۱۳۸۸ اسفند ۷, جمعه

طرحی برای آقای محسن ناموس پرست


آقای محسن ناموس پرست (رضایی سابق!) و دوستانشان ، اصولا یک مقدار سرعت عکس العمل پایینی نسبت به وقایع دارند . در ذکر احوال ایشان یادآوری دو نکته لازم است که در انتخابات سال 84 وقتی در فیلم تبلیغاتی ، زنده یاد رسول ملاقلی پور از ایشان پرسید که چقدر می گیرد تا از انتخابات کناره گیری کند ، آقا محسن با چشمانی خمار و لبخندی سراسر غمزه ، فرمودند فقط با گلوله از انتخابات کنار می روند و البته چند روز بعد ، بدون شلیک حتی یک گلوله از انتخابات کناره گیری کردند . در مثلا انتخابات سال 88 هم آقا محسن فرمودند از رای مردم مثل ناموسشان دفاع می کنند و با همین شدت دو ، سه روز بعد از انتخابات از همه تشکر کردند و ترجیح دادند مقامات و امکاناتی که در اختیار دارند ، محفوظ بماند و خیلی خود را درگیر دفاع از ناموسشان نکنند .
و اما ، حالا که نه ماه از آن روزهایی که خیلی ها فکر می کردند ارزش رای و نظر مردم از کشک بالاتر است و به همین خاطر با کلی هیجان و شور و شوق خود را فدای برگزاری مثلا انتخابات کرده بودند ، می گذرد و آقا محسن و بزرگترهایشان شکی ندارند که با این اوضاع و احوال ، درصد شرکت کنندگان در انتخابات بعدی احتمالا درحدود درصد شرکت کنندگان در انتخابات کشورهای اسکاندیناوی خواهد بود ، یادشان آمده است که باید قانون را اصلاح کنند و یک کارهایی بکنند ، تا اگر زبانشان لال ، انتخاباتی برگزار شد ، کسانی هم در آن نامزد شوند و کسانی هم بیایند رای بدهند . ما هم شک نداریم که آقا محسن و دوستانشان حتما نیت خیر دارند و دوست دارند مثل ناموسشان از رای مردم و خیلی چیزهای دیگر دفاع کنند . به همین دلیل پیشنهاد می کنیم به جای اینکه وقت و پول مملکت و ملت را بیخودی هزینه کنند ، متن زیر را به عنوان اصلاحیه قانون انتخابات ، تصویب و اجرا کنند و اینقدر خودشان را به زحمت نیندازند . به جان خودمان ، نه ما و نه ملت راضی به زحمت مسوولان عزیز و خیلی مردمی نژاد نیستیم .
1- انتخابات توسط کمیسیونی کاملا مستقل و بی طرف ، شامل احمد جنتی ، خزعلی ، آن آقا ، غلامعلی حداد عادل ، حسین تائب ، صادق محصولی ، کامران دانشجو ، سردار محمد علی جعفری ، سردار حاج علی فضلی ، سردار عبداله عراقی ، عزت جان ضرغامی ، اسفندیار رحیم مشایی ، مجتبی ثمره هاشمی ، مهرداد جان بذرپاش ، مهدی جان کلهر ، سردار اسماعیل احمدی مقدم ، سردار احمدرضا رادان ، سعید مرتضوی ، سردار عزیزاله رجب زاده ، روح اله حسینیان ، علی فلاحیان ، محمدرضا شریفی نیا ، احمد نجفی ، علی سعیدلو ، علی معلم دامغانی به عنوان اعضای اصلی و محسن ناموس پرست و همه برادران لاریجانی به عنوان اعضای علی البدل برگزار شود .
2- تمامی مراحل اجرا و نظارت بر انتخابات توسط همان کمیسیون انجام شود .
