میلیونها انسان و وراونه جلوه دادن حقایق است ، همچنان با سرعت در حال رشد و نمو است.یکی از ویژگیهای این پدیده این است که خود را در مرکز جهان می بیند و بر این باور است که حق مطلق است و هر چه می گوید و می کند و می خواهد و می اندیشد عین صواب و مشمول ثواب است ، فلذا منتقد و مخالفش را مستوجب سخیف ترین اتهامات و اهانتها و سزاوار اشد مجازات می داند.مبتلایان به ویروس "زل بزن و دروغ بگو" نمی خواهند و اگر بخواهند هم گویا نمی توانند ببینند و بشنوند آنچه را که دوست ندارند.اگر چه شک دارم که اصلا احساس دوست داشتن ، ولو درباره بدترین چیزها در وجودشان باشد!این دسته از مبتلایان به نوعی قابل سرزنش هم نیستند ، چرا که آنقدر مات و مبهوت حقانیت خودشان هستند که اگر روبه روی آینه بایستند جز سفیدی و اگر در برابر دیگران قرار بگیرند جز سیاهی نمی بینند.باید آرزو کنیم همه بیماران مبتلا به این ویروس یا شفا یابند تا جهانی از شر آنها مصون بماند و یا از پای درآیند تا بیش از این خود و دیگران را نیازارند.
نکته جالب اینجاست که وجود این پدیده ، تنها مختص به زمان ما نیست و از عهد قدیم مردمان بسیاری گرفتار مبتلایان به "زل بزن و دروغ بگو" بوده اند.احساس می کنم حضرت خیام زمانی که رباعی زیر را می سرود ، وضعی مشابه روزگار ما داشت.
گر می نخوری طعنه مزن مستان را
بنیاد مکن تو حیله و دستان را
تو غره به آن مشو که می نخوری
صد لقمه خوری که می غلامست آن را
چند هفته پیش ، زمانی که هنوز این آتش خرمن سوز ، ته مانده احساسم را نسوزانده بود و امیدی به شفا یافتن مبتلایان بیماری گفته شده داشتم در تایید حضرت خیام دو بیت زیر را نوشتم:
من می نخورم طعنه به مستان نزنم
زخمه ز سر حیله به دستان نزنم
من غره ز می خوردن یاران هستم
تا کاسه به خون میگساران نزنم
امروز ، امیدی به شفا یافتنشان ندارم و چشم امید به دستان هنرمند حضرت عزراییل دوخته ام تا خلقی را از شر مبتلایان رها سازد.تا چه پیش آید!

۱۳۸۸ شهریور ۱۶, دوشنبه

یک روز بدون سفر غیرضروری


صبح که از خانه بیرون آمدم ، حوصله خودم را هم نداشتم.10 دقیقه ای باید پیاده روی می کردم تا به ایستگاه خطی ها برسم.این کار هر روز من است.خیلی کارها ، کار هر روز من است.بالاخره این هم خودش نوعی تنوع است.رادیوی تاکسی روشن بود و صدای مجری با صدای راننده ، که کنار ماشینش ایستاده بود و با آهنگ یکنواختی داد می زد :مستقیم!مستقیم! در هم آمیخته بود.خانم مجری رادیو خیلی خوشحال بود سر صبحی!فکر کنم نه بدهی داشت و نه مستاجر بود و نه برای تهیه گوشت و مرغ خانه اش مشکلی داشت و نه حتی احساس می کرد رایش گم شده است!شاید هم در نقطه دیگری از دنیا زندگی می کرد و هر روز صبح خودش را به استودیوی رادیو می رساند ، کارش را می کرد و بعد هم برمی گشت سر خانه و زندگیش.تقریبا شبیه کاری که من هر روز می کنم و خودش نوعی تنوع است!
بالاخره مسافر چهارم هم پیدا شد و راننده رضایت داد که پشت فرمان بنشیند.با چنان ژستی سوار ماشین شد که آدم احساس می کرد خلبان هواپیمای ایرباس است.رادیوی ماشین همچنان برای خودش می خواند.پس از پخش یک قطعه موسیقی بی ربط که به جای آنکه در شروع روز به شنونده نشاط و انرژی بدهد ، آدم را یاد بقیه بدبختیهایی می انداخت که تا پیش از آن فراموش کرده بود ، همان خانم مجری خوشحال شروع کرد به نصیحت شنوندگان عزیز در آن صبح زیبا و در باب لزوم جلوگیری از آلودگی هوا ، کلی رهنمود حکیمانه داد.ایشان فرمودند:همشهری عزیز!آیا بهتر نیست به جای استفاده از خودروهای شخصی از وسایل نقلیه عمومی استفاده کنیم؟داشتم در دلم می گفتم :بله خیلی بهتر است که نفر بغل دستی من گفت:پیاده میشم!آقای تنومندی بود.تا بیاید پیاده شود گوشت و پوست و استخوان مرا به خودش آمیخت و رفت.به هر حال وسیله نقلیه عمومی بهتر است!یادم آمد که بخشی از حرفهای آن خانم خوشحال را از دست داده ام.سعی کرد دقیقتر گوش کنم تا جبران شود.داشتند می فرمودند که:خیلی از پیگیریهای اداری را می توان با تلفن هم انجام داد.به این ترتیب هم در وقت شما صرفه جویی می شود ، هم با کاهش سفرهای شهری ، ترافیک و آلودگی هوا کاهش می یابد.به همین خاطر ، اکثر ادارات دولتی سیستمهای اتوماسیون اداری را در سازمان خود پیاده کرده اند تا از خیلی مراجعات حضوری جلوگیری شود.پیش خودم گفتم:به به!چقدر خب و پیشرفته ایم ما!کم کم داشت از حرفهای خانم خوشحال خوشم می آمد که متوجه شدم باید پیاده شوم.به هر حال همه باید یک زمانی پیاده شوند.
تا به شرکت برسم در ذهنم کارهای روزانه را مرور کردم.این مرور هم جزو کارهای هر روزم بود.بالاخره این هم بخشی از همان تنوع است.یادم آمد برای پیگیری یکی از کارهای شرکت باید به اداره ای مراجعه کنم که می گفتند رییسش اهل تقلب و کلاه برداری است.البته من که باور نمی کنم.چون مقامات بالاتر خیلی این رییس را دوست داشتند.اداره مذکور تا شرکت کلی فاصله داشت.یاد حرفهای خانم خوشحال افتادم.تصمیم گرفتم در کاهش ترافیک و آلودگی هوا ایفای نقش کنم تا شهروند مسئولی باشم.از منشی شرکت خواستم شماره اداره مذکور را بگیرد تا با کمک گرفتن از سیستم اتوماسیون اداری با تلفن ، پیگیری های لازم را انجام دهم.خانم منشی تلفن را وصل کرد.پشت خط ، صدای نتراشیده ای گفت:بله!بی اختیار یاد صدای خانم خوشحال افتادم.یادش به خیر!
-ببخشید!برای پیگیری نامه شماره 111592 مزاحم شدم.
+نامه مال کجا بوده؟
توضیح دادم که نامه مربوط به یکی از کارفرمایان ماست و باید اداره مذکور پاسخ آن را به شعبه استانی خود می داد.صدای نتراشیده که حالا کمی هم نخراشیده شده بود ، گفت:صبر کن یه لحظه!
مثل بچه های خوب گفتم:چشم!
+به داخلی 2111 زنگ بزن از آقای عبد اله زاده بپرس.
-ببخشید!شما امکان ارتباط دادن ندارین؟
+مگه من تلفنچیم آقا؟
خودم را سرزنش کردم که چرا به شان کاری ایشان توهین و فکر کردم که این کارمند عزیز ممکن است کار سطح پایینی مثل انتقال تماس تلفنی از یک داخلی به داخلی دیگر را انجام دهد.از خانم منشی خواستم که مجددا شماره اداره مذکور را بگیرید تا من با داخلی 2111 صحبت کنم.تلفن وصل شد.صدای نخراشیده دیگری گفت:جانم؟احساس کردم از شنیدن صدا ، جانم در آمد.
-ببخشید!برای پیگیری نامه شماره 111592 مزاحم شدم.
+باید با آقای عبد اله زاده صحبت کنید.
-مگه من داخلی آقای عبداله زاده رو نگرفتم.
+نه خیر!2111 رو بگیرید.
-من به تلفنخونه گفتم 2111
حرفم تمام نشده بود که گوشی را گذاشت.دوباره به منشی گفتم شماره اداره مذکور را بگیرد و داخلی 2111 را بخواهد.این قسمت آخر را کمی جدی و عصبانی گفتم تا بیشتر در انجام کارش دقت کند.با حالت بهت زده گفت که داخلی 2111 را گرفته است.حوصله نداشتم اثبات کنم که داخلی 2111 را نگرفته است.دوباره تلفن وصل شد.همان صدای نخراشیده گفت:جانم؟این بار احساس کردم بقیه جانم که از دفعه قبل مانده بود هم درآمد.با کمی ترس و لرز گفتم:آقای عبداله زاده؟صدایش نخراشیده تر شد:داخلی 2111 را بگیرید.
-ببخشید!من گفتم 2111.به شما وصل کردن.
+آقا حتما 2111 قطعه!
-نمیشه صداشون کنین؟
+نه آقا جان!
می خواستم توضیح بدهم که من به فکر کاهش آلودگی هوا و ترافیک و جلوگیری از سفرهای غیرضروری درون شهری هستم که تلفن را قطع کرد.حدود نیم ساعت ، وقتم را صرف تلاش برای کاهش سفرهای غیر ضروری کرده بودم.برای روز اول خوب بود.حالا وقت انجام سفر درون شهری بود.تا به اداره مذکور برسم ، حدودیک ساعت طول کشید.خیابانها پر از آدمهایی بود که مثل خودم در حال انجام سفر درون شهری بودند ، معلوم نبود کدامشان سفر ضروری داشتند و کدامشان غیرضروری سفر می کردند.
در اداره مذکور ، پرسان پرسان خودم را به آقای عبداله زاده رساندم.یک نفر جلوتر از من جلوی میز آقای عبداله زاده ، منتظر گرفتن جواب بود.آقایی که میزش کنار میز آقای عبداله زاده بود از سر جایش بلند شد تا قاعدتا به کار ارباب رجوع رسیدگی کند.در حالی که از پشت سر عبداله زاده رد می شد با صدای نخراشیده ای گفت:حال می کنی تلفن داخلیت قطع شده؟عبداله زاده هم گفت:آره!بگو فعلا وصلش نکنن!این صدای نخراشیده ، همانی بود که به من گفت نمی تواند آقای عبداله زاده را صدا کند.حوصله تعجب کردن نداشتم.تصمیم گرفتم فعلا عصبانی هم نشوم.نوبتم شد.
­-سلام آقای عبداله زاده!برای پیگیری نامه شماره 111592 خدمت رسیدم.
+اجازه بدین
به نظر می رسید سیستم اتوماسیون اداری که خانم خوشحال ، صبح راجع به آن می گفت ، در حال پیدا کردن نامه من بود.بعد از لحظاتی ، خیلی متفکرانه رو به من کرد و گفت:نامه شما به اینجا نرسیده!
-یعنی من باید چه کار کنم؟
+تاریخ نامه کی بوده؟
-3 روز پیش به من گفتن نامه تا دیروز ارسال می شه.
+حالا که نیومده.برو طبقه 4 ، دبیرخانه!
قاعدتا من هم رفتم طبقه 4 ، دبیرخانه.در بسته بود.در زدم.ظاهرا کسی نبود.دوباره در زدم.خب وقتی کسی نباشد ، نه جوابی می آید و نه دری باز می شود.منتظر شدم.5دقیقه!10 دقیقه!احساس کردم در ساعت کار ، در حال وقت گذرانی هستم.برگشتم پیش آقای عبداله زاده.
-ببخشید!نبودن!
+من چه کار کنم؟باید باشن!وگرنه من نمی تونم کاری کنم
به نظرم وقتش رسیده بود که عصبانی شوم.پس عصبانی شدم:
-شما بفرما تکلیف من چیه؟من چه تقصیری دارم.یک ماهه ، من رو تو این طبقات هی بالا و پایین می فرستین که یک خط نامه بدین دستم.البته تقصیر شما هم نیست.مشکل از سیستمه.سیستمی که رییسش متقلب و کلاه بردار باشه بهتر از این هم نمیشه.
این جملات آخر را بلندتر گفتم تا دیگران هم بشنوند.اتاق ساکت شد.آقای عبداله زاده انگار انتظار نداشت، آدمی که یک ماه هر روز بین اتاقهای مختلف پاسکاری شده بود اما اعتراضی نکرده بود ، ناگهان به این شکل سر و صدا راه بیندازد.رو به صاحب صدای نخراشیده کرد و گفت:داخلی 2310 را بگیر.صاحب صدای نخراشیده هم بدون اینکه عذر و بهانه ای بیاورد ، سریع شماره گیری کرد و گوشی را داد دست عبداله زاده.
+آقا این نامه شماره 111592 در چه وضعیتیه؟چون اومدن واسه پیگیری.
ظاهرا پشت خط ، کارمند همان اتاقی بود که چند دقیقه پیش نبود!
+الان میاری پایین؟باشه
گوشی را گذاشت و رو به من گفت:الان از دبیرخانه طبقه 4 نامه رو میارن.
فکر کنم حدود 2 دقیقه بعد نامه روی میز عبداله زاده بود و 5 دقیقه بود تمام مراحل اداری آن به اتمام رسیده بود و من داخل تاکسی نشسته بودم و به سمت شرکت برمی گشتم.ترافیک ، سنگین تر از قبل شده بود.حوصله نداشتم به سفرهای غیرضروری درون شهری و کاهش آلودگی هوا و ترافیک فکر کنم.به مردمی که در خیابانها بودند خیره شدم. بالاخره این هم خودش نوعی تنوع است.

۱۳۸۸ شهریور ۱۵, یکشنبه

دستورالعمل اجرایی بیانیه شماره 11 میرحسین به زبان ساده


بعضی ها خوشحالند و فکر می کنند ، چون مردم مثل روزهای اول بعد از انتخابات در خیابانها جمع نمی شوند ، پس هیچ مخالفتی هم با سیستم موجود ندارند.بعضی ها هم می گویند مردم کلا اهمیتی ندارند ، چه باشند و چه نباشند ، ما هرکاری خواستیم می کنیم و خر خودمان را می رانیم.این وسط ، ما می گوییم اتفاقا آنکه هیچ اهمیتی بای نحو کان ندارد همین بعضی ها از هر نوعش هستند.یعنی اینکه مهم نیست خودشان فکر کنند چه مقام و پستی دارند یا چقدر مهم هستند.آنچه اهمیت دارد این است که از نظر ما اصلا مهم نیستند و ما کار خودمان را می کنیم و زندگی عادیمان را می کنیم و کاملا با آنها مخالفت می کنیم و اگر چه اصلا از وضع موجود رضایتی نداریم اما اینطوری هم نیست که قنبرک بزنیم و غصه بخوریم و فکر کنیم دنیا به سر آمده و باید منتظر قضا و قدر شد و یا اینکه زمین و زمان را به آتش بکشیم که آنها هم به آرزوی دلشان برسند و بتوانند ما را به آتش بکشند.ما برای آنکه هم زندگی خودمان را بکنیم و هم مخالفتمان را نشان بدهیم ، کارهای زیر به ذهنمان می رسد ، دیگران هم چیزهایی که به ذهنشان می رسد بگویند نا جمع بندی کنیم و آن وقت همه با هم ، دور هم باشیم و به ما خوش بگذرد و آن بعضی ها هم چون مهم نیستند پس اصلا مهم نیست که چه بر سرشان می آید:
1) سبز می مانیم:به هر طریقی نمادهای سبز رنگ را در زندگی روزمره مورد استفاده قرار می دهیم ؛ یعنی مچ بند سبز می بندیم ، با خودکار سبز می نویسیم و امضا می کنیم ، مثل روزهای به یاد ماندنی خرداد به خودروهایمان ، پارچه سبز می بندیم و به هر شکل ممکن ، رنگ سبز را در روند روزمره زندگی خود ساری و جاری می کنیم.ترس هم ندارد.کار خلاف که نمی کنیم.این حداقل حقی است که هر شهروند در عقب مانده ترین بادیه های آفریقا هم دارد که برای مثال از مچ بند و شال و خودکار و تزیینات با هر رنگی که می خواهد استفاده کند.
2) مطالعه می کنیم:ما که تلویزیون آقای ضرغامی و شرکا را مدتهاست نگاه نمی کنیم.پس وقتی را که صرف تماشای تلویزیون می کردیم صرف مطالعه خواهیم کرد.روزنامه ها را توقیف می کنند؟خب بکنند!به نشریات قوی مجوز نمی دهند؟خب ندهند!مانع از انتشار کتابها و صدور مجوز برای کتابهای باارزش و غنی می شوند؟خب بشوند!با همه این احوال مطالعه می کنیم.هنوز کتابهای خوب بسیاری در کتابفروشی ها یا کتابخانه های شخصی افراد پیدا می شوند که ارزش خواندن دارند.حتی می توان اقدام به تبادل کتابها و مقالات و نشریات خوب با دوستان و آشنایان کرد.داشتیم فراموش می کردیم که مطالعه می تواند جای ثابتی در برنامه روزمره هر یک از ما داشته باشد.اما شرایط پیش آمده و تحریم تماشای تلویزیون ، به همه ما این فرصت را می دهد که وقت ، صرف مطالعه نماییم.پس بهتر است با کمال میل چنین کنیم.در همین شرایط موجود هم ، به قول شاعر ، خواندنیها کم نیست!من و تو کم خواندیم.
3) با هم مهربانیم:ما که رنگمان یکی است در وهله اول با هم مهربانیم و سپس به مصداق از محبت خارها گل می شود با دیگرانی هم که با ما یک رنگ نیستند ، اما اهل تعصب هم نیستند و دارای عقل و منطق هستند ، مهربان خواهیم بود.ما برخلاف بعضی ها ، معتقدیم همه آنها که اهل این آب و خاکند ، در این مملکت دارای حقند و باید با هم مهربان باشند.ما چون فکرمان این است که هر کس که با ما نیست ، لزوما بر ما هم نیست ، مهربانی می کنیم تا خارها گل شوند.البته به کسانی که چماق به دست گرفته اند و اسلحه کشیده اند ، گل سرخ نمی دهیم و به آنها می گوییم که بهتر است مثل بچه آدمیزاد ، چماق و اسلحه را زمین بگذارند و راهشان را بکشند و بروند.این تنها لطفی است که می توان به این جماعت کرد.در ضمن اینقدر هم خودسر و ناشناس نمانند!
4) دور همیم:بیشتر از پیش ، همدیگر را خواهیم دید و جویای احوال یکدیگر می شویم.اینکه دوست و آشنا و همکلاسی و همکار و هم رنگ و هم میهن ، دور هم بنشینیم و یک فنجان چای بخوریم و احوال هم را بپرسیم ، خیلی خوب است.شاید هم توانستیم به هم کمک کنیم.این وسط برای اینکه خیلی هم مجلس خشک نباشد ، اگر وصال داد کمی حرکات موزون می کنیم.قرار نیست که همه چیز خشک و رسمی باشد.کمی دست می زنیم و می خوانیم و می رقصیم و خوش می گذرانیم تا خیلی هم نفهمیم که چقدر ممکن است سخت بگذرد.گاهی با هم کوه می رویم.اگر کوهها را تعطیل کردند با هم برای شنا می رویم.اگر استخرها و دریاها هم تعطیل شدند با هم فوتبال بازی می کنیم.اگر توپ فوتبال ، نایاب شد با هم پیاده روی می کنیم.اگر هر کاری ما کردیم آنها کارشکنی کردند آن وقت همه با هم ، بیشتر پیاده روی می کنیم.
5) عصبانی نمی شویم:آخر برای چه عصبانی بشویم و حرص بخوریم؟ما که بیشماریم و هوای هم را داریم.کسانی که اندک شمارند و ذات کار و زندگیشان طوری است که روزگارشان از عصبانیت می گذرد باید عصبانی باشند و حرص بخورند.از طرف دیگر ، آنها دوست دارند ما را حرص بدهند تا عمرمان کوتاه شود و زودتر از شرمان راحت شوند ، پس ما هم برای اینکه جانشان در رود اصلا عصبانی نمی شویم تا ببینیم می خواهند چه کار کنند.
6) پول را به بخش خصوصی می دهیم:تا جایی که امکان دارد از خدماتی که دولت بعضی ها ارائه می دهد استفاده نمی کنیم.پیامک را که مدتهاست تحریم کرده ایم.تلویزیونش را هم که نگاه نمی کنیم.تلفن هم ، مگر در موارد خیلی ضروری استفاده نمی کنیم.آنجایی هم که بخش خصوصی ، خدمات مشابه بخشهای دولتی را ارائه می دهد ، حتما به سراغش خواهیم رفت.مثلا وقتی این همه بانک خصوصی وجود دارد چرا باید خدمات بانکیمان را از دولت بگیریم.مگر مازوخیسم داریم؟بالاخره تعارف که نداریم.بخش خصوصی از جنس خودمان است؛یعنی از جنس مردم است!
7) موسیقی گوش می دهیم:فکر کنید به جای اینکه پیچ رادیو و تلویزیون را باز کنیم و مجبور شویم صدا و سیمای بعضی ها را تحمل کنیم ، در محیط خانه یا محل کارمان ، صدای آواز شجریان و ناظری و ... یا صدای ساز شهناز و پایور و علیزاده و مشکاتیان و ... پخش شود.انصافا آرامش بخش است.ارزش آزمایش دارد.

۱۳۸۸ شهریور ۱۱, چهارشنبه

همه پدرهای کشور


با توجه به اینکه یکی از دستاوردهای مهم دولت نهم این بوده است که پدرهای مفقود شده بخشهای مختلف کشور یکی پس از دیگری کشف می شوند و به دنبال معرفی علی آبادی به عنوان پدر ورزش و بهبهانی به عنوان پدر راه کشور و با توجه به اینکه مسلما این پدرگزینی ها به خاطر نتایج درخشان ورزش ایران در المپیک و رقابتهای گوناگون بین المللی و همچنین امنیت بالای سفرهای زمینی و هوایی در کشور صورت گرفته است ، سایر پدرهای موجود در کشور به شرح زیر جهت اطلاع همگان معرفی می گردند:
1) سعید مرتضوی:پدر عدالت
2) سردار عزیز جعفری:پدر مهرورزی
3) علی کردان:پدر مدرک دکترا
4) غلامحسین الهام:پدر مشاغل
5) اسفندیار رحیم مشایی:پدر عروس
6) فاطمه رجبی:پدر مقاله نویسی(توجه داشته باشید که پدر ، حتما مرد نباید باشد.همانطور که مادر می تواند زن نباشد!)
7) حسین شریعتمداری:پدر اخلاقیات
8) مهرداد بذرپاش:پدر شایسته سالاری
9) علی اکبر محرابیان:پدر صنعت و اختراعات
10) عزت اله ضرغامی:پدر صداقت
11) کامران دانشجو:پدر دانشگاهها
12) صادق محصولی:پدر انتخابات
13) کامران نجف زاده:پدر محبوبیت
14) خاندان لاریجانی:پدران الیگارشی
15) خبرگزاری فارس:پدر وجدان کاری
16) احمد خاتمی:پدر رافت اسلامی
17) احمد جنتی:پدر بی طرفی
18) منوچهر متکی:پدر دیپلماسی
19) محمد باقر لنکرانی:هلو(کلمه پدر ، به قرینه معنوی حذف شده است)
20) محمود احمدی نژاد:پدر ملت ایران
توضیح عکس:پدران ورزش و راه کشور ، پس از ملاقات با مادران مربوطه

۱۳۸۸ شهریور ۱۰, سه‌شنبه

مصادیق اقدام علیه امنیت ملی


اگر اشتباه نکنم در یکی از آن مجادله های معروف سیدحسن مدرس و رضا شاه (البته قبل از اینکه شاه شود!) ، پهلوی اول به مدرس می گوید:سید!اینقدر پا روی دم ما نگذار.مدرس در پاسخ می گوید:حضرت اشرف ابتدا محدوده دم ملوکانه را مشخص بفرمایند.حالا انگار موضوع امنیت ملی و اقدام علیه آن هم ، حالت دم حضرت اشرف را پیدا کرده است.هر متهمی که به نوعی منتقد و یا فعال سیاسی و یا صاحب فکر ، البته از نوع دگراندیشانه باشد به طور بالقوه متهم به اقدام علیه امنیت ملی است و محاکمه می شود.البته اگر کسی هم هست که واجد این ویژگیها می باشد و هنوز محاکمه نشده است ، اصلا نگران نباشد چون حتما محاکمه خواهد شد.به قول معروف ، دیر و زود دارد اما سوخت و سوز ندارد.الکی نیست که آقا سعید ، ارتقا مقام پیدا کرده است.حتما حکمتی دارد دیگر!به هر حال در راستای همه چیزهایی که گفتیم برای اینکه همگان بدانند چگونه می توانند علیه امنیت ملی اقدام کنند و در نتیجه ، نکنند ، بعضی مصادیق اقدام علیه امنیت ملی را اعلام می داریم:
1) بیان هر نوع نقد درباره اونا
2) اشاره به وجود ابرو در قسمت فوقانی چشم اونا
3) عدم فحاشی به اینا
4) عدم نشر اکاذیب و تهمت زدن به اینا
5) عدم تایید همه کارهای اونا
6) زیر سوال نبردن همه چیز اینا
7) ضرب و شتم نکردن اینا
8) عدم تلاش برای ترور(اعم از فیزیکی و شخصیتی)اینا
9) مطالعه هر نوع مقاله و کتاب و مطلب بدون کسب تایید و جواز اونا
10) بلبل زبانی بدون کسب مجوز
11) پیاده روی در پیاده روها و خیابانها در زمان ازدحام
12) داد و هوار در پشت بامها ، به نحوی که در راستای تایید اونا نباشد
13) بوق زدن
14) استفاده از رایانه و اینترنت به جز در راستاهای مورد نظر سایت گرداب
15) مطالعه هر روزنامه ای به جز کیهان ، ایران ، جوان و وطن امروز؛البته اگر روزنامه ای غیر از اینها باقی ماند
16) گوش دادن به آوازهای شجریان
17) استفاده از رنگ سبز به هر نحو ممکن در هر نقطه ای از زندگی
18) چپ چپ نگاه کردن به اونا
19) راست راست راه نرفتن علیه اینا
20) ایجاد تشکیک در نتایج سالم ترین انتخابات تاریخ
21) القای وجود مشکل اقتصادی و تورم در جامعه
22) صحبت نکردن درباره وجود بحران اقتصادی دنیا و عدم تاثیر بحران بر اقتصاد ما
23) مخالفت با سیب زمینی
24) هر گونه اظهار نظر در جهت مخالفت یا مقابله با اسفندیار و غلامحسین و فاطمه و دانشگاه آکسفورد
25) پولدار بودن(البته در این زمینه ، استثنائاتی مانند صادق محصولی وجود دارد)
26) اشاره به شیشه نوشابه
27) ...
نتیجه گیری مهم:در صورتی که مصادیق اقدام علیه امنیت ملی خودتان را در 26 مورد نخست پیدا نکردید ، شک نکنید که ردیف 27 شامل حالتان خواهد شد
شرح عکس:عاقبت اقدام علیه امنیت ملی