۱۳۸۹ خرداد ۷, جمعه

پیشنهادهایی برای خرداد پر از حادثه

از آنجا که همه ما به خرداد پر از حادثه عادت داریم ، پس نیازی به طول و تفصیل مقدمه بحث نیست و بی مقدمه اضافی ، پیشنهادهای خردادیم را به شرح زیر اعلام می کنم :

1- تماشای دوباره مناظره های تلویزیونی سال گذشته میان آقایان میرحسین موسوی و کروبی با آن آقا را به شدت توصیه می کنم . هر دو فیلم را به سادگی می توان ، تهیه نمود . تماشای مناظره های مذکور بعد از گذشت یک سال ، نشان می دهد که چگونه همه آنچه که موسوی و کروبی نسبت به آن ابراز نگرانی می کردند ، در طول یک سال گذشته به وقوع پیوست . در مناظره میرحسین موسوی با آن آقا که به اعتقاد نگارنده ، رفتار و گفتار آن آقا نمایانگر حضیض اخلاقی حاکمان و صاحبان قدرت در یک حکومت مدعی دینداری بود ، موسوی خطاب به آن آقا گفت که من شما را متهم به دیکتاتوری نمی کنم ، اما رویه ای که در پیش گرفته اید بی شک منجر به دیکتاتوری می شود . و چه راست می گفت ! تماشای مجدد آن مناظره ها ، اگر چه ممکن است تداعی گر خاطرات ناخوشایند یک سال اخیر باشد ، اما از آن جهت خوب است که می بینیم عوام فریبی و دروغگویی چگونه در یک برنامه زنده با بییندگان میلیونی ، ژست مظلومیت و قیافه حق به جانب گرفت .

2- بهترین موسیقی برای خرداد ماه ، مجموعه "چاووش سبز" است . این مجموعه که با الهام گرفتن از سلسله آثار چاووش به این نام ، معروف شده است ، تلفیقی از آثار موسیقایی پدیدآمده در ماههای بعد از انتخابات و برخی آثار موسیقی مربوط به سالهای انقلاب 57 است که اتفاقا در همان مجموعه چاووش موجود بودند . از جمله کارهای شنیدنی چاووش سبز ، تصنیف زبان آتش با صدای استاد محمدرضا شجریان است . بدیهی است که این اثر در فروشگاههای شهر فروخته نمی شود و باید آن را از دوستان و آشنایان تهیه کنید .

3- کتابی که خواندن آن را در این ماه پیشنهاد می کنم ، مکتب دیکتاتورها ، نوشته اینیاتسیو سیلونه با ترجمه مهدی سحابی است که نشر ماهی آن را منتشر نموده است . داستان ، بیانگر گفتگوهای سه جانبه یک سیاستمدار آمریکایی به نام آقای دبلیو ، مشاور او به نام پرفسور پیکاپ و یک اندیشمند ایتالیایی در تبعید به نام تومازوی کلبی می باشد . آقای دبلیو و پرفسور پیکاپ در سالهایی که حکومتهای دیکتاتور فاشیستی و نازیستی در اروپا حاکمند به این قاره سفر کرده اند تا با رموز دیکتاتوری آشنا شده و در بازگشت به آمریکا بتوانند در آن کشور اقدام به برپایی یک حکومت دیکتاتوری کنند . به این منظور تصمیم می گیرند از مشاوره تومازوی کلبی که به نظر می رسد به نوعی نماینده شخصیت سیلونه در این داستان است ، استفاده کنند . در جایی از این گفتگوی سه جانبه کلبی به خرافه گرایی به عنوان یکی از عوامل مهم در پذیرش حاکمیت دولتها از سوی توده ها اشاره می کند و می گوید : "خطرناکترین خرافه ها ، آنهایی است که برای همه عادی و متداول شده و حتی متوجه خرافه بودن آنها هم نمی شویم" . به هر حال ، مطالعه دقیق و چندباره این کتاب را به همه دوستان توصیه می کنم .

