۱۳۹۰ اردیبهشت ۴, یکشنبه

خود کرده را تدبیر نیست!

مناقشه ای که این روزها در میان محافظه کاران بر سر ماندن یا رفتن حیدر مصلحی در وزارت اطلاعات درگرفته است و سایر جنجالها و درگیریهای مشابه درون جناحی که پیشتر در مطلبی که درباره چرایی برکناری مشایی نوشتم به آن اشاره کرده بودم ، گواهی بر انحصارطلبی و تمامیت خواهی همه طیفهای درون جناح مذکور است . اگر تا چندی قبل در همین فضای آکنده از خودی و ناخودی کردن های حاکمیت ، جناح اصلاح طلبی وجود داشت که می شد سایه آن را هم مسبب همه ناکامی ها و ناکارآمدیهای موجود در حاکمیت جلوه داد ، امروز به برکت همین روحیه تمامیت خواهانه جناح محافظه کار همه دار و ندار مملکت در ید قدرت این جناح است و طیفهای گوناگون آن بر سر خوان رنگینی به نام ایران نشسته اند و گویی حرص و طمع اطعمه و اشربه این سفره چنان بر همه وجود آنها مستولی شده است که تاب و توان از کف داده ، حرمت یکدیگر را هم نگه نمی دارند . و البته آنچه که رخ داده است و در آینده نه چندان دور بی پرده تر به نمایش درخواهد آمد ، طلیعه توفانیست که این جماعت با کاشتن باد باید درو آن را از مدتها پیش انتظار می کشید ! امروز برخی مقامات عالیه و شخصیتهای کشوری ، بی هیچ ملاحظه ای در برابر هم قد علم کرده اند و به نظر می رسد که حتی به شکل مصلحتی نیز نمی توانند به روی هم لبخند بزنند . اگر دیروز تمام قد برابر سیل ملت معترض می ایستادند و کوچکترین وقعی به خواسته های به حق و مشروع ملت نمی گذاشتند تا از یکدیگر حمایت کنند و اگر همه تاریخ و سوابق زندگی کاری خود را فدای رفاقتهای جدید می کردند و اگر همه تخم مرغهای خود را در سبد یکدیگر می گذاشتند ، امروز گویا از تصویری که برای یکدیگر ساخته اند دچار هراس متقابل شده اند و سعی در شکستن این آیینه تمام نمای عملکرد خودشان دارند . سخنی به گزاف نیست اگر مدعی شویم که طرفین این دعوا در این سالها چنان وانمود به ذوب شدگی در یکدیگر می کردند که شاید خودشان هم فکر نمی کردند این مذاب روزگاری دچار خلل شود . اما هر ناظر بیطرف و منصفی که کمی تاریخ خوانده بود ، می دانست که تاریخ سیاسی ایران و جهان ، شاهد برادرکشی ها و پدرکشی ها و فرزند کشی های بسیاری در بزنگاههای حساس بوده است . هنوز چشمان شاهرخ ، فرزند نادر شاه افشار ، که به دستور پدر از حدقه درآمد ، تماشاگر تکرار مکرر تاریخ قدرت طلبی و تمامیت خواهی در جهان است . با مرور چنین داستانهایی ، جای تعجب نیست اگر شرکای قدرت که هیچ نسبت خونی و نسبی با یکدیگر ندارند ، چهره به چهره یکدیگر ایستاده و حرمت یکدیگر بشکنند . اگر تکرار تاریخ ، ملاک قضاوت باشد ، باید گفت که این تازه آغاز داستان است ! و البته برای این جماعت جای هیچ گله و شکوه ای نخواهد بود ، چرا که خود کرده را تدبیر نیست!


۱۳۹۰ فروردین ۲۹, دوشنبه

اینترنت حلال

چنانکه در اخبار آمده ، به زودی در ایران اینترنت حلال راه اندازی خواهد شد . بسیاری از دوستان مشتاق بودند که اطلاعات دقیقی از ماهیت ، ویژگیها و فواید این نوع از اینترنت بدانند . از این رو ما بر خود واجب دانستیم که در این باب اجتهاد نموده و اطلاعات لازم را در اختیار عموم قرار دهیم .