3- تشکیل هر نوع ستاد انتخاباتی توسط افراد یا گروههایی ، به جز اعضای کمیسیون کاملا مستقل و بی طرف انتخابات ممنوع بوده ، عضویت در چنین ستادهایی جرم است و متخلفین از این قانون به اعدام ، حبس ابد ، محرومیت از کلیه حقوق اجتماعی محکوم می شوند .
4- انجام تبلیغات برای هر یک از نامزدهای هر نوع انتخابات در صورتی که عضو کمیسیون کاملا مستقل و بی طرف انتخابات نباشند ، ممنوع است .
5- استفاده از هر نوع وسیله و ابزار ارتباطی مانند تلفن ثابت ، تلفن همراه ، پیامک ، رایانامه(ایمیل سابق) از یک روز قبل از هر انتخابات تا یک ماه بعد از آن ممنوع است و دولت باید همه این وسایل را در این بازه زمانی نابود کند تا هیچ کس قادر به سرپیچی از فرمان نباشد .
6- کهریزک جای دوری است و برای سرکشی روزانه به آن باید از هلیکوپتر استقاده شود . بهتر است مکانهای نزدیکتری ، ترجیحا داخل شهر به آن منظور شناسایی و مورد استفاده قرار گیرد .
7- مطبوعات کاملا آزادند که هر چیزی را که محمدعلی رامین خواست بنویسند و هر چیزی را که محمدعلی رامین نخواست ننویسند . درعین حال به منظور بیشتر آزاد بودن مطبوعات ، برادر صفار هرندی هم می تواند نظارتی بر امور آنها داشته باشد .
8- روزنامه کیهان ، به عنوان ارگان مکتوب کمیسیون کاملا مستقل و بی طرف انتخابات و برادر حسین شریعتمداری به عنوان سخنگوی آن انتخاب می شوند .
9- اگر واقعا قرار باشد هر سال انتخابات برگزار شود ، لازم است نسبت به احداث زندانها و بازداشتگاههای جدید و توسعه ظرفیت بازداشتگاهها و زندانهای موجود اقدام عاجل صورت گیرد و با توجه به گفته های حاج آقا شجونی ، از سازندگان خوشنام استخر و جکوزی برای مشارکت در این امر دعوت به عمل آید .
10- عده ای از خواهران و برادران دانشجو که با بسته نرم افزاری آفیس 2003 یا 2007 آشنا هستند و قادرند در امر تجمیع آرا و رسم نمودار آرای نامزدهای انتخابات با اکسل ، همکاری کنند ، به استخدام کمیسیون کاملا مستقل و بی طرف انتخابات درآیند تا مثل دفعه قبل ، آرای یک نامزد در ساعت 2 نیمه شب از آرای او در ساعت 3 نیمه شب ، 500 هزارتا بیشتر نباشد!
11- ملت شریف ایران اگر فکر کرده اند اینجا مثل دموکراسی های بی تربیت غربی است که هر کس دلش خواست کاندیدا شود و هر کس مردم دلشان خواست انتخاب شود ، خیلی هم اشتباه نکرده اند . هر یک از اعضای کمیسیون کاملا مستقل و بی طرف انتخابات که دلش خواست ، می تواند کاندیدا شود و رای بیاورد .
12- اگر کسی بعد از انتخابات تظاهرات کرد و خودروی سرقتی از روی او رد شد ، هیچ ارتباطی به کمیسیون کاملا مستقل و بی طرف انتخابات نداشته و آن کسی که خودروی سرقتی از روی او رد شده ، اگر زنده ماند باید اعدام شود .
13- هر پیشنهادی که ملت شریف ایران در جهت حفظ منافع اعضای کمیسیون کاملا مستقل و بی طرف انتخابات که احتمالا همان منافع بقیه ملت نیز هست ، بدهند مورد بررسی قرار می گیرد .

