۱۳۸۹ مرداد ۷, پنجشنبه

اولویتهایی برای مرده شور بردن

فردی که در تصویر بالا مشاهده می شود ، شخصی است به نام حسن رحیم پور ازغدی از دیار خراسان که چند وقتی است به مقام استادی دانشگاه گماشته شده است . ایشان دو هفته پیش در سخنرانی که ظاهرا از تلویزیون خصوصی عزت ضرغامی و شرکا پخش شده است ، افاضاتی قریب به این مضمون فرموده اند که مرده شور هیکل زنانی را ببرد که می گویند به خاطر خراب نشدن هیکلشان بچه دار نمی شوند . شنیدن این اظهارات گوهربار به نقل از ایشان ، نخست این پرسش را در ذهن نگارنده ایجاد کرد که آیا فرد مذکور با زنان اهل بیتش ، مثلا همسر و خواهر و دختر و عروسش هم با همین لحن و ادبیات سخن می گوید ؟ اگر پاسخ این پرسش مثبت باشد که واقعا باید برای خانواده ایشان و همه کسانی که وقتشان را صرف شنیدن حرفهای این فرد می کنند ، اظهار تاسف نمود . زیرا فردی که پینه پیشانیش ، روز به روز در اثر سجده و عبادت!!! پر رنگتر می شود و سخنرانیهایش به خاطر کثرت آیات و احادیث ، عملا به صورت عربی- فارسی صورت می پذیرد و مهم تر از همه به نظر می رسد تئوریسین مذهبی و سیاسی و مغز متفکر جریانی است که البته تکلیفش با ملت روشن است ، آداب سخن گفتن با زنان خانواده اش را نمی داند و آدم را میان پذیرش دم خروس و قسم حضرت عباس ، ویلان و سرگردان می کند . اگر هم پاسخ پرسش مذکور منفی است ، آنگاه جای آن دارد که یک نفر غیرت کند و آنچنان سیلی نثار این آدم بکند که برای همه عمر یادش بماند حق ندارد در مورد زنان و دختران مردم این چنین با وقاحت صحبت کند .

از اینها که بگذریم ، این گماشته به مقام استادی دانشگاه و عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی ، پای قشر عزیز و زحمتکش مرده شور را به ماجرایی باز کرده ، که به نظر می رسد در اولویت کاری عزیزان مرده شور نباشد . لازم است به اطلاع حسن رحیم پور ازغدی رسانده شود که اولا باید خیلی عاقبت به خیر باشیم که مرده شورمان را ببرند . احتمالا ایشان می دانند که روزی روزگاری ، شاید دور ، شاید نزدیک ، ایشان ، این بنده و همه آدمها وقت مردنشان می رسد و آن وقت خیلی مهم است که مرده شورمان را ببرند و چه تلخ است اگر مرده مان را ناشور ببرند ! ثانیا تا زمانی که نوبت مرده شور بردن خودمان و ایشان فرا برسد ، در صورتی که حسن رحیم پور ازغدی خیلی نگران ایجاد اشتغال برای اعضای محترم صنف مرده شوران است ، به ایشان پیشنهاد می نمایم که در مورد در اولویت قرار داشتن موارد زیر برای مرده شور بری ، لااقل پیش از هیکل زنان و دختران مردم ! اگر می تواند کمی فکر کند :

1- مدیریتی که آنچنان امورات یک کشور را اداره کرده که نسل جوانش هیچ آینده روشن و مشخصی برای خودش متصور نیست و از این رو ترجیح می دهد ازدواج نکند و اگر هم کرد ، بچه دار نشود تا مبادا این همه بدبختی و عدم آرامش و امنیتی که خودش در این سالها کشیده است را به فرزندانش انتقال دهد و چنین است که این نسل جوان خیلی وقتها برای توجیه کردن بزرگترهایش درباره بچه دار نشدن ، پای هیکل و مسائل اینچنینی را به میان می کشد .

2- نظام آموزش عالی که هر تازه از راه رسیده ای را صرف نظر از قابلیت و توان و شعور و ادبش به مقام استادی دانشگاه گماشته و توقع دارد با وجود اینچنین اساتیدی ، از دانشگاههای ایران ، ابوعلی سینا و خواجه نصیر و ابوریحان ، فارغ التحصیل شوند و هیچ جوانی به فکر خروج از کشور برای تحصیل نیفتد .

