۱۳۹۱ آبان ۲۰, شنبه

اگر جان را خدا دادست!

نگارنده، زنده یاد ستار بهشتی را نمی شناسد و چیزی هم از پیشینه او یا تفکرات و اعتقاداتش نمی داند. اما سه فرض قریب به قطعیت در مورد ایشان دارم:
یکم اینکه ایشان یک شهروند ایرانی و طبیعتا مستحق برخورداری از همه حقوق انسانی و شهروندی بوده است.
دوم اینکه ایشان دستش به خون انسانی دیگر آلوده نبود.
سوم اینکه ایشان هر که بود و هر چه که کرده بود، مستحق عقوبتی اینچنین نبوده است.
با در نظر گرفتن این مفروضات به این نتیجه می رسم که اشتراکات اینجانب با ستار بهشتی علاوه بر آنکه دربرگیرنده سه گزاره فوق الذکر می باشد، شق چهارمی نیز دارد! آن هم اینکه من نیز مانند ستار بهشتی، صاحب وبلاگ هستم.
از این رو، عقوبتی آنچنان که دامن آن زنده یاد را گرفت و خانواده اش را داغدار و سوگوار نمود، ممکن بود برای من هم پیش بیاید و محتمل است که در آینده رخ بدهد! پس چه بهتر که لااقل چند کلامی خطاب به پاسبانان فضای مجازی (پلیس فتا) که به نظر می رسد مسوولان اصلی جنایت رخ داده در حق این جوان ایرانی و خانواده اش هستند بگویم تا اگر فرداروزی، گذر پوست این بنده نیز به دباغخانه آقایان افتاد، جهت یادگاری و ثبت در تاریخ چند سطری از من مانده باشد.
 نمی دانم که شما پلیسهای فضای مجازی بابت این پاسبانی چقدر حقوق می گیرید و چه مزایایی دارید. اما شک ندارم که این حقوق و مزایا باید آنقدر دندان گیر و چرب و نرم باشد که بابت دریافتش حاضر شوید جان انسانها را بگیرید. دست خوش! وقتی که به ماهیت کار شما فکر می کردم، ناخودآگاه یاد همکاران نظامی و انتظامی شما در پاسگاههای مرزی کشور افتادم و ذهنم به سمت مقایسه نوع کار شما و آنها رفت. حتما بهتر از من می دانید که در بعضی نقاط مرزی در سیستان و بلوچستان یا خراسانات، پاسگاههایی هستند که آب آشامیدنی آنها را هر یک هفته یا ده روز یک بار با تانکر برایشان می برند. شغل نیروهای رسمی و وظیفه مستقر در این پاسگاهها نگهبانی و پاسبانی است! دقیقا مانند کاری که شما مجازیش را انجام می دهید. البته تفاوت آنها با شما علاوه بر نوع محیط کارشان، این است که آن عزیزان هر از چند گاه مورد حمله قرار می گیرند و کشته می شوند اما شما...!
ستار بهشتی را دستگیر کردید شاید چون از دید شما وبلاگش محل نشر مطالب و افکاری بود که امنیت شما و مافوقهایتان را به خطر انداخته بود، لابد! بسیار خوب! زحمت کشیدید! خسته نباشید! پرسش اینجاست که چرا انسانی را زنده تحویل گرفتید و جنازه اش را تحویل دادید؟
همکاران دلاور شما، همین یکی دو سال پیش بود که عبدالمالک ریگی، فرمانده یک گروه تروریستی را روی آسمان شکار کردند و به زمین آورند! ولی این فرمانده گروهک تروریستی تا روز محاکمه و تا روز اجرای حکمش، صحیح و سالم بود. یعنی این وبلاگ نویس رباط کریمی برای شما و امنیتتان خطرآفرین تر از ریگی بود! والله اعلم!
می دانم که در سازمان شما هیچ شخصی قرار نیست مسوولیت آنچه که رخ داده را بپذیرد. راستش را بخواهید پذیرش مسوولیت اشتباه و خطا، شجاعت و شرافت می خواهد. علاوه بر آن، برخی از شما نیز بر این باورید که آنچه می کنید عین صواب و واجد ثواب و تضمین کننده بهشت برین و حوریان دلبر برای شماست. پس باید اشداء علی الکفار باشید. باشد که نقد بدیهیات انسانیت را به نسیه وعده های مافوقهایتان نبازید!
سرکار پاسبانهای گرامی! آنچه که شما را به آن واداشته اند، دقیقا مانند وادار کردن نگهبانان به سرکشی کردن به اتاق خواب، خانه های مردم در ساعات شب است، به این امید که حظی برند و سوژه ای پیدا کنند! اگر دوست دارید، کسی در قبال شما چنین کند، با خیال راحت به انجام وظیفه بپردازید.
هفته پیش، ستار بهشتی را قربانی کردید. خانواده اش سوگوار شد و مادر پیر و بیمارش، نان آور خانه و عصای دستش را از دست داد. زحمت کشیدید. شاید می خواهید فردا با من یا سایر کسانی که لااقل سعی می کنند در فضای مجازی فراموش کنند که ساکنان سرزمینی هستند که مزد گور کن در آن از آزادی آدمی افزونتر است، نیز همان کاری را بکنید که با ستار بهشتی کردید! این گوی و این میدان! اما ای کاش بتوانید کمی در خلوت خود بیندیشید، که این گونه برادرکشی و هموطن کشی تا به کی می تواند ادامه پیدا کند و چه دستاوردی برای شما و مافوقهایتان خواهد داشت؟ نمی دانم از شعر و ادبیات چیزی می دانید و چیزی می فهمید یا نه؟ اما فریدون مشیری، شعری دارد که در سالهای اخیر از حنجره طلایی استاد محمدرضا شجریان به زیبایی بیرون آمد و فراگیر شد! استغفرالله! فراموش کرده بودم که موسیقی از دیدگاه شما حرام است و شنیدن "صدای خس و خاشاک" حرام اندر حرام! لااقل یک بار، آن شعر را  از روی یکی از سایتها یا وبلاگهایی که مشغول رصد کردنشان هستید، بخوانید و به پرسشی که در آن مطرح شده است پاسخ دهید!
"اگر جان را خدا دادست،
چرا باید تو بستانی؟"
سرکار پاسبانهای مجازی محترم! چکمه و نیزه نمی توانند تا ابد حاکم بمانند! دیر یا زود مغلوب انسانیت می شوند. نمونه های تاریخی آن هم فراوانند. کمی هم به فردایی فکر کنید که قرار است در ترازوی انسانیت، یکایک شما و اعمال و گذشته تان مورد پرسش قرار گیرید و قضاوت شوید! امیدوارم برای آن روز پاسخی داشته باشید. آن فردا، شاید خیلی هم دور نباشد. بسیار پیشتر از رسیدن شما به پل صراطی است که وانمود می کنید به ان اعتقاد دارید!