۱۳۸۹ تیر ۴, جمعه

علی آقا ! میل کنید ! نوش جانتان !

جمعه ، هجدهم تیر ماه 1378 ، ساعت دو بعد از ظهر ، اخبار صدا و سیمای علی لاریجانی با آب و تاب فراوان در مورد همزیستی مسالمت آمیز یک گربه با موش در تایلند توضیح می داد و این در حالی بود که ساعاتی پیش از آن ، گروهی با لباس نظامی و غیر نظامی !!! از خجالت دانشجویان درآمده بودند و کوی دانشگاه تهران را مورد حمله قرار داده بودند . قاعدتا در آن زمان از دید علی آقای لاریجانی ، آن موضوع ، لااقل به اندازه همزیستی مسالمت آمیز موش و گربه اهمیتی نداشت . در روزهای بعد ، همان صدا و سیمای لاریجانی ، تلاش می کرد به مخاطبانش بقبولاند که دانشجویان دانشگاههای تهران ، مشتی اراذل و اوباش و آشوبگرند که در حال تعرض به مال و جان مردم هستند و همان برادرانی که نظامی هستند اما لباس نظامی نمی پوشند ، خیلی خودجوشانه در حال مقابله با این آشوبگرانند ! در سالهای بعد از آن هم ، این جماعت خودجوش ، خیلی وقتها جوشیدند و مردم را جوشاندند و پختند و خوردند ، کک علی آقای لاریجانی و برادران بیشمارشان هم نگزید و اتفاقا به نظر می آمد که خیلی هم از این همه خودجوشی ، لذت بردند . حتی همین یکی دو هفته پیش که این عده ، یک بار در حرم مرحوم آیت الله خمینی خودجوشی کردند و حرمت متولی امامزاده را هم نگه نداشتند و بعد از آن هم ، یک شب تا صبح ، به صورت کاملا خودجوش ، بیوت دو تن از مراجع سرشناس شیعه را ، شخم می زدند ، باز هم علی آقای لاریجانی از این همه "سرخود جوشی" غمگین و آزرده نشدند و سخنی به اعتراض نگفتند تا اینکه خیاط به کوزه افتاد و عزیزان خودجوش تصمیم گرفتند ، علی آقای لاریجانی را هم کمی بجوشانند !

در این زمان بود که ایشان تازه متوجه شدند که کار بدی است که برادران و خواهران خودجوش را به شکل خودجوش با اتوبوس از جایی به جای دیگر ببرند و نهار و ساندیس بدهند و بگویند که خودجوشانه فحش بدهند و تهدید کنند و اگر هم پیش آمد تخریب کنند !