اینترنت حلال ، نوعی از اینترنت است که در لحظه اتصال حتما باید با کلیک چپ وارد آن شد . پس از انجام کلیک به شکل گفته شده ، صفحه اینترنت با رمز یا علی باز می شود و بر کاربر واجب است که با صدای بلند ، خطاب به اینترنت بگوید علی نگهدارت ! پس از اتصال باید همه آدرسها را به فارسی تایپ کرد و متن همه صفحات هم فارسی یا حداکثر ، عربی خواهد بود . مگر غربیها در اینترنت حرام ، آدرسهایشان را فارسی می نویسند که حالا ما در اینترنت حلال ، آدرس را انگلیسی بنویسیم ! در اینترنت حلال ، رعایت حجاب و شئونات اسلامی ، الزامی است و کاربران حق ندارند با شلوارک ، زیرپوش رکابی ، تاپ و دامن کوتاه به اینترنت وصل شوند . در فضای اینترنت حلال آپلود یا دانلود کردن هر نوع موسیقی به جز ، موسیقی دلنشین حاج سعید حدادیان و حاج منصور ارضی ممنوع است . در اینترنت حلال نیازی به استفاده از فیلترشکن و وی پی ان نیست چون فیلترشکنها هم فیلتر هستند و اصولا ماهیت این نوع اینترنت آنقدر پاک و سالم است که نیازی به این آلات فعل حرام نیست . در این نوع اینترنت ، کاربران می توانند در تالارهای گفت و گوی سالم ، که در برگیرنده فضاهای گفت و گو ویژه برادران ، شامل مردان و پسران به صورت مختلط و ویژه خواهران ، شامل زنان و دختران به صورت مختلط است گفت و گو کنند و به این ترتیب از آلوده شدن به گناه در امان بمانند . در اینترنت حلال ، هر نوع شنود ، بازرسی اطلاعات شخصی و دخالت در حریم خصوصی کاربران جایز است ، زیرا رسالت اصلی این اینترنت ، به زور به بهشت بردن کاربران است . در اینترنت حلال ، کاربران با انواع سید خراسانی و شعیب بن صالح آشنا می شوند .

و اما بنا به روایات متعدد ، کاربران اینترنت حلال را پاداشهای فراوانی خواهد بود . مردانی که از اینترنت حلال استفاده می کنند به بهشت خواهند رفت و در آن بهشت ، حوریانی فراوان به آنها می دهند که هر حوری مثل صد زن زمینی خواهد بود و بر تن آن حوریان حله هایی ضخیم خواهد بود که با اینکه خیلی ضخیم است ولی مچ پای حوریان از زیر آن معلوم می شود و اینچنین مردان کاربر اینترنت حلال از نگاه کردن به آن جاهای حوریان مذکور مورمورشان خواهد شد . و اما آن دسته از مردانی که کارشان با حوریان موصوف رفع نمی شود را مژده داده اند به کامجویی از غلمانهایی که دور بازویشان چهل و پنج سانتیمتر است و رانهایشان مانند ران شتر نر قرمز می ماند و لبهایشان مانند گل است . زنانی که از اینترنت حلال استفاده کنند نیز مژده داده شده اند به اعطای غلمانهایی بسیار درشت اندام ، تو گویی شبیه آرنولد و سیلوستر استالونه ، با رانهایی به اندازه ران فیل و سینه ای شبیه به سینه گوریل ، البته در ابعاد و اندازه و چشمانی مشکی و ابروانی کمانی و کشیده !

با عنایت به همه موارد گفته شده ، بدیهی است که هموطنان گرامی با میل و رغبت و شوق و ذوق فراوان ، چشم به راه آغاز به کار اینترنت حلال باشند تا هم خیر دنیا به آنها برسد و هم عاقبت ، در بهشتی که وعده داده شد ساکن شوند .