4- و اما ، پیشنهاد می کنم فراموش نکنیم که خرداد گذشته چه حال و هوایی داشتیم و یادمان نرود که سال گذشته در شب 14 خرداد در تلویزیون چه صحنه هایی در قالب یک مناظره به تصویر کشیده شد و فراموش نکنیم که در بعد از ظهر 18 خرداد ، بزرگترین زنجیره انسانی با رنگ سبز در کشور تشکیل شد و روز 19 خرداد یک تجمع میلیونی با رنگ سبز در ورزشگاه حیدرنیا تشکیل شد و روز 22 خرداد ، چه ها که نشد و روز 25 خرداد میلیونها انسان با انسانی ترین شکل ممکن ، اعتراضشان را در سکوت فریاد زدند و روز 28 خرداد از میدان توپخانه تا میدان انقلاب ، جمعیت در هم انباشته با سکوتشان ، خیلیها را کر کردند و از روز جمعه 29 خرداد می گذریم ولی فراموش نمی کنیم که در روز 30 خرداد خونها ریخته شد و ندایی به آسمان رفت .

5- قبلا هم گفتم که در خرداد ماه مانند همه یازده ماه قبل ، هرگز از پیام کوتاه استفاده نخواهم کرد و به جز موارد خاص و ضروری از تلفن همراه استفاده نمی کنم و صدا و سیمای عزت ضرغامی را نخواهم دید و اگر برای راهپیمایی 22 خرداد مجوزی صادر نشود ، در این روز از منزل خارج نشده و در محل کار حاضر نخواهم شد . والسلام .


۱۳۸۹ اردیبهشت ۳۱, جمعه

پیدا کنیم پرتقال فروشها را !

در مملکتی زندگی می کنیم که سراسر تاریخش ، مملو از مردان و زنانی است که هر یک به تنهایی به دنبال پرتقال فروش دورانشان می گشتند . از آنجا که در بیشتر زمانها این جویندگان پرتقال فروش ، به تنهایی به دنبال پرتقال فروش مورد نظر خود بودند ، بدیهی است که این تلاشها معمولا به نتیجه نمی رسید و از همین روست که تاریخ مملکت ، مخصوصا در یکصد سال اخیر ، نوعی تکرار مکررات شده است . یکی دوباری هم که جویندگان پرتقال فروش ، با هم یکی شدند و بر سر پیدا کردن پرتقال فروش به توافق رسیدند ، بر سر شناسایی آن به نتیجه واحدی نرسیدند و به همین خاطر عده ای می گفتند پرتقالها وارداتی هستند ، پس باید برای پیدا کردن پرتقال فروش به خارج از مرزها برویم و عده دیگری هم که معتقد بودند ، فروشندگان پرتقالهای وارداتی ، خیلی مهم نیستند ، دوست داشتند همه جویندگان پرتقال فروش ، فرد مورد نظر آنها را پیدا کنند . نتیجه منطقی اینکه ، هنوز در این مملکت مردان و زنانی هستند که هر یک به تنهایی و اخیرا گروه گروه به دنبال پرتقال فروش دوران می گردند . بدیهی است که ما هم دوست داریم پرتقال فروش را پیدا کنیم و خیلی هم معتقدیم که بعید نیست حتی در وجود خودمان هم یک پرتقال فروش مخفی باشد . به همین خاطر علاوه بر آنکه مدتی است مدام در حال کنکاش در وجود خودمان هستیم ، ذره بین کارآگاهیمان را هم برداشته ایم و در حال تعقیب پرتقال فروش هستیم .

