۱۳۸۹ دی ۱, چهارشنبه

شب یلدا ، سیری چند ؟

عجب حکایتی دارد این یلدای ایرانی ! طولانی ترین شب سال ! شب بدرود گفتن پاییز و خوش آمد گفتن به زمستان ! شب دور هم نشستن و خوش بودن و لختی در خاطرات گذشته غلتیدن ! یلدا از آن جمله مناسبتهای ایرانی است که هیچ حاکم و حکومتی نتوانسته است آن را از مردم ایران زمین بستاند و خاطره اش را از اذهان بزداید ! و چه خوب ایرانی مانده است این سنت ملی ! چنانکه نامش با نام شاهنامه فردوسی و روایت داستانهای این شاهکار ادبیات پارسی آمیخته است ! چنانکه نمی توان نام یلدا را بر زبان آورد و دیوان حافظ را ندید و نخواند ! و شگفتا که لسان الغیب شیرازی مردم ایران ، وقتی می خواهد مخاطبش عمق سیاهی و ظلمات را درک نماید ، هیچ تمثیلی بهتر از شب یلدا پیدا نمی کند ، آنگاه که سخن از صحبت حکام می نماید ! و اکنون در این روزگار ، شب یلدا را چه لطفی می تواند باشد وقتی که آدمی احساس می کند که مدتهاست جز شب و تاریکی چیز دیگری ندیده است ! شب یلدا در برابر ظلمات سلولهای تاریکی که صدها انسان آزاداندیش این مرز و بوم ، روزها و شبها و ماههاست که دربند آنند ، تاریکی و جبروتی ندارد ! کدام یلدا و کدام تاریکی را توان هماوردی با سیاهی دروغگویی و دروغگوپروری است ؟ چه یلدایی ، وقتی که بهترین فرزندان یک کشور در جست و جوی جرعه ای نور و اندکی هوا برای تنفس ، فوج فوج ، جلای وطن می کنند و چله نشین غربت می شوند ؟ کدامین یلدا را می توان به خوش بودن و دور هم نشینی گذراند ، وقتی که خانواده هایی ، چشم به راه عزیزان دربند خود هر لحظه هراسان شنیدن خبری جدید هستند ؟ یلدا چه حرفی برای گفتن دارد در سرزمینی که صاحبان اندیشه اش در مردگان خویش نظر می بندند با طرح خنده ای و نوبت خویش را انتظار می کشند بی هیچ خنده ای ؟ سورچرانی یلدا چه معنا دارد برای خانواده هایی که اگر روزی می توانستند با قرض گرفتن از آشنا و همسایه چند مشت آجیل و اندکی انار و هندوانه برای بساط شب نشینی فراهم کنند ، امروز کسی را برای قرض گرفتن نمی یابند چرا که کشتی بان را سیاستی دگر آمده و دخل و خرج ملت ، هدفمند ، نامتقارن تر از پیش شده است !

امشب ، یلداست . طولانی ترین و تاریکترین شب سال ! شبی که ظلمتش به اندازه صحبت حکام است ! بسیارند ایرانیانی که امشب را دگرگونه می گذرانند . بسیارند ایرانیانی که به پاسداشت این سنت کهن ایرانی ، یلدا را مجالی برای تنفس در این از روی ناچاری دچار خفقان بودن می دانند ! اما هر گونه که بیندیشی ، یلدایی که پیش درآمد زمستان است ، هیچ جذبه ای ندارد در سرزمینی که مدتهاست در آن سرها در گریبان ، زمین دلمرده ، سقف آسمان کوتاه ، غبارآلوده مهر و مه و در یک کلام ، زمستان است !

راستی در چنین شبی ، مادر نداها و سهرابها و ... این آب و خاک چه می کنند ؟ آنان که در حبس و بند خودخواهی و ستم خودکامگان و ستم پیشگانند ، چگونه در تاریکی زندان ، شب تاریک یلدا را پاس می دارند ؟ خانواده هایی که عزیزی دربند دارند و نگران روزها و شبهای پیاپی ، نخوردن و نیاشامیدن عزیزانشان هستند ، کدام داستان کهن ایرانی را برای هم می خوانند ؟ شاید داستان ضحاک ماردوش و فریدون و کاوه آهنگر ، گزینه مناسبی باشد !

بگذریم ! به قول شاملوی نازنین ، روزگار غربی ست نازنین ! حال خوبی نیست . شب یلدا ، سیری چند ؟

ولی ، ما را به سخت جانی خویش ، امید بسیار است و یقین به فردای روشنی که در پی تاریکی یلدا می آید . نور ز خورشید می جوییم ، باشد که برآید . و خورشید ، خود ماییم !

توضیح : این مطلب را قبل از شب یلدا نوشتم ، اما از برکت اختلال در شبکه اینترنت ، با یک روز تاخیر منتشر می شود .