۱۳۸۸ بهمن ۲۷, سه‌شنبه

غول یخی در حال آب شدن است


راهپیمایی بیست و دوم بهمن ماه امسال ، عده ای از دوستان را دچار سرمازدگی کرد . سرمازدگی که نه از غیرمنتظره بودن سرمای زمستان ، که از فراموش کردن وجود زمستان ناشی شد . در واقع عده زیادی از دوستان بر این باور بودند که صبح آن روز به خیابان می آیند و ظهر نرسیده ، ترانه "سر اومد زمستون" را خواهند خواند . غافل از آنکه غول یخی زمستان اگر چه ، نه به قدرت قبل ، ولی هنوز به قوت خویش باقیست . و همین غفلت ، موجب سرمازدگی بعضی از دوستان شد .

در این مقال می خواهم دوستان را مژده بهار دهم و به آنها بگویم که آن غول یخی اگر چه همچنان بر جاست ، اما ذره ذره در حال آب شدن است و در فردایی که دور نیست با نخستین نفسهای زمین و آنگاه که چله بزرگ و کوچک به سر آیند بر سرعت آب شدن غول یخی افزوده خواهد شد . اما مهم آن است که مشتاقان بهار ، صبور باشند و امیدوار .

آنها که امروز ادای چهره های پیروز را در می آورند ، بهتر از هر کس دیگری بر شکست و تزلزل خود واقفند و شاید دوست داشتند صاحب آن میزان از شجاعت و مناعت طبع بودند که سرافرازانه به هموطنانشان بگویند که حق را به آنها می دهند و در برابر این همه نجابت سر تسلیم فرود می آورند . ولی امان از غرور و تکبر !

در روز بیست و دوم بهمن دیدیم که مشتاقان بهار ، نه به قصد جنگ و خشونت که برای صلح به خیابانها آمدند ، اما از آنها با چوب و چماق و گاز اشک آور و گلوله های رنگی استقبال کردند . کدام گروه مردمی و با اقتداری را در طول تاریخ سراغ دارید که با رقیبش یا مخالفش چنین برخورد نماید ؟

در آن روز دیدیم ، مردمی را که نه حتی برای گفت و گو ، بلکه برای سکوت به خیابانها آمده بودند ، مورد اهانت و فحاشی قرار دادند . کدام فرد و گروه ظفرمندی دچار حالت عصبی و پرخاشگری می شود ؟

در آن روز دیدیم که برای ترساندن مردم ، چگونه دوربینهای فیلمبرداری و عکاسی بزرگ و کوچکشان را در خفا و آشکار به رخ می کشیدند و جالب آنکه ، این ، خود صاحبان دوربین بودند که چهره هایشان را با نقاب پوشانیده و از برملا شدن صورتشان در نزد مردم ، هراسان بودند ! بوالعجب که رسوایی سیرتشان ، اهمیتی برایشان نداشت ! و طرفه آنکه نمی توانستند بفهمند ، قومی که سینه اش را سپر سلاح می نماید ، از نشانه رفتن صورتش توسط دوربینها هراسی نخواهد داشت .

در آن روز برای هر یک نفر منتقد ، چندین عسس گمارده بودند . کدام فرد و گروه حاکم مستظهر به حمایت مردم را دیده اید که این چنین برای ساکت کردن منتقدان و مخالفانش تدارک ببیند ؟

مدتهاست که نمی گذارند بی دردسر و به راحتی ، مردم کشورشان از اخبار ایران و جهان آگاه شوند و مردم جهان از اخبار ایران با خبر . حتی به این منظور حاضرند ، کرور کرور از کیسه ملت خرج نمایند تا ابزار و آلت فیلترینگ و پارازیت و چه و چه فراهم آورند . به راستی اگر همه چیز بر مبنای خواست ملت است و ما الگو و نمونه دموکراسی در جهانیم ، پس این همه محدودیت و ممنوعیت برای چیست ؟

آنها صاحب زندانند و ما دردمند و چشم انتظار خیل بیشمار زندانیان بی گناه . آنها می توانند اتهام بزنند و محکوم کنند و اگر لازم شد روز روشن را انکار کنند و شبش بنامند و ما فقط و فقط می توانیم لبخند بزنیم و به قول شاملو در مردگان خویش نظر ببندیم با طرح خنده ای و نوبت خویش را انتظار بکشیم بی هیچ خنده ای ! اما نکته اینجاست که آن کس که هراسان و نگران و خشمگین است ، همانهایند و نه ما ! و کدام حجت و نشانه ای از این آشکارتر در نزدیک بودن ظفر ؟

ولی آنچه که ممکن است پیروزی را به تعویق بیندازد ، احساساتی شدن و خشم است و حریف ، که خود چندان قائل به رعایت قواعد بازی نیست در آرزوی چنین چیزی است .

مبادا دوستانی که دچار سرمازدگی موقت شده اند ، هوس نابود کردن ناگهانی غول یخی را در سر بپرورانند ! که در صورت رخداد چنین واقعه شومی ، سیلی ویرانگر بنیان همه آبادی ها و آبادانیهایی که به خون جگر ساخته ایم و در تمام این دوران تلاش کرده ایم کمترین گزند را از آسیب باد و باران و زمستان ببینند ، بر باد فنا خواهد داد .