3- انقلاب فرهنگی که عضو شورای عالی آن ، ساده ترین اصول و آداب سخن گفتن در یک تریبون عمومی را نمی داند و فرق میان یک آمفی تئاتر پر شده از مخاطبانی که مودبانه نشسته اند و چاله میدان را درک نمی کند .

4- اقتصادی که آمار و نمودارهایش ، نشان دهنده کاهش تورم و بیکاری و افزایش رشد اقتصادی هستند ، اما سفره مردمش روز به روز کوچکتر و سبد خریدشان روز به روز خالی تر می شود .

5- تفکری که از اعدام و کشتن و بگیر و ببند هر مخالف و منتقدی لذت می برد و استقبال می کند .

6- کسانی که از طرفی ادعای عدالت و خداترس بودن دارند و از طرف دیگر تمام زمان بیدار بودنشان در شبانه روز را صرف اتهام پراکنی و دروغگویی و توهین به مخالفانشان می کنند . آخرین پرده این هنر نمایی هم همین یکی دو روز پیش با ادعای پرداخت یک میلیارد دلار به مخالفان دولت ، به نمایش در آمد .

7- قانونی که اصلا همه در برابر آن برابر نیستند و فقط بعضیها در برابر آن خیلی برابرترند !

8- تفکری که به جای آنکه نگران وضعیت زندگی مردم کشورش باشد ، از مورد تحریم قرار گرفتن کشور و یا حتی ایجاد شرایط بدتر هم ، صراحتا یا تلویحا استقبال می کند .

9- تفکری که برای فراهم کردن زمینه ظهور بر این باور است که باید جهان را به فساد و تباهی بکشاند و جوی خون در خیابانها روان کند .

حسن رحیم پور ازغدی اگر درباره اولویت همین چند مورد برای مرده شور بردن قادر به فکر کردن و نتیجه گیری شد ، سایر موارد نیز برای باز شدن بقیه فکرش به اطلاع خواهد رسید !


۱۳۸۹ تیر ۲۴, پنجشنبه

افسران جنگ نرم

از زمان انتشار خبر حضور افسران جنگ نرم در مدارس از اول مهر ماه آینده ، دوستان زیادی با ما تماس گرفته و خواستار روشن شدن موضوع و آشنایی با این افسران شده اند . از این رو ، تصمیم گرفتیم اطلاعات لازم درباره افسران جنگ نرم را در اختیار خوانندگان محترم قرار دهیم .

افسران جنگ نرم اصولا به طور کلی در هفت درجه از پایین به بالا ، به شرح زیر رده بندی می شوند : ستوان سوم جنگ نرم ، ستوان دوم جنگ نرم ، ستوان یکم جنگ نرم ، سروان جنگ نرم ، سرگرد جنگ نرم ، سرهنگ دوم جنگ نرم و سرهنگ جنگ نرم . چهار رده اول ، افسران جنگ نرم و سه رده بعدی ، افسران ارشد جنگ نرم هستند . ماهیت کار این افسران ، خیلی نرم است و دارای روحیه لطیفی هستند . به عبارت دیگر ، این افسران ، فقط در کارهای نرم وارد می شوند و اگر روزی روزگاری جنگ سختی در بگیرد ، این افسران ، حداکثر می توانند در آشپزخانه یا واحد پخش نوحه های حاج صادق آهنگران ، فعالیت کنند . افسران جنگ نرم ، به هیچ عنوان قادر به دست گرفتن اسلحه در شرایط جنگ سخت نیستند ، زیرا ممکن است برای پوستشان بد باشد . از طرف دیگر این افسران اصولا به خاطر روحیه نرمی که دارند ، در شرایط جنگ سخت ، ترجیحا نباید در جبهه باشند ، چرا که ممکن است صدای توپ و تفنگ به شنواییشان آسیب بزند . علاوه بر آن ، اگر قرار باشد افسران جنگ نرم در جنگ سخت هم حاضر باشند ، پس چه کسی برای افراد حاضر در جنگ سخت ، دعا کند ؟ البته همه اینها دلیل بر آن نیست که افسران جنگ نرم ، از به وجود آمدن جنگ سخت استقبال نکنند . بالاخره ، روحیه شهادت طلبی که نباید در جامعه از بین برود !