۱۳۸۹ آذر ۲۸, یکشنبه

رشوه

یادش به خیر زمانی که بچه بودیم و در مدرسه و در فیلمها و سریالها یادمان می دادند که رشوه دهی و رشوه گیری کار بدی است ! یادش به خیر آن زمانهایی که در فیلمهای ایرانی وقتی می خواستند یک شخصیت رشوه گیر را به تصویر بکشند ، مرد میانسالی را نشان می دادند که کارمند یک اداره دولتی زمان محمدرضا شاه پهلوی بود و مستاجر بود و چند سر عائله داشت و یک پیکان فکسنی سوار می شد که غروبها با آن مسافرکشی می کرد و در عین حال چون خرجش با دخلش همخوانی نداشت ، برای انجام یک کار اداری که برای ارباب رجوع صد هزار تومان ارزش داشت ، با کلی ترس و لرز و نگرانی ، پنج تومان زیرمیزی (بخوانید رشوه) می گرفت !

اما امروز ، شکر خدا ، مرد میانسالی را می شناسم که کارمند اداره بیمه است و ظاهری موجه و مذهبی دارد و هفته ای دو روز روزه می گیرد و معتقد است هرگز لقمه حرام ، سر سفره زن و بچه اش نبرده اما برای آنکه به قول خودش مراجعه کنندگان را در مورد راههای کاهش حق بیمه پرداختی راهنمایی کند ، آنها را به برقراری جلسه در استخر دعوت می کند تا خیالش راحت باشد که طرف مذاکره با خود میکروفن حمل نمی کند و آنگاه کاملا صادقانه برای ارائه مشاوره های کارشناسی ! طلب حق مشاوره (و نه ، رشوه !) می نماید .

خانم جوان متاهلی را می شناسم که در یکی از بانکهای کشور برای پرداخت تسهیلات مصوب صاحبان صنایع ، آنقدر اشکال فنی در طرح کشف می کند که برطرف شدن آنها تنها از طریق هدیه دادن گوشی تلفن همراه یا لپ تاپ از سوی متقاضی تسهیلات به این خانم جوان ممکن خواهد بود .

متصدی مالیاتی را می شناسم که برای اینکه مالیات ده میلیون تومانی یک بنگاه اقتصادی خصوصی را پنجاه میلیون تومان اعلام نکند ، پنج میلیون حق کارشناسی!!! می خواهد . البته بهتر است در زمان انجام کارشناسی هم با میوه و شیرینی به نحو مقتضی مورد پذیرایی قرار گیرد .

افسر راهنمایی رانندگی را دیدم که وقتی متوجه شد راننده خودرویی که سبقت غیر مجاز گرفته بود ، گواهینامه همراهش نیست برای آنکه خودرو را به پارکینگ منتقل نکند ، یادش آمد که خودش و دو همکارش ناهار نخورده اند .

کارشناسی را در یکی از ادارات دولتی تهران دیدم که به مراجعه کننده ای که از شهرستان آمده بود می گفت برای آنکه کارش به راحتی انجام شود باید کارشناس را به شهرشان دعوت کند و در هتل خوب شهر برایش اقامت فراهم آورد و در بهترین رستوران شهر از او پذیرایی کند .

کارمند دایره مناقصات یک سازمان دولتی را دیدم که به مدیر یک شرکت خصوصی می گفت برای آنکه در مناقصه یک پروژه صد میلیارد تومانی برنده شود باید حداقل یک درصد مبلغ پروژه را به عنوان هزینه کارشناسی !!! به کارمند مذکور بپردازد .

و بسیار مسائل اینچنینی دیدم و می بینم و بسیار خوشحالم که آن چیزهایی که در دوران کودکی در مدارس و در فیلمها برایمان تصویری قبیح داشت ، امروز در جامعه اسلامی و در پرتو حکومت دینی اصلا وجود ندارد و در مقابل ، آنچه که در این مملکت روز به روز در حال افزایش است ، بحثهای کارشناسی !!! و هزینه های مترتب بر آن است که حتما جزیی از سلامت نظام ادارای دولتی این کشور است . می دانم ربطی ندارد اما آدم که فقط نباید مرتبط با موضوع صحبت کند . همینطور الکی به یاد کشور افغانستان افتادم که وقتی صحبت فساد اداری در آن کشور تبدیل به یک معضل در مبارزات انتخاباتی سال گذشته شد ، از فردای انتخابات مبارزه با آن تبدیل به یک دغدغه ملی شده است . البته بدیهی است که ما خدا را شاکریم که از این مشکلات در کشورمان نداریم و طبعا در پرتو هدفمند شدن یارانه ها ، احتمالا از این به بعد بحثهای کارشناسی و هزینه های مربوط به آن نیز در کشور هدفمند می شوند . البته در راستای بقیه مسائل بی ربطی که گفتم ، بد نیست اشاره ای به پرسش ضخیمی داشته باشم که اخیرا دوست عزیزی در جایی مطرح نمود . به راستی ، کارمندی که ماهانه چهار صد هزار تومان حقوق می گیرد و درآمد ماهیانه اش از کار دوم ، حدود سیصد هزار تومان می شود و ماهانه پانصد هزار تومان اجاره خانه می دهد و هزینه دانشگاه فرزند بزرگش تقریبا ماهی یک میلیون تومان و هزینه مدرسه فرزند دومی تقریبا ماهی هشتصد هزار تومان است ، چگونه در حال حل معادله زندگی روزمره است ؟