با صبوری و امید اجازه دهیم که غول یخی ، ذره ذره آب شود . در این صورت هم زمینهایمان از برکت آب شدن آن غول بارورتر خواهند شد و هم آن غول مهیب ، زجر بیشتری خواهد کشید . آفتاب امید در حال آب کردن غول یخی است و با فرارسیدن بهار می توانیم ، در کنار هم ترانه محبوبمان را بخوانیم . پس برای دیدن آن روز زیبا ، صبور بمانیم و امیدوار ! که ما بیشماریم !


۱۳۸۸ بهمن ۲۳, جمعه

هم وحدت کردند و هم مهربانی


ما خیلی لذت بردیم از اینکه قبل از مردن ، خیلی معانی و مفاهیمی را که فکر می کردیم می دانیم یعنی چه ، فهمیدیم که نمی دانیم یعنی چه ؟ قصه از آنجا شروع شد که یک عده گفتند در راهپیمایی 22 بهمن باید وحدت داشته باشیم و باید با همه کسانی که در راهپیمایی شرکت می کنند ، صرفنظر از عقاید و نمادهایشان مهربان بود و یک سری حرفهای دیگر به همین قشنگی یا حتی از این هم قشنگتر . ما هم یک استنباطاتی برای خودمان داشتیم از این وحدت و مهربانی و اینجور حرفها . به همین خاطر هم با روی گشاده به راهپیمایی رفتیم و تصمیم گرفتیم نه حرف بزنیم و نه شعار بدهیم . اما خوشبختانه فهمیدیم آن چیزی که ما درباره معنای وحدت و مهربانی فکر می کردیم با آن چیزی که در واقع هست خیلی فرق دارد .
در نخستین دقایق نزدیک شدن به محل راهپیمایی یک خانم خیلی مودبی را دیدیم که تقریبا همسن و سال مادر ناصرالدین شاه در سریال امیر کبیر بود و ر حالی که از اتوبوس واحد پیاده می شد به یک دختر جوان فحش می داد که [...] و [...] و [...] ! و یک سری چیزهای دیگر هم به همه مردمی گفت که قاعدتا شبیه آن دختر جوان فکر می کردند . ما نخستین احساسات وحدت بخش و مهربانی آفرین را پیدا کردیم . بعد هم انگار همان خانم خیلی مودب ، دلش و سایر اعضا و جوارحش خنک نشده بود همان حرفهای داخل [] را به همراه یک سری [] دیگر ، نثار موسوی و کروبی و خاتمی کرد . ما باز هم دچار وحدت شدیم .
به میدان آریاشهر که رسیدیم دیدیم در همه کوچه ها و اطراف میدان عده ای از برادران و خواهران برای ایجاد وحدت و مهربانی ایستاده اند و باتوم ها و تفنگهایشان را به رخ مردم می کشند . بعضی هایشان لباسهای فرم نظامی و بعضی های دیگر هم لباس فرم شخصی به تن داشتند . یکی از همان برادران وحدت بخش و مهربانی آفرین که لباس فرم نظامی به تن داشت و جلیقه ضد گلوله هم پوشیده بود وقتی متوجه نگاه متحیر و مبهوت بنده شد ، انگار یاد تمامی عقده های گشوده نشده زندگیش از بدو تولد تا همان لحظه افتاد و احساس کرد با لباسی که بر تن دارد می تواند تمامی جهان را فتح کند ، در حالیکه به چشمان من خیره شده بود به سمت من آمد و تنه محکمی به من زد تا شاید با فحش آبداری که دوست داشت نثارش کنم زمینه برای عقده گشایی های بعدیش فراهم شود ! اما طفلکی ضایع شد ! چون همه آن فحشها را در دل نثارش کردم اما بر زبان نیاوردم و بیچاره قاعدتا مجبور شد برای ایجاد وحدت و مهربانی سراغ طعمه دیگری برود .
از آنجا که کمی متوجه مفاهیم وحدت و مهربانی شده بودیم ، به سمت بزرگراه اشرفی اصفهانی حرکت کردیم تا از محل خیرات وحدت و مهربانی دوستان دور شویم ! اما حکایت این بود که ما و بقیه مردمی که مثل ما بودند پوستین را ول کرده بودند ، اما پوستین انها را ول نمی کرد ! هنگ موتورسواران وحدت بخش و مهربانی آفرین که شامل برادران یگان ویژه ناجا و برادران تیپ دوم عاشورای حصارک کرج سپاه استان تهران بودند ، مردمی که از خیر وحدت و مهربانی گذشته بودند و می خواستند به خانه هایشان بروند را همراهی می کردند تا خوب وحدت کنند و دچار مهربانی شوند . کمی بالاتر از بزرگراه جلال آل احمد ، یک آقای برادر با کت و شلوار و ته ریش به همراه دو نفر دیگر ، از یک خودروی پژو با پلاک نظامی پیاده شد و بلافاصله با یک دختر جوان درگیر شد و اقدام به تعقیب دختر کرد . دختر بیچاره با تمام توانش می دوید