۱۳۹۰ فروردین ۲۳, سه‌شنبه

گمانه هایی پیرامون چرایی برکناری مشایی



برکناری اسفندیار رحیم مشایی از مدیریت حوزه دفتر رییس دولت و جایگزین شدن او با بقایی (که شاید به حق بتوان بعد از غلامحسین الهام و اسفندیار رحیم مشایی او را ابوالمشاغل جدید دولت نهم نامید) برخلاف اسامی و شخصیت فرد برکنار شده و شخص جایگزین ، بسیار بی سر و صدا صورت پذیرفت . شاید دلیل این بایکوت خبری و سکوت پیرامون آن را بتوان از روی میل و اراده امپراطوری خبری تحت اختیار دولت و بخشی از یک استراتژی کلان تر برای پرده نشینی مقطعی مشایی و صحنه نشینی تعمدی بقایی دانست . در واقع نمی توان این جابجایی را خارج از مجموعه مناقشات درون جناحی طیف امنیتی و نظامی جناح راست حکومت ( به سرکردگی چهره هایی همچون رییس دولت ، فرمانده هان ارشد سپاه و بسیج ، طرفداران مصباح یزدی ، دبیر شورای نگهبان و ...) و طیف فرصت طلب و اپورتونیست این جناح ( با حضور حزب موتلفه ، جامعه روحانیت مبارز تهران ، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم و چهره هایی همچون برادران لاریجانی ، قالیباف ، باهنر ، محسن رضایی ، احمد توکلی و ...) ارزیابی کرد . به عبارت دیگر مناقشات درونی این جناح تمامیت خواه (که شاید به جرات بتوان تمامیت خواهی را به عنوان فصل مشترک همه طیفهای موجود در جناح مذکور دانست) برای تصاحب مجلسی که قرار است در یک نمایش انتخاباتی و بدون حضور هر رقیب دگراندیشی در اسفند ماه سال نود جایگزین مجلس فعلی شود ، بسیار زودتر از حد تصور و از همین ابتدای سال آغاز شده است . در این مجال ، فرصتی برای بحث درباره میزان مشروعیت و مقبولیت مجلسی که اعضای آن به جای آنکه منتخب ملت باشند منتصب و مورد تایید حاکمیت هستند و اصلا ، نفس برگزاری نمایش انتخاباتی به شکل و شمایلی که داغ و جراحت آخرین پرده اجرا شده آن در خرداد هشتاد و هشت هنوز بر پیکر جامعه است و هنوز هم بازیگران و تماشاگران آن مشغول هزینه پردازی برای آن هستند ، نمی باشد و البته سخن گفتن در باب آن هم حدیث مکرر است و مصداق آب در هاون تمامیت خواهی و مردم ستیزی طبقه حاکم ، کوفتن ! فلذا بهتر است همان سوژه مطروحه در آغاز سخن را پیگیر شویم .

بررسی هسته مرکزی دولت نهم (معتقدم دولت دهم که قاعدتا باید با رای مردم در انتخابات خرداد هشتاد و هشت انتخاب می شد ، هنوز تشکیل نشده و دولت مستقر ادامه اجباری دولت نهم است.) نشان دهنده آن است که تفکر حاکم بر دولت ، نتیجه روابط ماورایی جمع بسیار معدودی است که به نوعی خط و ربط دولت را مشخص کرده و در این راستا هیچ انتقاد یا مشورتی را نیز برنمی تابند . زوج مشایی-بقایی و از آن شناخته شده تر و جنجالی تر ، زوج مشایی-رییس دولت دو محور مهم هسته مذکور به ویژه در دو سال اخیر بوده اند . به عبارت دیگر نقطه اشتراک هر دو زوج مذکور ، شخص اسفندیار رحیم مشایی است که اگر چه بسیاری بر این اعتقادند که او در مواجهه دولت با طبقه سنتی حامی و همچنین مراجع و روحانیون ، چشم اسفندیار دولت است اما در عمل می توان دید که او در واقع به مانند نوک پیکان دولت برای مواجهه با منتقدان درون جناحی و همچنین شکستن و از بین بردن همه هنجارها و خطوط قرمز مد نظر پایگاه سنتی حامی دولت عمل کرده و اتفاقا نتیجه عملش حاشیه نشینی روزافزون این طبقه و اهمیت زدایی از مرجعیت دینی و روحانیت بوده است . البته بی شک در پیشبرد این روند نباید نقش حمایتی علنی و یا نامحسوس مقامات عالیرتبه حکومت از دولت و رییس آن را فراموش کرد . با عنایت به موارد فوق جای شک و شبهه ای نمی ماند که مشایی آنقدر برای دولت و رییسش مهم است که به این سادگی از این مجموعه جداشدنی نیست . (به همه اینها می توان نسبت فامیلی مشایی و رییس دولت را هم افزود.)