۱۳۸۹ آذر ۱۴, یکشنبه

ما ایرانیان جان بر کف


دوستی دارم که معتقد است در ایران ، همه ملت ، جان بر کف هستند . راستش را بخواهید با اینکه این دوست عزیز در جمع رفقا بیش از آنکه به فلسفیدن معروف باشد به گونه های تپلش شهره است ، اما هر چه می اندیشم بیشتر باور می کنم در پس این جمله ساده رفیقمان ، هزاران حقیقت نهفته است . انصافا در این مملکت ، آدمی ، آنقدر که می تواند دلیل برای مرگ پیدا کند ، کمتر دلیلی برای زندگی می یابد .

کافیست وقتی در خانه خود مشغول استراحت هستید ، حاجی معمار بساز بفروشی که ملک مجاور منزلتان را خریده است تا در کوچه شش متری ، آپارتمان 5 طبقه بسازد ، مشغول گودبرداری غیر اصولی شود تا تمام منزل بر سرتان آوار شود و خلاص ! یا اینکه مثلا وقتی در حال عبور از پیاده روی یکی از خیابانهای اصلی پایتخت هستید که یکی از برادران مستضعف دوست ، مشغول ساخت یک مرکز خرید بزرگ در آن است ، داربست ایجاد شده ناگهان از بالا تا پایین فرو بریزد و باز هم خلاص ! شاید هم وقتی در همان پیاده رو مشغول رفت و آمد هستید ، یک موتورسوار با فرهنگ و متمدن به شدت با شما برخورد کند و خلاص ! یک وقت هم در حالیکه در اتوبان تهران قم در باند کندرو به سمت قم در حال رانندگی هستید ، خودرویی که از در مسیر مقابل در حال حرکت بوده است ، پروازکنان به سمت شما می آید و خلاص ! البته می توانید برای سفر از هواپیماهای توپولف هم استفاده کنید تا پروازکنان به زمین بخورید و خلاص ! بعضی از ما ایرانیان هم وقتی می میریم که فکر کرده ایم ، می توانیم مثل بعضی ممالک غربی ، برای هر موضوعی به خیابان بیاییم و تظاهرات و از این جور قرتی بازی ها انجام بدهیم . در این صورت ، عوامل آمریکای جنایتکار و انگلیس بی ادب و اسراییل غاصب و منافقین کوردل و در بعضی موارد ، شخص مریم رجوی اقدام به کشتن ما با گلوله یا خوردویی که بالاخره هم معلوم نمی شود سرقت شده بود یا نه ، یا یک شی سخت نموده و خلاص ! البته گاهی هم ممکن است وقتی بمیریم که خیلی شاد و خوشحال با خودروی شخصی در حال حرکت به سمت محل کار خود هستیم و یک موتورسوار ، به خودروی ما بمب می چسباند و بمب را از راه دور می ترکاند ! برای مردن البته دلایل ناموسی هم می توان پیدا کرد ! مثلا می توانیم در حالیکه آدمهای عادی و ماموران خیلی زحمتکش پلیس در حال تماشا یا فیلمبرداری با گوشی تلفن همراه هستند ، توسط فردی که ما احتمالا مزاحم ناموسش شده ایم ، مورد اصابت ضربات چاقو قرار بگیریم و آنقدر در وسط خیابان بمانیم تا بمیریم . اصولا هم که احتمالا ما مردم با فرهنگ ، خیلی میانه خوبی با قانون و مراجع قانونی نداریم و ترجیح می دهیم در همه مواردی که خودمان شاکی هستیم ، خودمان هم قاضی و مسوول اجرای حکم باشیم ! اگر هیچ یک از راههای گفته شده ، موجب مرگمان نشد ، کافیست به سخنان سراسر گهر یکی از مسوولان ، گوش جان فرا دهیم تا جانمان از همه نواحی ممکن استخراج شود . تازه از همه اینها که بگذریم ، برای مردن ، کافیست کمی نفس بکشیم و ... خلاص !