لطفا رندی پیدا شود و به علی لاریجانی بگوید که علی آقا ! میل کنید ! نوش جانتان ! این اطعمه و اشربه سفره ای است که در همه این سالها ، خود شما در پهن کردن آن مشارکت داشته اید . علی آقا ! اینها همانهایی هستند که سال هفتاد و هشت در کوی دانشگاه تهران ، آن شاهکارها را خلق کردند ! اینها همانهایی هستند که در سالهای دولت اصلاحات تا توانستند ، تجمعات و سخنرانیها را بر هم زدند و سخنرانها و شخصیتها را کتک زدند و حتی به روی سعید حجاریان ، اسلحه کشیدند و خود جنابعالی در مقام رییس صدا و سیمای جناحی و گروهیتان ، تلویحا و بعضی وقتها هم تصریحا از آنها حمایت کردید ! علی آقای لاریجانی ، اینها و ابسته به همان کسانی هستند که جنابعالی در برنامه "چراغ" ، بعد از قتلهای زنجیر ه ای به عنوان کارشناس ، پر بیینده ترین ساعت رسانه را در اختیارشان گذاشتید تا هر مهمل و چرند و پرندی را نثار دولت وقت کنند و شما با لبخندی حاکی از رضایت با موضوع مواجه شدید ! علی آقای لاریجانی ! کسانی که امروز به شما و رفقایتان در بهارستان فحش می دهند ، همانهایی هستند که در سال 79 ، جنابعالی به پشتوانه آنها ، فیلم مونتاژ شده و سراسر دروغ و وارونه نمایی کنفرانس برلین را از صدا و سیمای شخصیتان پخش کردید تا زمینه سرکوب روزنامه نگاران و اندیشمندان اصلاح طلب را فراهم آورید ! علی آقا ! میل بفرمایید ، دست پخت مطبخ خودتان و رفقایتان را ! یک سال است که این جماعت در کوچه و خیابان ، امان از مردم بریده اند و هر صدای اعتراضی را با چماق و اسپری اشک آور و حتی سلاح گرم پاسخ می دهند ! چرا آن زمان از این همه خودجوشی اینها ، خونتان به جوش نیامد ! هنوز دو هفته از سالگرد مثلا انتخابات 22 خرداد نمی گذرد . دیدید که رفقا و همپالکی هایتان با برگزاری راهپیمایی سکوت از سوی کسانی که اکنون بعد از یک سال ، مانند روز برایشان روشن شده است که نتایج واقعی انتخابات سال هشتاد و هشت هنوز اعلام نشده ، مخالفت کردند و برای سرکوب هر نوع تجمع و اعتراضی همین جماعت وحشی خودجوش را روانه خیابان کردند ! شما از این موضوع لذت بردید و با سکوت و لبخند موذیانه همیشگیتان ، نظاره گر شدید ! اما از آنجا که آسیاب همیشه به نوبت است ، کمتر از دو هفته بعد ، عزیزان خودجوش که مردم ، بهانه عقده گشایی را از آنها گرفته بودند به سراغ جنابعالی و رفقایتان آمدند تا شما هم کمی طعم دست پخت خودتان را بچشید ! علی آقا ! آنچه که با شما کردند ، در برابر آنچه که سالهاست بر سر مردم و چهره های صاحب فکر و اندیشه می آورند ، هیچ نیست ! ای کاش شما و رفقایتان به اندازه ادعایتان در بین مردم بودید ! علی آقای لاریجانی ! حتما نسخه سانسور نشده کتاب قلعه حیوانات را پیدا کنید و بخوانید ! در آخر داستان که حاکمان جدید قلعه می خواهند انقلابیون قدیمی و بنیانگذاران قلعه حیوانات را سرکوب کنند ، ناگهان دری باز می شود و چند سگ وحشی و عظیم الجثه به تجمع حیوانات قلعه حمله می کنند و زمینه استقرار طبقه جدید حاکمان را ، که در رفتار و گفتار هیچ فرقی با آدمهایی که پیش از انقلاب حیوانات ، مالک قلعه بودند ، نداشتند ، فراهم می آورند . بعدها معلوم می شود که این سگهای وحشی ، توله های کوچک و بانمکی بودند که در همان نخستین روزهای ایجاد قلعه حیوانات ، توسط یکی از عناصر دست چندم انقلاب حیوانات از مادرشان جدا شده بودند و در همه این سالها کسانی که اکنون طبقه جدید حاکمان قلعه بودند ، خوی سبعیت و وحشی گری آنها را تقویت می کردند تا در زمان مقتضی از آنها استفاده شود !

علی آقای لاریجانی ! بدان و آگاه باش که همانطور که سکوت تایید آمیزت در برابر این عزیزان خودجوش ، کار را به جایی رساند که امروز شخص شخیص شما ، خودجوشانده می شود ، لبخند موذیانه ات در برابر این همه دستگیری و بگیر و ببند و سرکوب هم ، نتیجه مشابهی برایت به ارمغان خواهد آورد ! ما گفتیم ، حالا خود دانی !