شاید به همین خاطر است که در روزهای اخیر یک سری مسائل پرتقالی ، خیلی بیشتر از قبل توجه ما را به خود جلب می کند . در هفته های اخیر ، پنج نفر از کردها را که هنوز اتهامها و نحوه دادرسی پرونده هایشان بر همگان واضح و مبرهن نیست ، بدون اطلاع وکلا و خانواده هایشان در یک سپیده دم بهاری به دار آویختند . بعد که خیلی ها از شنیدن خبر اعدام ، شوکه شدند ، کسانی که مسئول اعدام بودند ، گفتند خیلی خوب کاری کردند که این کار را کردند . بعد ، با فرض اینکه دستگاههای رسمی در این مملکت جز راستگویی کار دیگری ندارند ، دو نفر آدمی که طبق اعلام همین دستگاههای فرضا راستگو در حدود 15 میلیون نفر طرفدار دارند ، و غیر از آن طبق ادعای مسئولان و قانون اساسی ، حق اظهار نظر دارند ، نسبت به این نحوه اعدام شهروندان اقدام به طرح سوال نمودند . نتیجه این شد که آن آقایی که ظاهرا باید بیشتر از هر کسی به مفاهیم حقوقی واقف باشد ، گفت که اینها جرمی به جرایم قبلیشان اضافه کردند و اصلا اگر راست می گویند ، چرا در آن زمانی که خودشان پست داشتند به اعدامهای سال 67 اعتراض نکردند ؟ و ما در این میان انگشتهایمان را در دهانمان کردیم که اولا مگر نه اینکه تا زمانی که کسی در دادگاه محاکمه و محکوم نشده ، ممکن است متهم باشد و مجرم نیست و تازه به فرض اینکه این افراد اتهامشان اثبات شده و مجرم هستند ، و تازه جرمی هم به جرایم قبلیشان اضافه کردند ، پس همان آقای حقوقدان و قاضی که خیلی هم به حرام و حلال نان سفره شان اعتقاد دارند ، اصولا چه کاره هستند و حقوق چه کاری را در این مملکت از پول نفت و مالیاتهایی که ما می دهیم می گیرند ؟ بعد دیدیم که گفته اند برای محاکمه آن یکی دو نفر ، یکسری مصالح را در نظر گرفته اند ! انگشتهایمان را بیشتر در دهانمان فرو کردیم که مگر در مملکتی که دولت نهمش و بقیه آن دولت و همه مسئولانش می گویند آمده اند که مانند انبیا عدالت را بیاورند ، می توان برای اجرای عدالت ، مصلحت اندیشی کرد . بعد هم مگر اصلا ما در این مملکت ، مصلحتی هم داریم ؟ یک مجمع تشخیص مصلحت ، روزگاری بود که مدتی است انگار نیست ، چون مصلحت قابل تشخیصی نمانده است ! تازه به فرض هم که مانده باشد ، بعید می دانیم جایی در بحث قضا بگویند عدالت را معطل مصلحت کنید ! فکرش را بکنید که یک مقام قضایی می گوید می داند که عده ای مجرم هستند اما مصلحت نمی گذارد با مجرم برخورد کند و در عین حال حقوق می گیرد که با مجرمین برخورد کند . از آنجا که انگشتهایمان تقریبا تمام شده بود ، وقتی موضوع اعدامهای سال 67 و نحوه بیان آن را دیدیم ، دو عدد شاخ روی سر مبارکمان سبز شد ( که این دو شاخ به حالت حرف بیست و دوم الفبای انگلیسی بود ) زیرا تا پیش از این هر کسی که پست و مقامی داشت می گفت اصلا چنین موضوعی نبوده است ! حالا به فرض هم که بوده است ما نفهمیدیم بالاخره سوال کردن یا اعتراض به اعدام افراد جرم است یا نه ؟ چون رفیق حقوقدان و قاضیمان از یک طرف می گوید کسی که به اعدام آن پنج نفر اعتراض کند مجرم است و از طرف دیگر می گوید چرا به اعدامهای آن سالها اعتراض نشد ؟ به عبارت دیگر با استدلال خود ایشان ، منظورش این است که چرا آن موقع هم مرتکب جرم نشدید ؟ حالا اینها را داشته باشید ! بعد از چند روز یک عده ای که حتما و بی شک و بی تردید نماینده مردم در مجلس هستند ، یک نامه نوشتند که ایها الناس ! یک عده آدم وقیح هستند که به اعدام انسانها اعتراض دارند و قصاص را زیر سوال برده اند و اینها همانهایی هستند که می خواستند "کودتای انقلاب تقلب" بکنند ! در این لحظات بسان سریال صهیونیستی و امپریالیستی "لاست" ، دود سیاهی از سر ما به هوا رفت که مگر می شود در یک زمان ، هم کودتا کرد و هم انقلاب نمود ؟ اصولا هر چه تاریخ را ورق زدیم به این نتیجه رسیدیم که در اکثر مواقع یا کودتا علیه انقلاب رخ داده و یا انقلابی علیه کودتا شکل گرفته و هیچ متن و سندی از هیچ استاد و پرفسوری ندیدیم که بگوید پدیده ای به نام کودتای انقلاب وجود دارد ! البته این دوستان که در نماینده مردم بودنشان هیچکس کوچکترین شکی ندارد ، شاید چون حواسشان به خاطر استفاده از واژه تقلب پرت شده و یاد خاطراتی افتاده اند ، همزمان مزاح کرده اند و جمع ضدین را در بیانیه شان آورده اند که سبب انبساط خاطر خودشان و دوستان دیگرشان شود . در هر حال داشتیم سعی می کردیم حال خوبی داشته باشیم و آنچه که می بینیم و می شنویم را نبینیم و نشنویم که با آزادی برادر عزیز و متعهد ، علی وکیلی راد ، قاتل گرانقدر شاپور بختیار ، آخرین نخست وزیر حکومت پهلوی از سوی دولت فرانسه مواجه شدیم . پدیده ای که از پس این خبر نمایان شد و باز هم انگشتهای ما را به سمت دهانمان برد ، برگزاری استقبال رسمی از این قاتل عزیز و حضور معاون وزیر و عضو مجلس در این مراسم بود . ما که دنبال پرتقال فروش مربوطه می گشتیم ، کمی حیران شدیم که اگر آدمکشی بد است و قصاص خوب است ، پس چطور کسی که در خارج از کشور آدم کشته ، یا شاید قشنگتر و رومانتیک تر این باشد که بگوییم یک نفر را اول مثله کرده و بعد کشته است ، آزاد می شود و راست راست به مملکتش برمی گردد و مورد استقبال رسمی واقع می شود و ژست قهرمانهای از تبعید برگشته را می گیرد و کسی هم یادش نمی آید که مفهومی به نام قصاص وجود دارد ، اما اگر کسی به اعدام بدون رعایت تشریفات عده ای معترض باشد ، قصاص را زیر سوال برده و مجرم است ؟

در هر صورت آنچه که پیش آمد ما را برای پیدا کردن پرتقال فروش مربوطه ، بسیار بیش از پیش مصمم نمود و ما را به این نتیجه رساند که ما و همه کسان دیگری که دوست دارند به دنبال پرتقال فروش بگردند ، باید به یکدیگر کمک کنیم و به جای اینکه هر کس برای خودش ، به دنبال پرتقال فروش مورد نظرش بگردد ، همه با هم به دنبال پیدا کردن صنف پرتقال فروشها باشیم . در واقع باید پیدا کنیم پرتقال فروشها را !

توضیح عکس : با پرتقال ، چه ها که نمی توان کرد !


۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۵, شنبه

همه خوشحال هستند

برای اینجانب و همه بقیه جهانیان ، عین روز روشن است که دشمن همواره در حال توطئه علیه ملت می باشد و می خواهد وارونه نمایی و سیاه نمایی کرده و دستاوردهای زیاد و گوناگونی را که در همین چهار-پنج سال اخیر به دست آمده اند ، انکار کند . به همین خاطر است که بعضیها سعی در القای این موضوع دارند که ملت ، دچار مشکلات زیادی هستند و فقر در جامعه زیاد است و آزادی کم است و نارضایتی بالاست و خلاصه کلام اینکه ملت ایران ، ملت شادی نیست . اما ، از آنجا که دشمن هم غلط می کند و هم هیچ غلطی هم نمی تواند بکند ، خود بنده تصمیم گرفتم علاوه بر اینکه همیشه در بین مردم هستم و کلا مردمی نژاد می باشم ، یک روز هم به طور خاص و به منظور بررسی این موضوع در بین مردم باشم تا ببینم ملت شریف ایران چقدر شاد هستند .

مسافر و راننده تاکسی را دیدم که به خاطر 50 تومان کرایه ، طوری با همدیگر راجع به حیوانات گوناگون صحبت می کردند که انگار مشغول گویندگی متن سریال راز بقا هستند ، اما با این حال می گفتند چون کشورمان کیک زرد دارد ، خیلی خوشحال هستند . پسر بچه ای 7-8 ساله را دیدم که وسط چهارراه به رانندگان التماس می کرد که از او فال بخرند ، ولی هم رانندگان خودروها و هم خود پسر بچه از اینکه در کشورمان موشک ساحل به دریا داریم خیلی خوشحال بودند . دختر جوانی را دیدم که در خیابان ، به تجارت تن مشغول بود و شاید این کار را به خاطر تامین مخارج زندگی خود و مادر بیمارش انجام می داد ، ولی از اینکه ناوشکن ساخته ایم خوشحال بود . پیرمردی را دیدم که حدود هفتاد سال سن داشت و قاعدتا اگر در سایر ممالک دنیا که مردمش اصلا خوشحال نیستند زندگی می کرد ، باید مشغول استراحت و تمدد اعصاب می شد ، ولی به خاطر تهیه جهیزیه دختر دم بختش ، پشت فرمان یک خودروی فکسنی مدل دهه 60 میلادی نشسته بود و به قول خودش از کله سحر تا بوق سگ به خاطر چندرغاز ، سگ دو می زد ولی از اینکه در کشورمان تانک تولید می شود خوشحال بود . کارآفرینی را دیدم که به خاطر واردات کالا از کشور دوست و برادر چین ، تقریبا بدبخت و ورشکسته شده بود ، اما از اینکه قایقهای موتوری نظامیمان تندتر از قبل حرکت می کنند ، خوشحال بود . باغداری را دیدم که میوه هایش را خروار خروار دفن می کرد تا راه برای فروش میوه های وارداتی ، باز شود ، ولی به خاطر ساخت بالگرد در کشور خوشحال بود . خانم محترمی را دیدم که همسرش چندین ماه است که به خاطر اقدام علیه خیلی چیزها ، زندانی است ، اما هر دوی آنها به خاطر شلیک موفقیت آمیز موشکهای دوربرد خوشحال بودند . مادری را دیدم که حالا از همه آرزوهای دنیا ، فقط تحویل گرفتن جنازه فرزند جوانش ، بر دلش مانده بود ، اما از اینکه موشها و لاک پشتها و کرمهای ما می توانند به فضا بروند ، خوشحال بود .

و به همین ترتیب ، اینجانب هر چقدر در بین مردم گشتم ، هیچ چیزی جز خوشحالی و شادمانی ندیدم . جالب اینجاست که این خوشحالی و شادمانی کاملا متناسب با شئونات اسلامی و بدون هر نوع حرکتی در ناحیه بالاتر از زانوی آحاد جامعه ، خودش را نشان می داد و به همین دلیل ، فعلا زمان اجرای طرح هدفمند کردن حجاب و عفاف هم مثل هدفمند کردن یارانه ها دقیقا معلوم نیست . به هر حال باز هم تاکید می کنم که تحقیقات اینجانب نشان می دهد که وضع زندگی مردم خیلی بهتر شده است و همه خوشحال هستند و هیچکس هیچ مشکل و ناراحتی ندارد و وقت آن است که این خوشحالی و شادی را با مدیریت صحیح جهان ، با همه ملتها تقسیم کنیم !