با در نظر گرفتن فرضیات مذکور برای یافتن پاسخی درباره چرایی جدایی مشایی از دفتر رییس دولت باید به ابتدای این نوشته و مناقشه درونی جناح راست حاکمیت برگشت . نگارنده بر این باور است که جدا شدن مشایی از دفتر رییس دولت نه به معنای جدایی او از تیم دولت و نه در راستای ابراز احترام به نظرات منتقدان درون جناحی یا مراجع دینی است . در واقع این جدایی ظاهری اتفاقا در راستای تقویت مواضع دفاعی دولت در برابر این دو گروه و مستحکم کردن مواضع طیف امنیتی و نظامی جناح راست برای وارد کردن ضربات نهایی بر پیکر طیف فرصت طلب و اپورتونیست این جناح است . دلیل این ادعا هم جایگزین شدن بقایی در قامت یار دیرین و همراه همیشگی مشایی در سمتهایی است که پیش از این شخص مشایی عهده دار آن بوده است . به عبارت دیگر ، اندیشه ها و روش مشایی از دفتر رییس دولت و به تبع از شخص رییس دولت جدا نشده است . به نظر می رسد این جدایی ظاهری در راستای چیدمانی باشد که طیف امنیتی و نظامی برای قبضه کردن همه شئون حکومت طراحی کرده است . در این راستا گمان نگارنده بر آن است که اسفندیار رحیم مشایی به منظور دستیابی به چند هدف کوتاه مدت و بلند مدت از دفتر ریاست جمهوری کناره گرفته است .

نخست ، ساماندهی و نهایی کردن فهرست اعضای مورد تایید طیف امنیتی و نظامی برای حضور در مجلس آینده و همچنین تهیه فهرست نمایندگان به ظاهر مخالف یا منتقد که تهدیدی برای منافع و اهداف طیف مذکور نباشند به منظور حفظ ظاهر رقابتی در نمایش انتخابات و همچنین فراهم آمدن امکان تشکیل یک فراکسیون اقلیت بی خاصیت در مجلس بعدی .

دوم ، بررسی زمینه نامزدی احتمالی شخص مشایی در انتخابات مذکور به منظور تصاحب کرسی ریاست مجلس به عنوان یکی از سنگرهای فتح نشده توسط طیف امنیتی و نظامی . با توجه به موضع گیریهای مشایی و حساسیت طبقه سنتی و مراجع روی شخص وی به ویژه در صورت تلاش برای ریاست دولت ، به نظر می رسد ورود به مجلس و تکیه زدن بر صندلی ریاست ، ضمن خارج کردن این کرسی از تصاحب طیف فرصت طلب و اپورتونیست ، تریبون مناسبی را در اختیار مشایی و حامیانش برای اشاعه و اعمال نظرات و دیدگاههایشان ، در پوشش قانونگذاری فراهم می آورد . از این رو شاید ورود مشایی به مجلس برای طیف امنیتی و نظامی اهمیتی بسیار بیشتر از ریاست جمهوری وی داشته باشد .