۱۳۸۹ خرداد ۳۰, یکشنبه

به فقرا عشق بورزید تا پیروز شوید

این مطلب اولین مطلب بنده با عنوان تحلیل موشکافانه جنبش تنباکو تا جنبش سبز است که به صورت جستار و گفتاری پراکنده در فصلهای گوناگون تقدیم می گردد.
در گرماگرم انتخابات برای دولت نهم، من و آفریننده این وبلاگ، در مسیر سختی قرار داشتیم. ساعتها باهم جدال و گفتمان می کردیم. هشت سال کارنامه نه چندان موافق اصلاح طلبها عرصه را بر کاندیدای این جناح تنگ کرده و عملا شانس اندکی برای دکتر معین باقی گذاشته بود. مهدی کروبی هم فردی نبود که ما آرمانهایمان را در او ببینیم. از طرفی اعتقاد داشتیم محمود احمدی نژاد نیز صلاحیت سکانداری کشور را دارا نیست. الطاف بیکاران شورای نگهبان گزینه بهتری از هاشمی رفسنجانی را پیش روی نمی گذاشت. لاجرم دفع افسد به فاسد کردیم و با تمام توان برای هاشمی رفسنجانی تبلیغ کردیم. جالب بود که راضی کردن قشر دانشجو که نفرت خاصی از این مرد شماره یک انقلاب (بنا به تعریف بعضیها) داشت بسیار ساخت بود. دانشجویان زیادی که به لحاظ ظاهر و مدل مو (بنا بر تعریفی که بعد از انقلاب برای شناسایی افکار یک فرد ارائه شده بود) می بایست هاشمی را بر گزینند، شدیدا اظهار علاقه می کردند که به محمود احمدی نژاد رای خواهند داد. هر چند رای برخی بر اساس نوعی انتقام گیری بود، ولی هر چه بود آراء را به سمت صندوق احمدی نژاد سوق می داد.
درست یا غلط، هشت سال اشتباهات جناح اصلاح طلب به بهای از دست دادن جایگاه مردمی و به ویژه دانشجویی انجامیده بود. باید پذیرفت که اصلاح طلبها پتانسیلهای زیادی را هدر دادند و با سیاست مماشات و به قول خودشان سیاسی گری فرصتهای طلائی را از دست جنبش نوپای دانشجویی گرفتند. استراتژی غلط آنها در جدایی از هاشمی رفسنجانی و شکستن آراء جنبش دانشجویی و قشر میانه جامعه وزنه را به سمت احمدی نژاد سنگین تر کرد. از نظر من این اشتباه دلایل متفاوتی داشت ولی یک عنصر اساسی در آن نقش اصلی را ایفا کرد. اشتباهی که شاه در قبال انقلاب به رهبری آیت الله خمینی کرد. شاه در سخنرانیهای خود در میان انبوه دوستدارانش غرق این رویا بود که ملت او را باور دارد و به او عشق می ورزد و همه چیز، عادی است.او از خیل عظیم توده های فقیر و قشر متوسط و رو به پایین و فرو دست جامعه غافل بود.همان قشری که نهایتا انقلاب را به ثمر رساند و کمترین بهره را از آن برد. البته این سنتی دیرپاست که عناصر اصلی انقلاب یعنی توده های مردم نه تنها از انقلاب بهره ای نمی برند، بکله عمدتا زیر چرخ های انقلاب له شده و در اعماق تاریخ فراموش می شوند. چون علاقه شدیدی به سینما دارم شما را به جمله ای از فیلم تروا ارجاع میدهم که در هنگام اختلاف شاه با آشیل، شاه به آن فردی که این مطلب را مطرح کرد گفت، تاریخ، شاهان را به خاطر می سپارد نه سربازان را.
به هر حال اصلاح طلبها هم با رفتارهای فرمالیستی و جذب بخشی از قشر هنرمند و دانشجو (و نه البته همه آن) یادشان رفت که در این مملکت در مقابل هر یک روشنفکر دهها نفر وجود دارند که می شود آرایشان را با یک کیلو گرم سیب زمینی خرید و یا دست کم با وعده چند کیلو سیب زمینی آنها را در جهتی که لازم است به حرکت در آورد. البته منظور این نیست که اصلاح طلبان عزیز باید به مردم، سیب زمینی می دادند ولی می توانستند این قشر از جامعه را در مقابل سیب زمینی واکسینه کنند. به هر حال چنانچه امواج عظیم این قشر شاه را با خود برد، نسخه اصلاح طلبان را نیز پیچید. کاندیدای آنها که عملا محلی از اعراب نیافت و هاشمی رفسنجانی نیز بازی را به حریف تازه نفس خود که پیشینه آنچنانی نداشت واگذار کرد.
مطلب فوق مقدمه ای بود تا آن را با صحبتی از یک پروفسور آمریکایی هماهنگ کنم. نام این دانشمند را به یاد ندارم ولی او را در مصاحبه ای با حمید دباشی دیدم. او با اشاره به جنبش سیاهان امریکا و نحوه مبارزات مارتین لوترکینگ هر آنچه من می خواستم بگویم را به زیبایی بیان کرد. او گفت اگر می خواهید که جنبش به ثمر برسد و از آن مهمتر دوام بیابد و به دموکراسی جدی بدل شود، از فقرا غافل نشوید و به آنها عشق بورزید.
خلاصه کلام او در زبان سیاسی بازی، این است که اگر فقرا را فراموش کردید، همیشه کسی هست که با سیب زمینی عشق آنها را متوجه خود کند و با ابزار دموکراتیک انتخابات ( با مدد از تکنولوژی سیب زمینی) فاتحه هر چه دموکراسی است را یک شبه بخواند.
نگاهی به خدمات دولتهای اصلاح طلبان و به ویژه هاشمی رفسنجانی بیاندازید! عملکرد سیستم تامین اجتماعی را مرور کنید. من که خود ۱۰ سال در این سیستم کار کردم و به ویژه با حضرات اصلاح طلب در وزارت فخیمه رفاه و تامین اجتماعی محشور بودم شهادت می دهم که تکنولوژی سیب زمینی در همین ۱۶ سال و توسط این ۲ دولت رشد و نمو یافت. یکی غرق در کف زدنها و سوت کشیدنهای روشنفکری شد و دیگری در اعداد و ارقام رشد اقتصادی و به به و چه چه تجار غوطه ور گشت. حال نیز جنبش سبز تا از قالبهای فرمالیستی و ژستهای روشنفکر مابانه رها نشود (که خوش بختانه در حد خوبی شده و دارد می شود) و توده های فرو دست جامعه را به حرکت در نیاورد راه به جایی نمی برد. و چنانچه راه به جای برد برای دوام خود و آرمانهایش باید به این قشر عشق بورزد.