و حجاب از سرش افتاده بود و آن آقای برادر هم ، انگار که در حال تعقیب صدام حسین در کوچه بود او را تعقیب می کرد . آخرین باری که صحنه تعقیب یک دختر یا زن ایرانی را توسط یک نیروی نظامی دیده بودم ، مربوط به فیلمهای سینمای جنگی بود که قصد داشت قساوت نیروهای عراقی در زمان فتح خرمشهر را نشان دهد . پیش از آن هم چنین صحنه هایی را در سریال سربداران و سکانسهای مربوط به حمله مغولها به ایران دیده بودم . خلاصه مردمی که خیلی هم بیشمار بودند اقدام به اعتراض به این حرکت وحدت آفرین و مهربانی آور آقای برادر کردند و ایشان هم که گویا از شدت ورزیدگی به نفس نفس افتاده بود از تعقیب دختر بیچاره منصرف شد . ما که احساس کرده بودیم به زودی خودمان هم اسیر این همه وحدت و مهربانی می شویم به مسیرمان ادامه دادیم و به نزدیکی بلوار مرزداران رسیدیم . نکته جالب توجه وحدت آفرین این بود که ظاهرا برادران وحدت خیرات کن و مهربانی پخش کن ، علاقه زیادی هم به فعالیتهای هنری و سینمایی پیدا کرده بودند . تقریبا هر یک دقیقه یک بار یک موتور سیکلت رد می شد که از همه مردمی که در پیاده روها و خیابان در حال گذر بودند فیلم یا عکس می گرفت . این برداران غیر از آنهایی بودند که از روی بام یا پشت پنجره ساختمانهای دولتی منطقه ، در حال ذوق آزمایی هنری بودند و فکر می کردند کسی آنها را نمی بیند .
به هر تقدیر وقتی به نزدیکی باغ فیض رسیدیم به معنای واقعی کلمه فهمیدیم وحدت و مهربانی یعنی چه !!! متوجه شدیم که چند تا از برادرهای لباس فرم نظامی و یک برادر لباس فرم شخصی پشت یکی از خودروهایی که در کنار خیابان پارک بود در حال کلنجار رفتن با یک موضوعی هستند . اول فکر کردیم که شاید حیوان درنده ای را گرفته اند . بعد گفتیم شاید باند سارقین لاستیک خودروهای محل دستگیر شده اند . اما چند ثانیه بعد فهمیدیم که سه زن و دختر جوان در حال دریافت کوپن وحدت و مهربانی خود از برادران بوده اند . جالب اینجا بود که وقتی موفق به خروج از پشت خودرو و دویدن شدند یکی از برادران نظامی پوش با قدرت تمام به دنبال آنها دوید و لگد محکمی به پشت جوانترین عضو آن جمع زد و با حالتی ظفرمندانه برگشت . ما پیش خودمان آرزو کردیم که اگر روزی به خواهر و مادر و زن آن برادر نظامی پوش هم به همین شکل وحدت و مهربانی شد ، به همین میزان احساس پیروزی کند . آن برادر لباس فرم شخصی پوش هم شروع به مرتب کردن شلوارش کرد !
در همان نزدیکی متوجه شدیم که مساجدی هم که پیش از خیرات کردن وحدت و مهربانی ، حرم امن محسوب می شدند ، الان مانند دکان و مکان کسب و کار هستند . زیرا وقتی عده ای از مردمی که آمادگی دریافت وحدت و مهربانی را نداشتند به مسجدی در آن نزدیکی رفتند ، فردی که احتمالا از برکات این همه وحدت و مهربانی ، صاحب خانه خدا شده بود آنها را از مسجد بیرون کرد و مسوولان توزیع وحدت و مهربانی با باتوم و اسپری فلفل ، سهمیه آنها را تحویل دادند و البته رسید هم نگرفتند .
و در آخر ماجرا هم ، از آنجا که عدالت و رفع تبعیض برای ایجاد وحدت و مهربانی خیلی لازم است ، برادران نظامی پوش با تفنگهایشان اقدام به شلیک گلوله های رنگی به در و دیوار خانه های مردم کردند تا مبادا کسی در زمینه دریافت وحدت و مهربانی از قلم افتاده باشد . و به این ترتیب در روز 22 بهمن امسال به ما و بقیه مردم که اتفاقا بیشمار هم بودیم ، هم وحدت کردند و هم مهربانی ! و ما هم از آنجا که بخیل نیستیم و در ضمن معتقد هستیم که خیرات افراد بی پاسخ نخواهد ماند ، اطمینان داریم که در روزگاری نه چندان دور ، همین برادران و کس و کارشان هم مشمول همین نوع وحدت و مهربانی خواهند شد . به هر حال ما آدمهای قدرنشناسی نیستیم . درضمن به مناسبت سالگرد وفات پیامبر اسلام نقل قولی از ایشان را حسن ختام این مطلب می نمایم : الملک یبقی مع الکفر و لا یبقی مع الظلم