سوم ، دعوا برای کسب کرسی ریاست دولت پس از رفتن رییس فعلی آن (البته اگر واقعا بخواهد برود!!!) مدتهاست که در میان دو طیف مذکور آغاز شده است . اگر چه به نظر می رسد که طیف امنیتی و نظامی ترجیح می داد مشایی ریاست دولت پس از رییس فعلی را برعهده بگیرد ، اما نوع موضع گیریها و جنجال آفرینهای مشایی در این مسیر ایجاد اختلال کرده است . از این رو طیف مذکور می خواهد مدتی مشایی را از تیررس رسانه ها و افکار عمومی خارج کرده و نوعی پرده نشینی به وی تحمیل نماید . در این فاصله زمانی ، مشایی فرصت سازماندهی تشکیلات و ابزارهای رسانه ای مورد نیاز برای دستیابی به کرسی مذکور توسط خودش یا فردی نزدیک به دیدگاههای خودش را خواهد داشت و در حال حاضر مجموع شواهد و قرائن حاکی از آن است که گزینه قریب به واقعیت ، بقایی است . البته افرادی نظیر علی اکبر صالحی ، وحید جلیلی و حتی صفار هرندی نیز می توانند علیرغم اختلافات ظاهری با مشایی و اطرافیانش در برخی موارد جزیی به عنوان گزینه های جایگزین مطرح شوند . درز کردن خبر درخواست صدور مجوز برای هفت حزب و تشکل سیاسی از سوی نزدیکان مشایی و همچنین انتشار قریب الوقوع تقریبا همین تعداد روزنامه ( از جمله روزنامه هفت صبح) ، آن هم در فضایی که مطبوعات مستقل یکی پس از دیگری خواسته و ناخواسته تعطیل می شوند همگی حاکی از خیز برداشتن طیف مورد بحث و هسته مرکزی دولت مستقر برای مستحکم کردن پایگاه خود در حاکمیت می باشد . البته چنانکه در این مدت بادهای موافق بر بادبان قایق حاکمیت بوزند ، چه بسا که اسفندیار دولت خود بر رخش حکمرانی بنشیند .

چهارم ، به نظر می رسد پازل بزرگی که طیف امنیتی و نظامی برای حاکمیت طراحی کرده است در گرو سرکوب و خفه کردن همه صداهای منتقد و مخالف ، قبضه کردن همه کرسیهای مهم حاکمیت ، اجرای حرکتهای عوام فریبانه همچون واریز وجه نقد به حساب مردم و اعطای آزادیهای اجتماعی اغواکننده مانند آزادی پوشش و در نهایت تسلط کامل و بدون مزاحمت بر همه منابع و داشته های کشور است . در چارچوب همین پازل است که می توان حاکمیتی را تصور کرد که ریاست مجلس آن در اختیار مشایی ، ریاست دولت آن در اختیار بقایی یا گزینه مشابه با او باشد و تشخیص مصلحت نظام به رییس فعلی دولت یا چهره هایی با تفکر و منش مشابه او واگذار گردد .

آنچه مسلم است گذر زمان ، واقعیتهایشت همه این تحرکات را عیان می کند و البته آنکه جور همه این بازیهای سیاسی را در یکایک لحظات حیاتش می کشد ، ملت ایران خواهد بود . خوشا ملتی که با بیداری ، حاکمیت خود را در دست بگیرد و حیات و معاش و مماتش را منوط به تصمیم گیریها و برنامه ریزهای منفعت طلبانه محافل آنچنانی نکند .چه کسی می داند که تا اسفند نود در این کشور چه خواهد شد ؟!!!


۱۳۹۰ فروردین ۱۶, سه‌شنبه

انواع جنایت

آنچه که در این نوشتار می آید هیچ ربطی به کشورهایی مانند ایران و سوریه که چهار تا آدم شاخ شکسته در آنها قصد فتنه گری دارند ، ندارد و کلا به کشورهایی مانند تونس ، مصر ، بحرین ، یمن و شاید هم کمی لیبی برمی گردد که حاکمان آنها خیلی کار بدی می کنند که مردمشان را می کشند و نمی نشینند با مردم معترضی که به خیابانها می آیند ، صحبت کنند تا معلوم شود مطالبات آنها چیست و انتخابات ازاد برگزار نمی کنند که هر کسی به هر کسی که دوست داشت رای بدهد . ذکر این مقدمه بسی ضروری بود تا خدای نکرده بوقهای فتنه فکر نکنند ما هم طرفدار این جماعت خس و خاشاک و گوساله و بزغاله و شاخ شکسته هستیم .