توضیح:این مطلب توسط یکی از خوانندگان ارسال شده است . ضمن سپاسگزاری از ایشان و با تاکید بر اینکه ممکن است لزوما همه آنچه بیان شده ، با دیدگاههای نگارنده این وبلاگ یکسان نباشد از هر گونه نقد یا حاشیه ای که سایر خوانندگان عزیز بر این مطلب یا سایر مطالب نویسندگان مهمان داشته باشند استقبال نموده و آماده درج مطالب سایر خوانندگان عزیز نیز می باشم.


۱۳۸۹ خرداد ۲۳, یکشنبه

برادر عزیزم ! قرصت ادامه دارد

بعضی برادران ما مدتیست که فکر می کنند قرصهایشان را نباید بخورند یا می توانند هرطور که دلشان خواست قرص بخورند . طبیعی است که این روش هم برای سلامت خودشان مضر است ، که البته سالم بودن و نبودنشان چندان تفاوتی ندارد و هم موجب زیان برای سلامت جامعه است . از جمله این برادران ، همین کسانی هستند که این یکی دو روز در باره لغو راهپیمایی بیست و دوم خرداد از سوی آقایان موسوی و کروبی ، نظریه پردازی کرده اند و می گویند دلیل لغو راهپیمایی ، احتمال مشارکت کم مردم در آن بوده است . آدم وقتی این ادعا را می شنود ، احساس می کند که گوینده آن در برخی اعضا و جوارحش شدیدا احساس خارش دارد و کلا از تشنج لذت می برد . هر موجود زنده ای که از ذره ای قدرت تعقل و تفکر برخوردار باشد ، می فهمد که وقتی یک جریان یا گروه به شکل علنی تقاضای مجوز برای برگزاری یک راهپیمایی می کند ، قاعدتا از وجود یک عقبه درخور و قابل توجه اجتماعی اطمینان دارد . طبیعی است کسانی که با بهانه مضحک ، با صدور مجوز مخالفت می کنند باید به بررسی میزان محبوبیت و پایگاه اجتماعی و مردمی خود بپردازند . از سوی دیگر همین برادران که خود علاقه و سابقه زیادی در امر قانون شکنی داشته و دارند ، در تمام مدت یک سال گذشته سعی در متهم کردن هواداران موسوی و کروبی به قانون شکنی داشته اند و حال که به دنبال عدم صدور مجوز از سوی خودشان ، این آقایان راهپیمایی را لغو کرده اند ، با مانور بر این موضوع ادعای عدم محبوبیت و مقبولیت این جریان را سر می دهند و به شکل روشن و آشکار ، عصبانیت و ناراحتی خود را از پایبندی این تفکر به قانون نشان می دهند . اینجاست که می شود نتیجه گرفت ، این برادران یا قرصهایشان را نمی خورند یا هر طور که دلشان خواست می خورند . شاید هم فکر کرده اند که خوردن قرص و دوا هم مثل اداره کردن مملکت است که هر طور دلشان بخواهد عمل بکنند و ککشان هم نگزد . به عبارت دیگر خیلی ساده و منطقی می توان پرسید که اگر موسوی و کروبی ، طرفداران پرشماری ندارند و اگر اکثریت جامعه از شرایط موجود راضی هستند و عده ناراضیان ، خیلی کم شمار است ، چرا برای راهپیمایی آنها مجوز صادر نشد و از طرفی وقتی خود چهره های درخواست کننده مجوز ، لغو راهپیمایی را اعلام کردند ، چرا گوشه و کنار شهر را مملو از نیروهای لباس رسمی و لباس نظامی نمودند . اگر فرض کنیم که به ازای هر آدم معترض ، دو نفر نیروی نظامی و امنیتی در شهر گماشته بودند ، پس می توان نتیجه گرفت که عده معترضان ، فقط در شهر تهران ، بالغ بر دهها هزار نفر است .