و اما در باب وظایف افسران جنگ نرم باید به این نکته توجه کرد که این افسران اصولا با نرمیجات سر و کار دارند و به همین خاطر ممکن است مثلا روی مواضع سخت انسانها مانند مغزشان ، هیچ تاثیری نتوانند بگذارند و در مقابل قادر به انجام وظیفه در مواضع نرم افراد باشند . به همین خاطر است که اگر چه در واقع افسران جنگ نرم ، وظیفه شستن و آب کشیدن مغز دانش آموزان را بر عهده دارند ، ولی از هم اکنون می توان گفت که آبی را که قرار است صرف این شست و شو کنند عملا در هاون کوبیده اند و این امر مغایر با اصل آسمانی اصلاح الگوی مصرف هم می باشد . وظیفه دیگر این افسران ، این است که هر کسی ، هر چیزی گفت و هر طوری که فکر کرد ، به طور نرمی ، آن را مخابره نمایند تا اگر لازم شد ، سرداران جنگ نرم هم وارد عمل شده و به شکل نرمی برخوردهای لازم را انجام دهند . البته در باب سرداران جنگ نرم باید این نکته را اضافه کرد که این عزیزان ، اگر لازم باشد ، برای جنگ نرم از اشیا سفت و سختی مانند باتوم ، میلگرد ، چماق و حتی در صورت نیاز ، بطریهای نوشابه هم استفاده می کنند . وظیفه دیگر افسران جنگ نرم این است که با سر کار رفتن ، آمار بیکاری را کاهش دهند و این چنین منعکس شود که نرخ بیکاری ، تک رقمی شده ، تورم کاهش یافته و تولید ناخالص ملی هم بالا رفته است و به همین خاطر بقیه دنیا در حال فروپاشی هستند . وظیفه دیگر افسران جنگ نرم این است که ثابت کنند مملکت از بدو تاریخ تا سال 84 در حال نابودی بود تا اینکه به شکل ناگهانی معجزه هزاره سوم رخ داد و پری رویی ، پرده از رخ انداخت و همه چیزهایی که حق مسلم ماست به دست آمد و ما در دنیا خیلی محبوب و پرطرفدار هستیم و اصلا همه دنیا هر روز صبح به امید وجود ما از خواب بیدار می شود و شبها هم به اتکای وجود ما می خوابد . همچنین افسران جنگ نرم ، که قاعدتا همگی از باهوش ترین افراد این مملکت هستند باید به دانش آموزان ، ریاضی و حساب و کتاب بیاموزند تا دانش آموزان بدانند که مثلا چهار یا پنج میلیون تقسیم بر چهل میلیون ، مساوی با شصت و سه درصد است و همچنین چهل میلیون ، اینقدر عدد کوچکی است که در مدت 8 ساعت ، می توان از یک تا چهل میلیون را شمرد . افسران جنگ نرم ، همچنین باید به دانش آموزان بیاموزند که کامپیوتر ، اینترنت ، ماهواره ، نستله ، کوکاکولا ، بنتون ، سریال لاست و چیزهایی مانند اینها همگی از عوامل و مزدوران اسراییل و آمریکا هستند باید با آنها برخورد کرد .

لازم به ذکر است که در صورت وجود هرگونه شبهه و سوال دیگری پیرامون افسران جنگ نرم ، این وبلاگ با آغوش باز و به شکلی نرم آنها را پذیرش می کند و نرم گونه ، اقدام به پاسخگویی خواهد نمود . به هر حال بر همگان واضح و مبرهن است که از سال 84 به بعد که کشور در حال شکوفا شدن است ، پاسخگویی هم بسیار زیاد شده و در نتیجه ما هم از این قاعده مستثنا نیستیم و بر منکرش هم لعنت ! بشمار !

توضیح عکس : این فرد ، یک آدم چاخان و خالی بند است . افسران جنگ نرم اگر قرار بود اهل مردن باشند ، از اول می رفتند افسر جنگ سخت می شدند !


۱۳۸۹ تیر ۲۲, سه‌شنبه

حیوان شناسی

اصولا حیوانات در سه دسته قابل طبقه بندی هستند . دسته نخست ، حیوانات اهلی مانند الاغ و گوسفند و سگ چوپان که خطرناک نیستند و در آغل و طویله قابل نگهداری می باشند . دسته دوم ، حیوانات وحشی مانند گرگ و خرس و پلنگ که در کوه و جنگل و بیایان و سایر مکانهای مشخص زندگی می کنند و تا وقتی کسی پا روی دمشان نگذارد و وارد قلمروشان نشود ، نه گاز می گیرند و نه چنگ می زنند و نه حمله می کنند . دسته سوم ، حیواناتی هستند که قطعا ، تحت هیچ شرایطی اهلی نیستند و قابلیت اهلی شدن هم ندارند و در عین حال از نوع حیوانات وحشی شناخته شده که به آنها اشاره شد نیز نمی باشند . این حیوانات ، قلمرو مشخصی ندارند و در هر زمان و مکانی که رییس گروهشان دستور بدهد ، ظاهر می شوند و اصولا به هر کسی که رییسشان بگوید یا دلشان بخواهد حمله می کنند . این نوع حیوانات ، به معنای واقعی کلمه ، حیوان می باشند . حیوانات عزیز مورد نظر ، از راه لگدپرانی ، گاز گرفتن و چنگ زدن به اجتماعات انسانی ارتزاق می کنند . این گروه از حیوانات اصولا با هر موجودی که در سرش به جای پهن و پشگل ، مغز باشد مشکل دارند . این نوع حیوانات ، به دلیل خوی وحشی گری نسبت به پدیده های هنری حساس هستند و برگزاری برنامه های هنری همان احساسی را در آنها به وجود می آورد که تکان دادن پارچه قرمز در گاومیش ایجاد می کند . این حیوانات با هر دانشمندی ، صرفنظر از اینکه دینی یا غیردینی باشد ، مشکل دارند . علاوه بر آن ، این نوع حیوانات ، مملو از عقده های جنسی سرکوب شده و شکفته نشده هستند و به همین خاطر برای ارضای خودشان ، خیلی به جنسیت توجهی ندارند . حیوانات عزیز مذکور ، صدای بلندی دارند و برخلاف حیوانات وحشی که یا می غرند و یا زوزه می کشند ، معمولا در حال عربده کشی هستند . از ویژگیهای مهم این نوع حیوانات ، یکی هم این است که اصولا به تنهایی قادر به حمله نیستند و از طرفی برای حمله کردن به طعمه ها مجبور به استفاده از ابزار کمکی مانند چماق و چوب و باتوم و انواع سلاح گرم می باشند . علاوه بر شیوه معمول ذکر شده برای ارتزاق این حیوانات ، این گروه در فواصل زمانی کوتاه ، با کیک و ساندیس و در شرایط خاص چلوکباب ، به طور موقت سیر می شوند . البته ، حیوان شناسان معتقدند که این گروه از حیوانات اصولا سیرمونی ندارند و اگر لازم باشد ، خودشان را هم می خورند . از دیگر ویژگیهای این حیوانات ، این است که به صورت غریزی ، به این نتیجه رسیده اند که در همه چیز ، صاحب حق هستند و به همین دلیل هم ، کلیه حرکاتشان از جانب خودشان ، مورد تایید است . حیوان شناسان معتقدند در صورت مواجه شدن با حمله این حیوانات ، اصلا نباید فکر کرد که استفاده از جملات احساسی یا مودبانه ای مانند ، حیوان جان ! آرام باش ، حیوان عزیز ، بیا با هم حرف بزنیم و امثالهم کارگشا خواهد بود . از طرف دیگر چون ذات آدمی هم طوری است که خیلی از خشونت خوشش نمی آید ، ترجیحا نباید برای مقابله با این حیوانات از روشهای خشن استفاده کرد . در نتیجه باید حتی الامکان از فراهم کردن زمینه حمله این حیوانات خودداری نمود و در صورت قرار گرفتن در معرض حمله ، به آرامی از محل جولان این حیوانات دور شد و شرایطی را به وجود آورد که این حیوانات ، مشغول خودخوری شوند .

توضیح عکس : بلانسبت همه حیوانات محترم ، عکس کاملا تزیینی است .


۱۳۸۹ تیر ۱۹, شنبه

وقت ، طلا نیست

یادش به خیر ! بچه که بودیم ، بزرگترها وقتی می خواستند نصیحتمان کنند و بگویند باید تلاش کنیم و برای اوقات فراغتمان به خصوص در روزهای گرم تابستان برنامه ریزی داشته باشیم تاکید می کردند که وقت طلاست . هر چه که سنمان بالاتر رفت و به دنیای بزرگترها بیشتر وارد شدیم ، فهمیدیم که این جمله وقت طلاست ، برای ما حکم همان هویجی را داشته که "بامزی" برای پیروزی در مسابقه ، با یک قلاب ماهیگیری جلوی بلا نسبت همه ، الاغش گرفته بود تا بتواند از خط پایان بگذرد . حالا هم که مدتهاست رسما خودمان در دنیای بزرگترها هستیم ، کاملا ایمان داریم که لااقل در کشوری که در آن مشغول زنده بودن هستیم ، وقت نه تنها طلا نیست ، بلکه کشک هم نیست . به همین خاطر هم ترجیح می دهیم در شرایطی قرار نگیریم که بخواهیم کودکی را نصیحت کنیم !

در ایران ، وقت طلا نیست ، زیرا عده ای آدم که اسمشان نماینده مردم است ، از جیب مردم حقوق می گیرند و ساعتها و روزها و بعضی وقتها ماهها ، در مورد تصویب یک طرح یا لایحه ، جلسه می گذارند و وقتی همه چیز به مراحل پایانی نزدیک شده است ، به خاطر برخی مصالح و مسائل ، آن را مسکوت می گذارند و یا قانونی در تناقض با آن چیزی که در ابتدا تصویب کرده بودند ، وضع می کنند . انگار نه انگار که این همه مدت ، وقت ، صرف بررسی آن طرح یا لایحه کرده بودند . در ایران ، وقت طلا نیست ، زیرا ساعتهای فراوانی از وقت تنها رسانه دیداری مجوزدار و البته رسمی کشور ، صرف پخش برنامه هایی می شود که نه تنها ارزش دیدن ندارد ، بلکه برای روح و روان بینندگان ، جز آسیب ، ثمری ندارند . در ایران ، وقت طلا نیست زیرا هر چند سال یک بار ، کل نظام آموزش پیش از دانشگاه کشور ، مطابق با سلیقه صاحبان قدرت ، کلا زیر و رو می شود ، و هیچ اهمیتی هم ندارد که این تغییرات چه هزینه هایی برای دانش آموزان ، خانواده ها و اهالی آموزش و پرورش مملکت دارد . در ایران ، وقت طلا نیست و ارزش عمر انسانها ، از کشک هم کمتر است زیرا هر ماه ، هزاران نفر از جوانان این مملکت ، به اجبار باید وارد دوره خدمت مقدس !!! سربازی بشوند و آنهایی که این مقدس اجباری را گذرانده اند همگی می دانند که این دوران ، جز وقت گذرانی ، علافی ، بیهودگی و بی هدفی و از دست دادن فرصت تحصیل و کسب و کار و چیزهایی مانند این ، هیچ مزیتی برای جوانان این مملکت نداشته ، ندارد و احتمالا نخواهد داشت . در ایران ، وقت طلا نیست زیرا اکثر پروازهایی که از فرودگاههای این کشور انجام می شوند ، به شکلی کاملا بدیهی و طبیعی ، دارای تاخیر هستند و اگر غیر از این بود باید شگفت زده شد . در ایران ، وقت طلا نیست زیرا اگر به هر دلیل تصمیم به استفاده از سیستم حمل و نقل عمومی در سفرهای درون شهری بگیری باید پیه معطل شدن در کنار خیابان یا صفهای طویل تاکسی و اتوبوس را به تنت بمالی و در عین حال خوشحال هم باشی که در حال تلاش برای کاهش ترافیک و آلودگی هوا هستی ! و بدیهی تر از همه اینکه در ایران ، وقت اصلا و ابدا طلا نیست ، زیرا وقتی پشت چراغ قرمز تقاطع ، چشم به شمارنده زمان چراغ دوخته ای و فکر می کنی باید چهل و هفت ثانیه منتظر سبز شدن چراغ بمانی ، شمارنده ، ناگهان عدد هفت را نشان می دهد و در حالی که آماده می شوی که ظرف هفت ثانیه چراغ سبز شود ، شمارنده بیش از یک دقیقه روی عدد هفت ، ثابت می ماند و سپس ، ناگهان سبز می شود ! تا بدانی و فراموش نکنی که اینجا ایران ، کشوری تحت یک مدیریت جهانی است و در نتیجه نه تنها وقت طلا نیست ، بلکه به هیچ عنوان نباید فکر کنی که می توان برای زندگی برنامه ریزی داشت .