توضیح عکس : این گربه ، ایران ماست و چنانکه مشاهده می شود خیلی هم خوشحال است .


۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۰, دوشنبه

به امید عدالت غیرمستقیم !

به عرض می رساند که اصولا از مزایای زندگی در بلاد ایران ، یکی همین است که آدمی از عدالت سرشار می شود و آنقدر این عدالت به شکل مهرورزانه ای در همه منافذش می جوشد که لاجرم به فکر می افتد که از مسوولان خیلی عزیزی که بدیهی است کاملا شیفتگان خدمتند و نه تشنگان قدرت ، بخواهد که جان مادرشان یا هر کس دیگری که دوست دارند ، بعد از هدفمند کردن یارانه ها ، عدالت را هم هدفمند کنند و به هر کسی به تناسب دهکش ، مهر بورزند . در اینصورت ، به جای اینکه یک نفر دزدی کند یا آدم بکشد یا کهریزک بنماید و راست راست راه برود و یک نفر دیگر بی گناه بر سر دار برود ، شاید آن یک نفر بی گناه فقط زندانی بماند و آن دزد محترم و یا قاتل عزیز و یا کهریزک گرامی ، همچنان راست راست راه برود . بدین ترتیب ، حتما عدالت هم مانند یارانه ها ، هدفمند توزیع می شود .

به هر حال ، امر مسلم اینکه ظاهرا فعلا قرار است ، به همین شکل همه اعضا و جوارح و منافذمان ، سرشار از چشمه های عدالت مهرورزانه باشد و ملت خودمان گرسنه باشند و کارگرانمان بیکار ، ولی کارگران زحمتکش و شریف چین و عده ای از برادران گردن کلفت لبنانی و ونزوئلایی ، بتوانند یک لقمه نان حلال ، سر سفره زن و بچه شان ببرند و ما هم که بدیهی است مدتهاست ملت شریف ایران محسوب نمی شویم و عده ای وابسته و مزدور می باشیم ، حق نداریم به کسی بگوییم که شاید بالای چشمش (البته اگر چشم داشته باشد!) ابرو باشد و اگر چنین جسارتی کنیم ، باید براساس عدالت ، برویم آنجایی که عرب نی انداخت . در واقع فرق زیادی هم نمی کند و چه بگوییم و چه نگوییم کوپن عدالتمان را مستقیم یا غیر مستقیم ، روز و شب ، تحویلمان می دهند . به هر حال آدمیزاد ، سر تا به پا عیب است و هر عیبی مستوجب مجازات ، البته براساس عدالت ! یکی زبانش سرخ است و دیگری سرش سبز ! بعضی ها ، ظاهرشان ایراد منکراتی دارد و بعضی ها باطنشان ، عیب امنیتی ! و اینچنین است که اگر زیاد در کوچه و خیابان آفتابی بشوی ، ممکن است مشمول پرداخت مستقیم کوپن عدالت شوی .

من هم که خودم معترفم ، از آن دسته عزیزانی هستم که اگر یک نفر دیگری دزدی یا کهریزک کند ، من باید مجازات بشوم ، تصمیم گرفتم ، کارهایی را که نزدیک به یک سال است انجام می دهم ، با دوستان و آشنایان در میان بگذارم تا آنها هم اگر دوست داشتند همراهی کنند ، شاید که فعلا فقط به شکل غیرمستقیم مشمول عدالت و مهرورزی بشوند :

1- نزدیک به یک سال است که به هیچ عنوان از سرویس پیام کوتاه تلفنهای همراه استفاده نمی کنم . تاکنون هم در اثر این استفاده نکردن ، نمرده ام و بیماری صعب العلاجی هم نگرفته ام . دوستان زیادی هم دارم که بر همین سیاق عمل کرده اند . همه ما هم کاملا سالمیم !