به هر تقدیر ، نتیجه همه این بحثها اینکه ، برادران عزیزمان باید به رژیم قرصهایشان پایبند باشند و و فراموش نکنند که خوردن قرصهایشان را به شکل منظم ادامه بدهند و اگر به شدت احساس می کنند که خیلی محبوب هستند ، ضمن حفظ آرامش و خونسردی برای بازنگری در رژیم درمانیشان به پزشک مراجعه نمایند و فراموش نکنند که قرصشان ادامه دارد .


۱۳۸۹ خرداد ۲۲, شنبه

تمدن


آقای تمدن ، استاندار تهران ، که اصولا اسمش هیچ شباهتی با روش و اخلاقش ندارد ، طی اظهار نظری فرموده اند که معترضین برای اعتراض به ادعای تقلب در انتخابات درخواست مجوز داده اند که موافقت نشد و خب طبیعی هم هست که بعد از این جمله ، بر حسب عادت مدیران بقیه دولت نهم ، اضافه کرده اند که می زنیم و می بریم و الخ ! در باب این جمله حکیمانه آقای تمدن ، نکات زیر قابل بیان می باشند:

1- معترضین ، به ادعای تقلب در انتخابات اعتراض ندارند ، بلکه به تقلب در انتخابات اعتراض دارند !

2- آقای تمدن و دوستانشان مشخص کنند که اصولا به چه نوع برنامه هایی مجوز می دهند ؟ زیرا طبق گفته ایشان ، به معترضان و مخالفان که مجوز نمی دهند ، موافقان و هوادارانشان هم که اصولا نیازی نمی بینند برای هیچ کاری درخواست مجوز کنند و هر کاری که دلشان خواست می کنند ، چون مملکت ارث پدریشان است .

3- اگر معترضان اعلام می کردند که برای تشکر از تقلب در انتخابات می خواهند راهپیمایی کنند ، ایشان مجوز می دادند ؟

4- آیا بهتر نیست تمدن و بقیه دولت نهم ، اصل بیست و هفتم قانون اساسی را به نحوی اصلاح کنند که در آن قید شود راهپیمایی و تظاهرات بدون حمل سلاح آزاد است به شرط آنکه در اعتراض یا مخالفت با آن آقا و دوستانشان نباشد ؟

5- از اینکه آقای تمدن به فکر مردم هستند و گفته اند با هر تجمعی که برای مردم ایجاد مزاحمت کند باید برخورد شود بسیار سپاسگزاریم و فقط نمی دانیم که آقای تمدن مزاحمت را چگونه معنی می کنند ، چون بعضیها اصولا مدتی است که مزاحم مردم هستند اما در عین حال با مردم هم برخورد می کنند .

6- مگر نه اینکه آقای تمدن و رییسشان ، خیلی بین مردم ، محبوب و عزیز هستند و طرفداران بیشماری دارند و مخالفانشان خیلی اندک هستند ؟ چه عیب دارد به تعدادی که خیلی هم کم و ناچیز هستند مجوز می دادند که در کنار یکی از پیاده روهای شهر ، ساکت و بی صدا بایستند . در مقابل ، فردای چنین تجمعی ، طرفداران زیاد آقای تمدن اینا هم بدون نیاز به اخذ مجوز به خیابان می آمدند و مسیر امام حسین تا آزادی را مملو از خودشان می کردند .

7- تمدن جان ! شیفته اعتماد به نفس خودت و دوستانت و بقیه دولت نهم هستیم ، دربست !

8- از این همه احساس شادمانی و امنیت و رفاه و سربلندی و خیلی چیزهای دیگری که در این یک سال برایمان به ارمغان آورده اید ، سپاسگزاریم .