۱۳۸۸ بهمن ۱۷, شنبه

دستگیر می شوی


عجب بگیر بگیری است ! اگر حرف بزنی دستگیر می شوی ! اگر حرف نزنی دستگیر می شوی ! اگر سیاسی باشی دستگیر می شوی ! اگر اجتماعی باشی دستگیر می شوی ! اگر هنری باشی دستگیر می شوی ! اگر اهل نوشتن باشی دستگیر می شوی ! اگر اهل حرف زدن باشی دستگیر می شوی ! اگر اهل عمل (البته نه از نوع تخدیری!) باشی دستگیر می شوی ! اگر به اینترنت دسترسی داشته باشی دستگیر می شوی ! اگر ایمیل بزنی دستگیر می شوی ! اگر بهت ایمیل بزنند دستگیر می شوی ! اگر فیلتر شکن داشته باشی دستگیر می شوی ! اگر تلفن همراهت دوربین داشته باشد دستگیر می شوی ! اگر ماهواره ببینی دستگیر می شوی ! اگر تلویزیون عزت اینا را تماشا نکنی دستگیر می شوی ! اگر فکر کنی که حق شهروندی داری دستگیر می شوی ! اگر فکر کنی چیزی به اسم حریم خصوصی شاید وجود داشته باشد دستگیر می شوی ! اگر پدر پدر بزرگت در روز 28 مرداد 32 علیه مصدق شعار نداده باشد دستگیر می شوی ! اگر پدر و پدربزرگت خیلی آدمهای مهمی بوده اند و یک زمان مسوولیتی داشته اند دستگیر می شوی ! اگر به خیابان بیایی دستگیر می شوی ! اگر به خیابان نیایی دستگیر می شوی ! اگر 22 بهمن راهپیمایی کنی دستگیر می شوی ! اگر 22 بهمن راهپیمایی نکنی دستگیر می شوی ! اگر دانشجو باشی دستگیر می شوی ! اگر استاد دانشگاه باشی دستگیر می شوی ! اگر معمم باشی دستگیر می شوی ! اگر مکلا باشی دستگیر می شوی ! اگر کتک بخوری دستگیر می شوی ! اگر کتک نخوری دستگیر می شوی ! اگر کتک نزنی دستگیر می شوی ! اگر کشته نشوی دستگیر می شوی ! اگر در خارج از کشور ، دوست و آشنا داشته باشی دستگیر می شوی ! اگر ماشینشان را دزدیده باشند دستگیر می شوی ! اگر اعتراض داشته باشی دستگیر می شوی ! و خلاصه اینکه کلا دستگیر می شوی !