۱۳۸۹ آبان ۲۸, جمعه

ما اینیم


درست است که ما ملتی هستیم با پیشینه ای لااقل به اندازه قدمت شهر سوخته ، چهره های برجسته فراوانی در تاریخ علم و فرهنگ و ادب جهان داشته ایم ، روزگاری صاحب بزرگترین امپراتوری دنیا بوده ایم ، امروز هم چهره های موفق و سرشناس بسیاری در نقاط گوناگون جهان از این کشور برخاسته اند و درست است که ملتی هستیم که به دنیا نشان داده ایم در اوج عصبانیت و دلشکستگی هم می توانیم مانند بیست و پنج خرداد ماه هشتاد و هشت به خیابان بیاییم و در سکوت کامل و با نظم و انضباطی باورنکردنی راهپیمایی کنیم ، اما در کنار همه اینها باید بپذیریم که...

ما ملتی هستیم که هنگامی که پشت فرمان خودروی خود می نشینیم سایر خودروها را رقبای خود در مسابقه ای ناگفته می دانیم که هرگز نباید به آنها اجازه بدهیم از ما عبور کنند یا جلوتر از ما حرکت کنند و عابران پیاده را مانند دشمنانی می دانیم که یا نباید در برابر ما ظاهر شوند و یا اگر ظاهر شدند باید مجبور به فرار گردند . ما ملتی هستیم که هرگاه قرار است با یکدیگر حتی در مورد مسائلی که در مورد آنها نظر یکسانی هم داریم ، صحبت کنیم مجبور به مجادله و مخالفت با هم می شویم . ملتی هستیم که وقتی برای حل و فصل مشکلات آپارتمان محل سکونت خود جلسه ای تشکیل می دهیم ، حتما باید در جمعمان کسانی پیدا شوند که ساز مخالف کوک کنند تا بتوانیم بر سر یکدیگر فریاد بکشیم . ما ملت با فرهنگی هستیم که زباله های خود را در جویهای آب کوچه و خیابان می ریزیم تا مخالفت خود را با نظام حاکم نشان دهیم . ملتی هستیم که دوست داریم غوره نشده ، مویز محسوب شویم و به همین خاطر وقتی تجربه کار نداریم انتظار داریم حقوقی معادل نیروی با ده سال سابقه ، دریافت داریم و وقتی ده سال سابقه کار داشتیم توقع دریافت حقوق نیروی با سی سال سابقه را داریم و وقتی سابقه کارمان از بیست سال گذشت اگر کمتر از درآمد ماهانه کارخانه داران مطرح حقوق بگیریم ناراحت می شویم . ما ملتی هستیم که اصولا ناراضی هستیم اما تظاهر به بی تفاوتی را نشانه زرنگی و زیرکی خود می دانیم . ملتی هستیم که خودمان بهتر از هر کس دیگری می دانیم که با امیرکبیر و مصدق و امثالهم چه کرده ایم اما دوست داریم دیگران فکر کنند که کار ، کار انگلیسیها بوده است . ملتی هستیم که می توانیم در باب انتقاد کردن و لزوم تحمل و شنیدن نقد ، ساعتها سخنرانی کنیم ولی اگر کسی از ما انتقاد کرد از صمیم قلب برایش آرزوی لال شدن یا مردن می کنیم . ملتی هستیم که رعایت نکردن نوبت در صف تاکسی و اتوبوس و شیر یارانه ای را زرنگی می دانیم . ملتی هستیم که ادعا می کنیم ، پول ، چرک کف دست است ولی به خاطر بیست و پنج تومان یا پنجاه تومان ، دعوا و مرافعه راه می اندازیم . ملتی هستیم که حاضر نیستیم از خیر همان بیست و پنج تومان یا پنجاه تومانی که راننده یا مسافر به خاطر نداشتن پول خرد به ما بدهند بگذریم ، مبادا که حقمان ضایع شود اما اگر کرور کرور سرمایه ملی ما صرف چاق شدن افرادی بشود که چشم دیدن نژاد ایرانی و تمدن پارسی را ندارند احساس تضییع حق به ما دست نمی دهد . ملتی هستیم که در پایان دوره مسوولیت یک چهره ادیب و متفکر ، ترجیح می دهیم دل به سخنان سطحی و لمپن مابانه یک چهره عوام فریب ببندیم . ملتی هستیم که وقتی یک نفر به دوربین زل می زند و دروغ می گوید ، به گونه ای واکنش نشان می دهیم که انگار در دلمان قند آب می کنند . ملتی هستیم که حاضریم مسیر حرکت خودمان و کشورمان را به خاطر حال گیری کردن از یک نفر کاملا عوض کنیم . ما ملت با حالی هستیم که موضوع فحش کشدار دادن فلان بازیکن فوتبال لیگ محلات به مدیر تیمش برایمان مهمتر از خشک شدن دریاچه ارومیه یا آتش گرفتن هزاران هکتار از جنگلهای کردستان است . ملتی هستیم که گوش نکردن به موسیقی کشورش را افتخار می داند و در مقابل گوش کردن به فحشهای ریتمیک را نماد و نشانه باکلاسی می داند . ما ملتی هستیم که به جز تخت جمشید و سی و سه پل و شمال!!! با سایر جاذبه های گردشگری کشورمان بیگانه هستیم ، اما آدرس و مشخصات تمامی دیسکوها و مراکز خرید دبی و آنتالیا و سواحل تایلند را از بریم . ملتی هستیم که تمام دنیا دخترانش را با چشم و گیسو و ابروی تیره آن می شناسند و می ستایند اما دخترانمان در تب بلوند کردن مو و ابرویشان می سوزند . ملتی هستیم که روزگاری شعرا و ترانه سرایانش ، لطیف ترین و مهربانانه ترین تعابیر را در توصیف معشوقشان به کار می بردند ، اما امروز ترانه هایی را گوش می دهیم که در آن خطاب به معشوق می گوید : کثافت بی همه چیز ، هلاکتم ، می فهمی ؟! یا چیزهایی قریب به این مضمون . ملتی هستیم که خودکشی می کنیم تا وارد دانشگاه بشویم و مدرک بگیریم تا بتوانیم با دلالی یا رانندگی یا هر کاری غیر از آنچه لزوما مرتبط با تحصیلات ما می شود ، امرار معاش کنیم . ملتی هستیم که عادت کرده ایم در دانشگاه ، نماز جمعه بخوانیم ، در مصلا ، نمایشگاه کتاب یا فن آوری اطلاعات برگزار کنیم ، در زندان از دانشجویان و استادان و صاحبان فکر نگهداری کنیم و در پادگان ، پروژه های صنعتی و عمرانی را مدیریت کنیم . ملتی هستیم که برای برگزاری فلان مراسم دعا ، حاضریم میلیونها تومان خرج کنیم تا به همه ثابت شود انسانهای مومنی هستیم ، اما کودکان کار و خیابان را ندیده می گیریم . ملتی هستیم که در ظاهر از افزایش زنان خیابانی انتقاد می کنیم و در باطن ، حسرت روزهایی را می خوریم که در تهران ، شهر نو وجود داشت . ملتی هستیم که وقتی برای زندگی به کشورهای دیگر می رویم در برابر دوربینهای تلویزیون ادعا می کنیم که ایران بهترین و آزادترین نقطه روی زمین برای زندگی و تحصیل و کسب و کار است و هموطنانمان نباید هرگز از کشور خارج شوند و اصلا هم به روی خودمان نمی آوریم که اگر همه این مدعیات صحیح است ، پس چرا خودمان در ایران نمانده ایم !