۱۳۸۹ خرداد ۱۷, دوشنبه

شاهد از غیب رسید

شاهد از غیب رسید . اگر برای بعضی اقشار و گروههای جامعه ، ساعتها و روزها و ماهها سخنرانی و استدلال می کردی که گروهی که این سالها مدعی خیلی چیزها هستند اتفاقا به هیچ چیزی اعتقاد و پایبندی ندارند ، قبول نمی کردند . اگر می گفتی که این گروه که پیشانیهایشان به نشانه عبادت و سجود پینه بسته و دم از ارزش مدار و اصولگرا بودن می زنند ، نه کوچکترین تعلق مذهبی دارند و نه بویی از ارزش های انسانی و اصول اخلاقی برده اند ، قانع نمی شدند . اگر به تجاوزگری در زندانها و ضرب و جرح و کشتار در خیابانها اشاره می کردی ، می گفتند دروغ می گویی . اگر می گفتی برای جماعت مذهبی مسلمان ، محرم ماه حرام و عاشورا از جمله روزهای سال است که خونریزی در آن حرام است به جای آنکه عاملین خونریزی را زیر سوال بدانند به مردمی می تاختند که در آن روز به تاسی از یک سنت دیرپای مذهبی برای نفی زندگی تحت ستم و ذلت به خیابانها آمده بودند . و امروز در آرامگاه یکی از مراجع بزرگ تقلید شیعیان و در سالمرگش ، نوه ایشان که خود از صنف روحانیان است مورد بی حرمتی قرار می گیرد . توجه به این نکته ، خالی از لطف نیست که در فرهنگ ملی و مذهبی ایرانیان ، آرامگاه و مزار افراد صرفنظر از مقام یا شخصیتشان مورد احترام است و ایرانیان در چنین مکانهایی سعی در حفظ حرمت آن مکان و همچنین بستگان و نزدیکان فرد متوفی دارند . اما امروز کسانی که خود و تفکرشان را حق مطلق و مالک و صاحب همه چیز این مملکت می دانند ، نه تنها احترام مجلس و مکانی که در آن قرار دارند را حفظ نمی کنند بلکه شرط ادب برابر صاحب مجلس را نیز رعایت نکرده و نمک خورده و نمکدان می شکنند . شاهد این ادعا آنکه افرادی که در حضور جناب سید حسن خمینی فحاشی می کردند ، در تمام طول مدت حضور در آن مکان با امکاناتی که دستگاه تحت مدیریت ایشان در اختیارشان می گذاشت پذیرایی شدند . ای کاش لااقل ذره ای انسانیت و شعور در وجود این خیل بی قید و بند و لاابالی بود که حرمت صاحب مجلس را حفظ می کردند . اگر چه جای تعجب هم نیست ، زیرا این جماعت همانهایی هستند که در برگزاری مراسم تشییع و ترحیم مرحوم منتظری ، به عنوان بزرگترین مرجع تقلید ایران در سالهای اخیر ، اخلال و بی حرمتی کردند و به بیت و دفتر ایشان و برخی دیگر از روحانیون و مراجع مورد احترام همچون آیت الله صانعی تعرض نمودند و آرامگاه زنده یاد آیت الله خاتمی را مورد حمله قرار دادند و جالب اینجاست که همه اینها را هم تحت لوای ارزش مداری و اصولگرایی و اسلامیت انجام داده اند . آدمی حیرت زده می شود که در مملکتی ایجاد مزاحمت برای زنان و دختران به بهانه بدحجابی ، حمله به بیت مراجع ، ضرب و شتم مردم در خیابانها و ایجاد فجایعی همچون کهریزک و هتک حرمت از مجلس بزرگداشت مرجع سرشناسی که اتفاقا سالها شخص اول مملکت هم بوده است همگی با بهانه و توجیه مشترک پاسداری از ارزشها انجام می گیرد . و مشخص نیست این کدام ارزشهاست که چنین طیف وسیعی از اقدامات سراسر خشونت بار و در عین حال بی ارتباط با یکدیگر برای حفظ آنها نیاز است . شاید اگر تئوریهای ماکیاولی را بپذیریم آنگاه بتوانیم قبول کنیم که حفظ قدرت ، تنها ارزشی است که برای آن می توان چنین از یکایک افراد جامعه ، مرده و زنده ، پرده دری نمود .

به عنوان نکته پایانی این نوشتار ، توجه خوانندگان عزیز را به لبخند موذیانه ای که برخی افراد نزدیک و اعضای قوه تحت ریاست آن آقا در زمان انجام فحاشی و هتاکی علیه سید حسن خمینی بر چهره دارند ، جلب می نمایم . بدیهی است که ریشه ها و پشت پرده این نوع بی ادبی های خشن و هتاکی های غیر انسانی ، آنقدر عیان است که چه حاجت به بیان است .

توضیح عکس : قابل توجه مذهبیون ! آیت الله صانعی به عنوان یک مرجع مسلم تقلید در نماز به سید حسن خمینی اقتدا کرده است .