حالا همه حرف ما این است که آقای برادر و یا خانم خواهری که معلوم نیست نشسته ای یا ایستاده ای و داری دستور می دهی همه آنهایی که شرایطش را دارند دستگیر شوند ! قربانت بروم ! اگر ما هم قرار است اول و آخر دستگیر بشویم ، جان هر کسی که دوست داری (البته اگر بفهمی دوست داشتن یعنی چه!) لطفا ما را زودتر دستگیر کن ! می ترسم اگر خیلی دیر شود ،بقیه کسانی که دستگیر می شوند همه جاهای خوب را بگیرند و ما مجبور شویم در این هوای سرد ، داخل حیاط زندان بمانیم .

۱۳۸۸ بهمن ۱۲, دوشنبه

نامه سرگشاده به حضرت عزراییل


پیشگاه مبارک حضرت ملک الموت ، جناب عزراییل؛
سلام علیکم .
به عرض می رساند که این بنده ، یکی از ساکنان این طربخانه خاک ، به هیچ عنوان قصد ایجاد مزاحمت نداشتم . اما از آنجا که به قول مرحوم شاملو ، روزگار غریبی ست نازنین ، و با توجه به آنکه در یک روزگار غریب اینچنینی ، مگر می شود نامه ننوشت ، تصمیم گرفتم نامه ای به یک کسی یا یک جایی بنویسم و کمی اختلاط کنم . اول خواستم برای خود خدا نامه نگاری کنم ، دیدم به جرم توهین به مقدسات و ارتداد ، به مرگ محکوم می شوم و باید مزاحم وقت شریف شما بشوم . خواستم به کس دیگری بنویسم ، فکر کردم نتیجه اش این است که به جرم محاربه به مرگ محکوم می شوم و باز باید خدمت جنابعالی برسم یا برعکس ! گفتم برای آن آقایی که هنوز رییس دولت نهم است نامه بنویسم ، نتیجه اش مسلما محکومیت به توهین به مقامات و جزایش حبس تا زمانی بود که حضرتعالی وقت خالی پیدا کنید و تشریف بیاورید ، خدمت ما برسید . گفتم به سعید مرتضوی نامه بنویسم ، دیدم پس فردا می گویند مننژیت گرفت در کهریزک بر اثر اصابت یک جسم سخت ، با جنابعالی جلسه گذاشت . فکر کردم به حسین شریعتمداری و دوستان نامه بنویسم ، پیش خودم گفتم مگر مرض دارم که این کار را بکنم و بعد هم شما به دردسر بیفتید که چطوری در این آشفته بازار دارو ، برای جلسه با من شیاف پتاسیم بیاورید . تصمیم گرفتم برای لاریجانی نامه بنویسم ، اما نفهمیدم برای کدام لاریجانی که رییس کجا هست نامه بنویسم . خواستم برای هاشمی رفسنجانی نامه بنویسم ، دیدم وقت ندارد چون در حال نوشتن یک سری مطالب راجع به شیخ محمد یزدی است . به نامه نوشتن به خاتمی و موسوی و کروبی هم فکر نکردم ، چون پس فردا اگر جواب مرا می دادند ، ایرنا و خبرگزاری فارس می نوشتند که آقایان گفته اند ما از اول هم گفتیم دولت دهم شروع به کار کرده و خودمان هم حاضریم داوطلبانه وزیر آن آقا شویم .
خلاصه عزراییل جان !
هر چقدر فکر کردم ، دیدم در این روزگار به هر کسی بخواهم چیزی بگویم یا برای هر کسی نامه ای بنویسم بالاخره یا به یک جای یک کسی بر می خورد یا می برند به یک جای یک کسی بر می خورندش و آخرش سر و کارم با خودت است . از طرفی انصافا در این روزگار هیچ کسی به اندازه تو ، تساهل و تسامح از خود نشان نداده ! به همین دلیل هم مستقیم برای خودت نامه نوشتم . اگر چه می دانم ، جنابعالی هم سرت خیلی شلوغ است . به هر حال در هاییتی زلزله آمده ، در تهران هم می خواهد بیاید ! تازه بیست و دو بهمن هم نزدیک است !
حضرت عزراییل !