2- نزدیک به یک سال است که به جز در موارد ضروری و یا شرایط اجتناب ناپذیر اصلا از تلفن همراه استفاده نکرده ام . قصد دارم در خرداد و تیر پیش رو ، که یادآور خیلی چیزهای عیان است که چه حاجت به بیان است ، به هیچ عنوان از تلفن همراه استفاده نکنم . مگر تا چند سال پیش که اصلا این فن آوری به ایران نرسیده بود امکان ارتباط با دیگران و انجام کارها را نداشتم ؟

3- چندین سال است که وقتی قصد خرید کالایی را دارم به محض مواجه شدن با جنس چینی با فروشنده ، خداحافظی کرده و محل را ترک می کنم . به گمانم هنوز آنقدر بدبخت و وابسته نشده ایم که حتی صنایع دستی کشورمان را هم با مارک چینی به ما عرضه کنند !

4- نزدیک به یک سال است که حتی برای لحظه ای سیمای دروغگو و بی محتوای عزت ضرغامی را نگاه نکرده ام و اگر در مکانهای عمومی مانند تاکسی و اتوبوس ، مجبور نبوده ام ، صدای مزور و بی خاصیتش را هم نشنیده ام ! به جای آن کتاب می خوانم و موسیقی های دلخواه و مطلوب خود را گوش می کنم و از دوستان و آشنایان احوالپرسی می کنم . آنها که تحریم رسانه دروغ را تجربه کرده اند ، می توانند درک کنند که در نتیجه آن چه آرامشی به آدم دست می دهد !

5- اگر بدانم محصول یا خدمتی در صدا و سیمای عزت ضرغامی یا بعضی روزنامه ها و نشریات ، مانند جوان و وطن امروز و کیهان و ایران تبلیغ شده اند ، محال است که به هیچ عنوان از آن محصول یا خدمت استفاده کنم . خوشبختانه این موضوع هم باعث مرگ یا ابتلا به بیماری های لاعلاج نشده است !

6- چندین سال است که وقتی برای خرید میوه و تربار به بازار می روم ، به جز محصولات باغی و کشاورزی ایرانی ، جنس دیگری را نمی خرم ! انصاف بدهید که وقتی سیب باغداران اردبیل و آذربایجان و پیاز کشاورزان بناب و مرکبات مازندران و جهرم و بم و داراب و انگور شاهرود و تاکستان و انار باغداران ساوه ، قرار است قربانی کانتینرهای سیب فرانسوی و پیاز پاکستانی و مرکبات مصری و انگور شیلیایی و انار افعانی شود و باغدار و کشاورز ایرانی حیران و سرگردان و سرخورده باشد ، خرید محصولات باغی و کشاورزی وارداتی ، هیچ توجیهی ندارد و کم از خیانت به لشکر خودی در میدان جنگ نیست !

7- در این یک سال سعی کرده ام تا حد امکان با مردم مهربان باشم . قبل از این خیلی پیش می آمد که مثلا به خاطر 50 تومان کرایه با راننده تاکسی جر و بحث کنم . اما یک سال است که بیشتر به این موضوع فکر می کنم و دیگران را هم تشویق به فکر کردن به آن می کنم که ما ، ساکنان کشوری که دارای منابع و سرمایه های طبیعی و انسانی فراوان است به چه علت دچار این حد از احساس فشار اقتصادی شده ایم که بعضی وقتها به خاطر 25 یا 50 تومان ، همه آنچه از نزاکت و ادب باید داشته باشیم را فراموش می کنیم ؟

موارد دیگری هم هست که فعلا در حوصله این نوشته نمی گنجد . دوستان هم اگر پیشنهاد دیگری دارند ، مطرح نمایند تا همه با هم همراه باشیم . یادمان باشد که قرار است صبر و استقامت پیشه کنیم و عمیق باشیم و دیگران را به عمیق بودن تشویق کنیم . دریا ، هر چه عمیقتر باشد ، ساکت تر ، ولی قویتر است .