و اما ، قصد اصلی از نگارش این متن ، شناسایی صور گوناگون جنایت در کشورهای فوق الذکر است .بعضی ها فکر می کنند ، کتک زدن مردم در خیابان ، کشتن کسانی که به نحوه اداره کشورشان معترض هستند ، دستگیری معترضان و تجاوز به آنها در زندانها و بازداشتگاهها و یک سری اعمال فیزیکی اینچنینی ، جنایت هستند . اما در واقع چنین نیست . یعنی درست است که آنها هم انواعی از جنایت به شمار می روند ولی جنایت می تواند در شکلهای دیگری هم صورت گیرد :

1- دروغگویی : حاکمانی که دروغ می گویند به سبب قدرت و نفوذی که در جامعه دارند علاوه بر آنکه اطمینان مردمانشان را از هر آنچه که حاکمیت می گوید یا انجام می دهد سلب می کنند ، قبح دروغگویی را در جامعه می شکنند و کار به جایی می رسد که دروغگویی سکه رایج مناسبات افراد جامعه خواهد شد و بدیهی است که دروغگویی سر سلسله سست شدن همه بنیانهای اخلاقی در جامعه خواهد بود .

2- فیلترینگ اطلاعات : محروم کردن مردم از دستیابی به جریان آزاد اطلاعات با استفاده از ابزار فیلترینگ ، از جمله جنایتهای مدرنی است که در عصر داده و اطلاعات معنا می یابد . اگر حکام در دوران گذشته با محبوس کردن صاحبان فکر و اندیشه یا چهره های منتقد در سلولهای انفرادی سعی در قطع ارتباط آنها با دنیای بیرون و در نتیجه اعمال فشار بر آنها داشتند ، خودکامگان امروزی ، با فیلترینگ اطلاعات ، در پی قطع ارتباط همه اعضای جامعه خود با همه جهان هستند و از این رو می توان گفت که مرتکب جنایت علیه یک ملت می شوند .

3- ارسال پارازیت : این عمل جنایت است به همان دلیل که فیلترینگ اطلاعات ، جنایت است و علاوه بر آن جنایت است زیرا اثرات ناشناخته فراوانی بر سلامت جسم و روح اعضای جامعه دارد . هر انسان باشرف و عاقلی که ذره ای با مباحث مخابرات و امواج آشنا باشد از اثرات سوء امواج مخابراتی که پارازیتها هم بخشی از آنها هستند آگاه است و از این روست که ارتکاب این عمل از سوی اصحاب قدرت جنایتی انکارناشدنیست .

4- تحمیل تحریم : حاکمانی که آگاهانه و عامدانه کشورشان را به سمتی می برند که جامعه جهانی بر منزوی کردن آن کشور و اعمال تحریمهای سخت گیرانه علیه آن به اجماع برسد بی شک مرتکب جنایت علیه مردمانشان می شوند . بگذریم که این امر نافی جنایت اعمال کنندگان تحریم علیه ملتها نیست . تصور کنید بیماری را که از نبود داروی مورد نیازش جان می دهد ، فقط به دلیل آن که حاکم جامعه با گفتار و کردارش ، مردمش را در معرض تحریم قرار داده است .

5- توزیع فقر : آنها که کیک فقر افراد جامعه ای را علیرغم وجود منابع هنگفت در کشور ، روز به روز بزرگتر می کنند و بر تعداد فقرای جامعه می افزایند و از تعداد افراد طبقه متوسط جامعه می کاهند و بر ثروت طبقه ثروتمند نه از راه کسب و کار و تولید که از راه رانت و زندگی زالوصفتانه می افزایند ، بدون آنکه نیاز به توضیح و توجیه داشته باشد ، مرتکب جنایت می شوند .

6- فراری دادن بهترینهای یک جامعه : حاکمانی که چنان با مردمشان رفتار می کنند که بهترینهای یک جامعه در هر زمینه و نخبگان و تحصیلکردگان و صاحبان فکر و چامعه ، فرار از کشور و جلای وطن و آوارگی کشیدن در بلاد غریب را به ماندن در کشورشان ترجیح می دهند و کار را به جایی می رسانند که مردمانی در زادگاه خودشان احساس غریبی می کنند ، مرتکب جنایت علیه روح و روان و احساسات افراد جامعه می شوند .

نتیجه گیری منطقی : با تاکید بر آنکه مطالب گفته شده ، ربطی به ایران و سوریه ندارد ، خوش دارم بگویم :

شرمتان باد ای خداوندان قدرت ، بس کنید

بس کنید از این همه ظلم و قساوت،بس کنید