کلا چه خوشمان بیاید و چه خوشمان نیاید ، ما اینیم !!! یعنی ، ملتی هستیم با مجموعه ای از ویژگیهای خوب و بد که باید گاهی کلاهمان را قاضی کنیم و خودمان را مورد نقد و قضاوتی بی رحمانه تر از آنچه درباره حکام جامعه می کنیم ، قرار دهیم تا بتوانیم امید به اصلاح این کشور ببندیم . اگر چنین نکنیم تا همیشه ، در این کشور ، همین آش و همین کاسه خواهد بود .

۱۳۸۹ آبان ۱۸, سه‌شنبه

برادر هسته ای!منحل بکن دسته ای!

اکنون که به حول و قوه الهی و در شرایطی که اکثریت قریب به اتفاق استادان و دانشجویان و کارمندان دانشگاه علوم پزشکی ایران که از اردوی فتنه سال گذشته هستند و یک عده خس و خاشاک و میکروب می باشند با انتشار نامه هوشمندانه 144 نفر از کسانی که اساتید با بصیرت این دانشگاه هستند و از انحلال و ادغام دانشگاه حمایت می کنند به رییس بقیه دولت نهم ، در اجرای توطئه خود به منظور ایجاد آشوب ناکام مانده اند ، و به دلیل لزوم نشان دادن برخورداری از بصیرت به منظور واکسینه شدن در برابر میکروبها ، ما هم تصمیم گرفتیم با انتشار نامه ای خطاب به یکی از مسئولین ذی ربط و اعلام حمایت از ادامه ادغامها و انحلالها ، بصیرتمان را به همه جهانیان نشان بدهیم . متن نامه هوشمندانه ما به شرح زیر است :

ریاست محترم امور تعدادی از ساختمانهای خیابان پاستور تهران؛

سلام علیکم.

