۱۳۹۰ شهریور ۱۴, دوشنبه

بگذارید دریاچه ارومیه راحت بمیرد!

این روزها، بسیارند کسانی که اندوهگین خشکیدن دریاچه ارومیه اند. بسا کسانی که به خاطر این دریاچه نمکین شمال غرب ایران زمین، بالاخره بعد از دو سال بی تفاوت نمایی و ندیدن و نشنیدن آنچه در سایر نقاط ایران می گذرد، کتک خوردند و بازداشت شدند. بسا قلمها که چرخیدند تا برای رهایی دریاچه از چنگال خشکی، آگاهی رسانی کنند!

اما، من معتقدم که این دریاچه اگر خشک شود، خوشبخت تر خواهد بود. نخستین دلیل این ادعا آن است که ما مردمانی مرده پرست و خصم جانیم! بسیاری از ما که این روزها در سوگ این دریاچه، آه و ناله سر داده ایم ، همانهایی هستیم که پیش از این وقتی برای تفریح و خوشگذرانی به دریاچه می رفتیم، قادر به تمییز دریاچه از سطل زباله نبودیم! دریاچه، این چنین باشکوه و در میان چنین بدرقه ای بمیرد، بسیار بهتر است تا مانند بختگان فارس و زنده رود اصفهان (یا به زبان کنایه یک هموطن اصفهانی، زنده بود!) در غربت جان بدهد! دریاچه ارومیه خوشبخت است که برای مرگش، کسانی کتک می خورند و بازداشت می شوند، چرا که در مملکتی حق حیات داشت که دختری در عزای پدرش جان داد و کسی حق و اجازه برگزاری پرسه برای او را پیدا نکرد! دریاچه شوری که این چنین بخشکد و در آینده بابت خشکیدنش، هزاران اثر ادبی و اجتماعی و سیاسی و هنری خلق شود، بسیار شیرین بخت تر از انسانهای شوربختی است که خونشان برای آرمان و آرزویی، بر کف خیابانها و گذرهای این خاک خشکید و مرگشان انکار شد و می شود! لااقل مرگ این دریاچه انکار نمی شود! این منبع حیات با چنین سر و صدا و جنجالی خشک می شود و خوشا به سعادتش، که چاههای نفتی که خوب یا بد، منبع حیات اقتصاد این کشورند، می خشکند و کسی را غمی نیست! باز هم خوش به حال دریاچه ارومیه که در همین خاک می خشکد و به سرنوشت دریای گاز این کشور که توسط همسایگان عرب دزدیده می شود، دچار نمی گردد! چه خوشبخت است دریاچه ارومیه که در مورد خشکیدنش در مجلس مملکت، ولو برای بی اهمیت نشان دادن موضوع خشکیدنش بحث و گفت و گو می شود! چرا که بسیارند انسانهایی که چشمه های حیاتشان در این مملکت در حال خشکیدن است و از سوی خوش نشینان بهارستان، حتی برای تخفیف و تحقیر معضلشان هم شایسته بحث شمرده نمی شوند. کاشکی بخت و اقبال دریاچه ارومیه را چنارهای خیابان ولیعصر داشتند! ای کاش ریه ساکنان شهرهای بزرگ ایران، به اندازه دریاچه ارومیه برای خود این ساکنان اهمیت می داشت! چه خوب می شد اگر زندگی و زنده بودن انسانهای ساکن این کشور لااقل برای خودشان به اندازه دریاچه ارومیه اهمیت داشت!

سخن کوتاه! در سرزمینی که آدمیانش در اوج مردگی می پندارند که زنده اند، بگذارید دریاچه ارومیه با همین شکوه و افتخار بمیرد! شاید در تاریخ بگویند که در سرزمین مردگان، دریاچه زنده ای بود که سرافراز، دندان خشم بر جگر خسته بست و رفت! دریاچه ای که در مردگان ملک خویش نظر بست، با طرح خنده ای و مرگ خویش را انتظار کشید، بی هیچ خنده ای! بگذارید دریاچه ارومیه، راحت بمیرد!


هیچ نظری موجود نیست: