۱۳۹۰ اسفند ۱۴, یکشنبه

ادب مرد به ز دولت اوست!

روز جمعه دوازدهم اسفند ماه، در حالیکه اکثریت چهره های اصلاح طلب و بدنه اجتماعی نزدیک به آنها خانه نشین ماندند و نظاره گر رای گیری برای تعیین وکلای مجلس شدند، سیدمحمد خاتمی که براساس برنامه قبلی، با هدف استراحت به منزل یکی از بستگانش در دماوند رفته بود، به شکل غیرمنتظره ای به یکی از شعب اخذ رای مراجعه نمود و با نوشتن عبارت "جمهوری اسلامی" رای خود را به صندوق انداخت. این خبر به حدی مهم بود که در میان فعالان عرصه رسانه وزنی معادل اصل خبر برگزاری رای گیری پیدا کرد. بدیهی بود که انتشار این خبر، واکنشهای موافق و مخالف فراوانی را در پی خواهد داشت و قاعدتا شخص خاتمی، بهتر از هر کس دیگری نسبت به بروز این واکنشها آگاه بود. در اینجا هدف بررسی صحت و سقم تصمیم و عمل خاتمی نیست. آنچه که بهانه نگارش این سطور شده است، نوع واکنش بخشهای نه چندان کوچکی از بدنه جریان منتقد حاکمیت، موسوم به جنبش سبز و بعضی از هواداران اصلاحات به این خبر است.

نگارنده، پیش از آنکه به شرح دیدگاه خود در این باب بپردازد، به تناسب جو تند و احساسی حاکم بر افکار عمومی هواداران جریان منتقد لازم می داند یادآوری کند، که مانند بسیاری از ناظران عرصه فعالیتهای سیاسی و اجتماعی کشور در انتظار شنیدن دلایل خاتمی است و ترجیح می دهد تا آن زمان، هیچ گونه قضاوتی نسبت به عمل رخ داده نداشته باشد. اگر چه بنا به گفته های غیررسمی نقل شده، ایشان به سختی چنین تصمیمی گرفته است. با این حال امیدوارم پس از انتشار این یادداشت، دوستان، اینجانب را با وکیل آقای خاتمی اشتباه نگیرند!!!

و اما، چنانکه اشاره شد، اینکه عمل سیدمحمد خاتمی صحیح بوده است یا نه و تبعات یا ثمرات احتمالی آن چه خواهد بود، چندان منظور نظر این نوشته نیست. در واقع این یادداشت، حاصل حیرت نویسنده آن از شنیدن خبر رای دادن سیدمحمد خاتمی نبوده، نتیجه شگفتی از نوع ادبیات و واکنش منتقدان خاتمی در اردوگاه جنبش سبز و اصلاح طلبان می باشد. همه این عزیزان قاعدتا به خوبی به خاطر دارند که در روزهای بعد از آن مناظره کذایی، عبارت آغازین یکی از نطقهای مهندس موسوی تبدیل به پوستر و پلاکارد شد و مانند تیغی بران برای خنثی کردن جو مسموم ایجاد شده از سوی رقیب و هوادارانش مورد استفاده قرار گرفت. آن عبارت معروف این بود :" ادب مرد به ز دولت اوست!"

و حال گویی تکرار کمدی تاریخ، کار را به جایی رسانده است که باید به این عبارت را به برخی از دوستان گوشزد کرد! برای ادامه بحث، خوب است از زاویه دیگری به موضوع نگریسته شود. سیدمحمد خاتمی، از ماهها پیش شروطی را برای شرکت در انتخابات ( به معنای ثبت نام و معرفی نامزد ) اعلام کرد و پس از برآورده نشدن آن شروط، اعلام کرد که اصلاح طلبان نمی توانند در انتخابات شرکت کنند و تصمیم ایشان همان چیزی است که شورای هماهنگی جبهه اصلاحات اعلام می کند. نگارنده البته به خاطر ندارد که این شورا، هیچگاه مردم را از رای دادن در انتخابات دوازدهم اسفند منع کرده باشد، اگرچه اکثریت قریب به اتفاق اعضای آن علنا یا تلویحا اعلام کردند که هر یک به دلیلی امکان رای دادن ندارند! در هر صورت سیدمحمد خاتمی بنا به دلایلی که قاعدتا بیان خواهد کرد، به صورت ناگهانی تصمیم به رای دادن گرفت، و در حوزه ای دور از مرکز، برگ رای خود را با نوشتن عبارت "جمهوری اسلامی" به صندوق انداخت. فرض را بر این می گذاریم که خاتمی اشتباه ترین تصمیم ممکن را گرفته است! پرسش این است که آیا چنین تصمیمی، هر چند اشتباه، سزاوار آن است که دوستانی که خود را سرباز، رهبر، هوادار یا وابسته یک جنبش اجتماعی بدون خشونت! می دانند، زبان و قلم خود را به هر لفظ و کلامی بیالایند؟ به فرض که محکمه افکار عمومی، پس از شنیدن دلایل خاتمی، قانع نشده، تصمیم به عدم هواداری از ایشان بگیرد. آیا این به معنای آن است که باید از ایشان، مشاوران، هواداران و همراهانش حق اظهار نظر و عقیده و عمل اجتماعی یا سیاسی سلب شود؟ در آن صورت، آن همه شعار و آرمانی که در قالب متونی همچون منشور جنبش سبز منتشر شده است و دوستان زیادی سینه زدن زیر علم آن را برگزیده اند چه جایگاهی پیدا می کند؟ شاید بد نباشد اگر در اینجا جملاتی از ویراست دوم منشور جنبش سبز که با امضای مهندس میرحسین موسوی و مهدی کروبی منتشر شده است، مورد اشاره و یادآوری قرار گیرد:

- جنبش سبز، یک حرکت اجتماعی است که هرگز خود را مبری از خطا نمی انگارد و با نفی صادقانه هرگونه مطلق نگری، بر گسترش فضای نقد و گفتگو در درون و بیرون جنبش، پای می فشرد.

- جنبش سبز موافق به رسمیت شناختن تعدد و تنوع و مخالف انحصارطلبی است. در نتیجه، دشمنی و کینه ورزی با بدنه اجتماعی هیچ بخشی از جامعه، جایی در جنبش ندارد. تلاش برای گفتگو و تعامل با رقیبان و مخالفان در فضایی سالم، و آگاهی بخشی درباره اهداف و اصول جنبش، وظیفه همه افرادی است که خود را در زمره مشارکت کنندگان جنبش سبز می دانند ما به هر باور و ایمان دینی که بدان معتقدیم، به هر قوم و قبیله و تیره و مرامی که تعلق داریم و با هر سلیقه و سبکی که با آن زندگی می کنیم، همه ایرانی هستیم و ایران متعلق به همه ماست.

- این جنبش بر این باور است که حفظ منافع ملی و دستیابی به اهداف جنبش و کاهش بی اعتمادی بحران زای کنونی بین ملت و حکومت، مستلزم گفتگو میان نمایندگان گروههای مختلف فکری و سیاسی با یکدیگر و نیز با حاکمیت و با مردم است و در این راستا، از هرگونه دعوت به مذاکره و گفتگوی شفاف به منظور دفاع از حقوق مردم و حل منازعات اجتماعی دفاع می کند.

قاعدتا دستیابی به متن کامل این منشور برای مخاطبان این نوشته چندان دشوار نخواهد بود و شاید بد نباشد اگر این منشور بار دیگر توسط همه کسانی که در پی اصلاح و سامان بخشیدن به شرایط کشور هستند، دقیق و با حوصله خوانده شود!

با مرور دقیق متن مذکور، این پرسش به وجود می آید که چگونه می توان خود را متعلق به جریان فکری متکثری که در اندیشه استقرار ایده گفتگو در سراسر ایران است، دانست و آنگاه از ابتدایی ترین و ساده ترین شرایط گفتگو، که شنیدن نظرات و دلایل طرف مقابل است، سر باز زد؟

اینکه نزدیک به سه سال پس از شکل گیری موج سبزی که تبدیل به یک جنبش اجتماعی بدون خشونت مثال زدنی در دنیا شد، برآیند حرکت اجتماعی به سمتی برود که قرار باشد هواداران آن جنبش را به پرهیز از خشونت کلامی و با عرض معذرت، رعایت ادب فراخواند، به هیچ وجه امری خوشایند و مبارک نیست. اما، حقیقت تلخ است! با عرض معذرت باید از همه دوستان و هواداران این جنبش اجتماعی بدون خشونت! که دل در گرو آینده روشن و آزادی و پیشرفت وطنش دارد، درخواست نمود که صرف نظر از مخالفت و موافقت با هر یک از چهره ها یا متفکران دور یا نزدیک به اهداف این جنبش اجتماعی، در مواجهه با کنشگران یا هواداران هر تفکری، رعایت ادب و احترام و کرامت انسانی را سرلوحه خود قرار دهند. همانطور که در منشور جنبش سبز نیز بر آن تاکید شده است.

از سوی دیگر نمی توان خود را متعلق به جنبشی با هدف ایران برای همه ایرانیان دانست و تحمل شنیدن صدای مخالف را نداشت. اگر قرار بر پیگیری ایده "همه با من" و یا سرکوب و منکوب کردن هر ایده ای باشد که نمی پسندیم، پس چه فرقی میان فعالان و هواداران این جنبش اجتماعی با طیفهای افراطی فعال در حاکمیت خواهد بود؟

کوتاه سخن اینکه، دیر یا زود، سیدمحمد خاتمی دلایل و استدلالات خود را برای حضور در پای صندوق رای اعلام خواهد کرد. طبیعتا گروههایی با شنیدن و خواندن نظرات خاتمی قانع شده و گروههایی نیز مخالف این استدلالها خواهند بود. کلیه شواهد و قراین نیز حاکی از آن است که نفس شرکت خاتمی در انتخابات دوازدهم اسفند ماه، نقطه عطفی در مسیر جنبش اجتماعی آزادیخواهانه مردم ایران است. آنچه که باقی می ماند و تاریخ درباره آن قضاوت خواهد کرد، نحوه برخورد فعالان و کنشگران اجتماعی و سیاسی و هواداران این جنبش اجتماعی با یکی از شخصیتها و سرمایه های ملی ایران است که قاعدتا خود را بری از خطا نمی داند! چنین مبادا که روزگاری ما، مردمان این مقطع از تاریخ ایران، سوژه "جامعه شناسی نخبه کشی" دیگری شویم!