اکنون که به لطف درایت بی حد و حصر جنابعالی ، دانشگاه علوم پزشکی ایران که بی شک ، وجودش باعث شلوغی تهران و افزایش آلودگی هوا و همچنین دشوار شدن امداد رسانی به شهروندان آسیب دیده از زلزله آینده تهران می شد ، با قاطعیت منحل شده است ، اینجانب به عنوان یکی از اعضای امت همیشه در صحنه ضمن اعلام همه حمایت خود از این اقدام ارزشی و انقلابی از جنابعالی می خواهم که برای نشان دادن همه قابلیتهای اصولگرایی اصیل انقلابی به جامعه ، ادغامها و انحلالهای زیر را نیز در دستور کار قرار دهید تا هم مشکلات شهر تهران همگی حل شود و هم الگوی توسعه اسلامی پیش روی جهانیان ترسیم شود تا مدیریت جهان را راحتتر به ما بسپارند.

لطفا دستور بدهید سایر دانشگاههای تهران هم همگی منحل بشوند و در دانشگاههای کاراکاس ، کابل و موسسه آموزش عالی غیرانتفاعی جنوب لبنان و دانشگاه ملی نوار غزه ادغام گردند . حوزه علمیه قم ، منحل بشود و بخش معتبر و خوبش که طبیعتا حضرات آقایان مصباح یزدی ، مکارم شیرازی ، نوری همدانی می باشند در حوزه علمیه مشهد ادغام شده و بقیه آن به حوزه نجف ارسال شود تا در صورت لزوم همانجا ادغام گردند . بهتر است به منظور کاهش جمعیت تهران ، باشگاههای استقلال و پرسپولیس منحل شوند و در باشگاههای معتبر مناطق آرادان و مشاء ادغام شوند . البته به منظور احترام به مردم شریف ایران اسم این دو باشگاه حفظ شود و به عنوان باشگاه استقلال آرادان و پرسپولیس مشاء ، در رقابتهای ورزشی حاضر شوند . مجلس را منحل و در شورای نگهبان ادغام کنید تا فرآیند قانونگذاری و رد صلاحیت همه کسانی که به هر نحوی قصد دخالت در اداره امور کشور را دارند ، تسهیل شود . همه شوراهای شهر و روستا منحل و در وزارت کشور ادغام شوند . دانشگاه آزاد اسلامی منحل و امور مالی آن در اختیار وزارت کامران دانشجو قرار گرفته و سایر امورش به دبیرستانهای غلامعلی حدادعادل واگذار شود . صنعت کشور منحل و در صنعت چین ، حل شود و باغداری و کشاورزی مملکت هم به سایر کشورها واگذار شود . مجمع تشخیص مصلحت نظام منحل شود و نیازی هم نیست در جایی ادغام شود . ارتش را در تهران منحل نمایید و در سپاه ادغام کنید تا مشکل ترافیک بسیاری از نقاط تهران حل شود . به منظور کاهش جمعیت و افزایش دورکاری در تهران ، به جز روزنامه های کیهان ، جوان ، وطن امروز ، تهران امروز و رسالت ، بقیه روزنامه ها را توقیف کنید و خبرنگارانش را با هدف گسترش فرهنگ دورکاری به بازداشتگاههای معتبر خارج از تهران و یا کشورهای خارجی منتقل نمایید . زندانیان سیاسی و مطبوعاتی و دانشجویی را که از عوامل اصلی شلوغ شدن تهران هستند از این شهر خارج و به زندانهای مناطق دوردست مانند بهبهان ، ایذه ، برازجان و... بفرستید . اصلا اگر می توانید خود شهر تهران را منحل کنید و بخشهای اجرایی و اداری آن را به شهرداری آرادان و بخشهای توریستی و فرهنگی آن را به دهداری مشاء واگذار کنید تا همه مشکلات تهران ، یکجا حل شود .

اینجانب بار دیگر از همه اقدامات انقلابی شما ، حمایت می کنم و می گویم که برادر هسته ای!منحل بکن دسته ای!

۱۳۸۹ آبان ۱۲, چهارشنبه

ستاره دخت ایران

مدیر کل محترم امور زنان وزارت فخیمه آموزش و پرورش اعلام نموده که ستاره دخت ایران (دختر شایسته سابق) از میان دانش آموزان مدارس راهنمایی و دبیرستان انتخاب خواهد شد و به منظور اینکه این انتخاب مانند انتخاب دختران شایسته در سالهای قبل از انقلاب نباشد ، معیارهایی همچون موفقیت درسی ، آراستگی و اعتقادات دینی و مذهبی ملاک گزینش ستاره دخت ایران می باشد . از آنجا که همگان به نقش مهم معیارهایی که توسط مسوولین در مسایل مختلف اعلام می شود ، واقفند و با توجه به اینکه خیلی مسایل هست که یک دختر ستاره واقعی باید رعایت کند تا بعدها در کنار خانه داری ، همسر شایسته ای هم باشد و از آنجا که لایحه حمایت از خانواده هم به نحوی در حال تبیین معیارهای زن شایسته است و چون یادمان نرفته که چند سال پیش یکی از نمایندگان خیلی اصولگرای مجلس گفته بود که مهریه زن را باید به تناسب سالهایی که از ازدواجش گذشته به روز نموده و پرداخت کرد ، چون زن استهلاک دارد و بنا به خیلی دلایل دیگر که لزوما نیازی هم به برشمردن تک تک آنها نیست ، معیارهای ستاره دخت بودن از دیدگاه بقیه دولت نهم و پدران معنویش به شرح زیر اعلام می گردد :