بیا با هم روراست باشیم . می دانم که دیر یا زود با هم جلسه می گذاریم و بعدش هم مرا تحویل آن دو رفیقت (نکیر و منکر) می دهی و خلاص ! از حقیقت که نمی شود فرار کرد . اگر از نامه نوشتن ، بهانه ای برای دیدار ما پیدا نشود ، چون از آنجا که به قول یکی از دوستان ، در این مملکت همه ملت جان برکفند ، دلیل دیگری برای جلسه ما پیدا می شود . به هر حال هنوز همه هواپیماهای توپولوف در این کشور ، سقوط نکرده اند و همه قطارها از ریل خارج نشده اند و همه پرایدها زیر همه تریلی های هوو چینی نرفته اند و همه پژوها آتش نگرفته اند و هنوز همه امیدها برای دیدار غافلگیرکننده با حضرتعالی از بین نرفته است . اما عزراییل جان ! راستش را بخواهی من از همان زمانهایی که کودک بودم خیلی از اصل غافلگیری خوشم نمی آمد ! یعنی دوست ندارم ناگهان از دیدنت جا بخورم . مهدی آذریزدی را که می شناسی ؟! همان پیرمرد نویسنده ای که چند ماه پیش با او جلسه داشتی ! فکر کنم در جلد ششم مجموعه "قصه های خوب برای بچه های خوب" بود که داستان مردی را نوشت که سراسیمه به حضرت سلیمان مراجعه کرد و گفت جنابعالی را (یعنی حضرت عزراییل را) در بازار دیده که خیلی خشمگین به او نگاه می کرده ای و چون مرد هنوز کمی کار عقب افتاده داشت از حضرت سلیمان خواست به باد دستور بدهد تا او را به بیت المقدس ببرد تا از گزند عزراییل دور بماند و به کارهایش برسد . حضرت سلیمان هم پذیرفت و آن بنده خدا با باد راهی بیت المقدس شد و به محض رسیدن به بیت المقدس مجددا جنابعالی را زیارت کرد . تا شما خواستی به وظیفه ات عمل کنی ، مرد پرسید که چرا در شهر خودش آنقدر خشمگین به او نگاه کردی ؟ شما هم گفتی قرار بوده است که امروز جان مرد را در بیت المقدس بگیری اما از اینکه مرد را در فرسنگها دورتر دیده ای متعجب شده و به همین خاطر به آن شکل به مرد نگاه کرده بودی و چون اکنون همه چیز طبق برنامه بود ، جان مرد را گرفتی . منظورم این است که آن مردی که حضرتعالی را شناخته بود ، به آن شکل از دیدن شما غافلگیر شده بود . پس وای به حال این بنده ، که فکر می کنم تا حالا شما را ندیده ام . حالا که وقت جنابعالی را گرفتم و این نامه را برای شما نوشته ام خواهش می کنم ، کمی توضیح بده شما یک مقدار شبیه چه کسی هستی که اگر یک وقت ناگهانی سر راه من حاضر شدی ، غافلگیر نشوم .
اصلا بگذار خودم تصور کنم . جنابعالی شاید شبیه یک آدم ریش سفید و تپل باشید که از بزغاله و گوساله خیلی خوشش نمی آید و چون از مردم هم خوشش نمی آید فکر می کند مردم و بزغاله ها و گوساله ها ، همه یک نوع موجود هستند ! شاید هم شبیه یک پیرمرد لاغر باشی که وقتی می شنود مثلا دو نفر آدم با طناب خفه شده اند ، خیلی خوشحال می شود و به جای اینکه از جنابعالی تشکر کند ، از دوستش قدردانی می کند . اصلا کی گفته که جنابعالی شبیه پیرمردها هستی ؟ شما شبیه یک آدم میانسالی که کلا از تهدید کردن دیگران و استفاده از کلماتی مانند مرگ و مجازات خوشش می آید . نه ، اصلا شبیه یک آدم تپل و قد کوتاه با ریشهای سیاه و سفیدی ، که عینک دارد و وقتی می خواهد راجع به اشد مجازات حرف بزند چشمانش کاملا گرد شده و از پشت عینک به سمت بیرون پرتاب می شوند .
جناب عزراییل !
لطف کن و حالا که ما در این روزگار غریب ، کلا آمادگی روحی و حتی جسمی برای ملاقات با جنابعالی را داریم ، تکلیف ما را معلوم کن و بگو شبیه چه کسی هستی تا ما وقتی تو را دیدیم ، خودمان تحویلت بگیریم و پس فردا ، نیازی به کمیته تحقیق نباشد .
زیاده عرضی نیست .