1- ستاره دخت ایران باید آراسته باشد ، یعنی لباسهای تیره بپوشد ، سبیلهایش را هر روز صبح قبل از خروج از خانه شانه کند ، از کرم و لوازم بهداشتی تا حد امکان استفاده نکند .

2- ستاره دخت ایران ، صدایی زمخت و مردانه دارد ، مبادا که مردان نامحرم از شنیدن صدایش مرتکب فعل حرام باشند و تا جایی که می تواند باید قابلیت جیغ و داد کردن را مخصوصا در مناسبتهای خاص داشته باشد .

3- ستاره دخت ایران ، به صورت خودجوش خیلی وقتها به خیابان می آید و در برابر دوربین تلویزیون عزت ضرغامی در حالیکه جیغ می زند از آمریکا و انگلیس و سران فتنه ابراز انزجار نموده و آرزو می کند همه مخالفان آن آقا و روسا و رفقایش ، جز جیگر بزنند .

4- ستاره دخت ایران ، در شرایط عادی قد کوتاه و کمی چاق است و چادر و کفش بدون پاشنه می پوشد اما در شرایط خاص و مثلا در زمان انجام فعالیت انتخاباتی در ستاد آن آقا تبدیل به دختری ، قد بلند ابرو کمون چشماش سیاهه وای ! می شود و از کفش پاشنه بلند ، شلوار تنگ و مانتوی چسبان همه جا نما استفاده می نماید .

5- ستاره دخت ایران ، دارای موفقیتهای درسی بیشماری است و با استفاده از سهمیه های جدیدی که برای اعضای بسیج تعیین شده است با شایستگی وارد دانشگاه می شود .

6- ستاره دخت ایران ، قول می دهد در آینده همسر شایسته ای برای مرد زندگیش باشد و در تمام طول زندگی مشترک ، مانند شب زفاف از همسرش پذیرایی کند .

7- ستاره دخت ایران ، تعهد می دهد که به همسر آینده اش در انتخاب و اختیار همسران جدید کمک نموده و اگر یک وقت همسرش بدون اطلاع او عمل خاک تو سری انجام داد ، بیشتر از قبل از همسرش پذیرایی کند .

8- ستاره دخت ایران ، معتقد است که زن موجودی درجه دوم است و باید همه خواسته های مرد زندگیش را بدون چون و چرا ، اجرا کند .

نتیجه گیری منطقی : وزارت آموزش و پرورش بقیه دولت نهم همه مشکلات دانش آموزان و معلمان کشور را حل کرده و باغچه علم و ادب کشور را خوب بیل زده است و فقط همین یک کار باقیمانده را دارد تا رسالتش را کامل انجام دهد .

توضیح عکس : تصویر سمت چپ ، نشان دهنده ستاره دخت ایران مدل بقیه دولت نهم و تصویر سمت راست نشان دهنده دختر شایسته ایرانی مدل طاغوتی است .


۱۳۸۹ آبان ۷, جمعه

آت و آشغال

بعضی ها طوری حرف می زنند ، که آدمیزاد معلومش نمی شود بالاخره فرد سخنران می خواهد به خودش فحش بدهد یا دارد به مخاطبش فحش می دهد یا قصد فحش دادن به دشمنانش را دارد . آنچه که مسلم است اینکه طرف در حال فحش دادن است و فکر می کند دارد سخنرانی می کند . مثلا این جمله آن آقا را بخوانید : "همین ملت ، همین جوانان ، آن آت و آشغالهایی را که شما نمی خواهید به ما بدهید می سازند و به خود شما صادر می کنند ."

اگر کسی عاقلانه و منصفانه بخواهد درباره جمله مذکور قضاوت کند ، قاعدتا به یکی از نتایج زیر می رسد :

1- ملت ایران و جوانان ایرانی تولیدکننده آت و آشغال هستند .

2- کلیه تولیدات و کالاهایی که تاکنون از کشورهای دیگر توسط دولت خریداری شده ، وارد بازار کشور می شدند ، آت و آشغال بوده اند .

3- دولتهای دیگر دنیا خیلی خوب و شریف هستند و به کشور ما آت و آشغال نمی دهند و ما مجبوریم خودمان آت و آشغال بسازیم .

4- ما به کشورهای دیگر آت و آشغال صادر می کنیم .

اگر گزینه نخست را به عنوان نتیجه گیری منطقی بپذیریم ، معنا و مفهوم آن این است که این همه تبلیغات و قمپز در کردن مسوولان محترم در محافل داخلی و بین المللی درباره تواناییها و قدرت جوانان ایرانی ، شوخی ، چاخان و در واقع دروغ است . البته از آنجا که مدتهاست مناصب مملکت را به تناسب قدرت خالی بندی و دروغگویی تقسیم می کنند ، این گزینه خیلی هم دور از ذهن و واقعیت به نظر نمی رسد . به هر حال تعارف که نداریم ، اگر قرار بود جوانان ایرانی غیر از آت و آشغال چیز دیگری تولیدکنند ، دولت مظلوم و زحمتکش مجبور نمی شد پیاز و نارنگی وانگور ملت را هم وارد کند . البته شکی هم نیست که براساس اصل کلیدی همه چیزمان به همه چیزمان می آید و با عنایت به ضرب المثل بیله دیگ بیله چغندر ، آن آقا و رفقا و دولتش ، خیلی هم بی ربط با این گزینه به نظر نمی رسند .

اگر گزینه دوم مبنای قضاوت و نتیجه گیری قرار گیرد ، به آن معناست که دولت فخیمه خدمتگزار مهرورز در همه این سالها درآمدها و سرمایه مملکت را به سایر کشورهای دنیا داده است و در مقابل آن آت و آشغال وارد کشور نموده است . البته بنا به دلایل گوناگون ، این گزینه هم چندان دور از ذهن نیست . وقتی که معاون اول آن آقا معتقد است که دلار و یورو نجس هستند و وقتی که ذخیره های پولی و ابزار مبادلات تجاری مملکت با سایر کشورها همین نجاسات هستند ، شرعا و عقلا و منطقا نباید از دولت توقع داشته باشیم که مثلا نجاسات ملی را به بقیه دنیا بدهند و در برابر آن شمش طلا یا ماشین آلات دارای فناوری بالا تحویل بگیرند . تازه همین که بقیه دنیا در مقابل نجاساتی که ما به آنها می دهیم ، آت و آشغال تحویلمان می دهند ، جای بسی شکر است .

درصورت پذیرش گزینه سوم ، بی شک مهر تایید بر انسانیت و اخلاقگرا بودن سایر کشورها و دولتهای دنیا زده ایم . زیرا ما با اصرار و التماس از آنها می خواهیم که به ما آت و آشغال بدهند و آنها در راستای حفاظت از محیط زیست ، پاسداشت حقوق انسانها و خیلی چیزهای دیگر ، زیر بار این خواسته نمی روند . اینجاست که باید از این کشورها و دولتهایشان به خاطر این حس مهربانی و نوعدوستی تشکر نماییم .

گزینه چهارم حاکی از آن است که مهمترین بخش صادرات غیرنفتی کشور ما به سایر نقاط دنیا ، آت و آشغال است و این همه سر و صدایی که درباره صادرات غیرنفتی در کشور ما صورت می گیرد در واقع بیشتر در حوزه آت و آشغال متمرکز بوده ، و برای مثال کسانی که به عنوان صادرکننده نمونه انتخاب می شوند یا تسهیلاتی که در حوزه صادرات به بنگاههای اقتصادی داده می شود و کلا هر چیز دیگری که به حوزه صادرات مربوط می شود ، از این به بعد با افزودن قید آت و آشغال به کلمه صادرات آن باید مورد توجه قرار گیرد . از این رو باید هر سال جایزه صادرکننده نمونه آت و آشغال اعطا شود ، تسهیلات ویژه صادرات آت و آشغال به بنگاههای اقتصادی داده شود و بانک توسعه صادرات به بانک توسعه صادرات آت و آشغال تغییر نام پیدا کند .

نتیجه گیری کاملا منطقی : به هر حال همه این مقولات آت و آشغالی در بستری شکل گرفته است که بعضیها مدیریت آن را برعهده دارند . لذا اصل موضوع از دو حالت خارج نیست، یا مدیریت باعث ایجاد این آت و آشغال شده است یا آنکه مدیریت برآمده از آت و آشغال می باشد . هر کدام از این دو گزینه هم که صحیح باشد به ما هیچ ربطی ندارد و هر کسی به این نتیجه گیری معترض است می تواند در کمال آزادی و بدون ترس برود با گوینده جمله مذکور مذاکره کند . به هر حال الکی نیست که همه دنیا معتقدند گوینده آن جمله ، فردی مهربان و اهل گفت و گو و شایسته مدیریت جهان است .

نتیجه گیری طبیعی : کسی که ملتش را خس و خاشاک می نامد ، طبیعتا تولیدات آن ملت را هم آت و آشغال می داند .