۱۳۸۹ مهر ۱۰, شنبه

این آتش هنوز روشن است!

سی سال از زمانی که آتش جنگ میان دو کشور قدرتمند و ثروتمند آن روز خاورمیانه ، ایران و عراق ، شعله ور شد ، گذشت . اینکه چه عواملی و یا چه کسانی در آغاز آن آتش افروزی نقش داشتند ، موضوع این نوشته نیست . بلکه ، این قلم در اندیشه آن است که آیا آن آتش برافروخته ، بیست و دو سال پس از پایان اسمی آن جنگ ، لااقل در ایران خاموش شده است ؟ پاسخ این پرسش ، آنجا اهمیت می یابد که می بینیم امروز عده ای آنچنان خود را مالک و متولی میراث جنگ می دانند که تو گویی ، جنگ را ارثی جز شادمانی و سرور و خوشبختی برای این ملت نبوده است ! کسانی هستند که هنوز هم هرگونه سخنی در نفی و نقد جنگ را جرمی نابخشودنی می دانند و به گونه ای در دفاع از آنچه که بنا به ادعایشان دفاع مقدس بوده است ، داد سخن می رانند که اگر کسی نداند ، فکر می کند این گروه و تمامی اعضای خانواده شان در تمامی سالهای جنگ در خط مقدم جبهه ها جنگیده اند و بعد از جنگ هم ، زندگی خود را وقف پاکسازی میادین مین و سازندگی خرابه های باقیمانده از جنگ کرده اند ! و از این رو خوب است مشخص شود که آیا آنچه جنگ برای این ملک و ملت به جا گذاشته است ، فقط حماسه آفرینی و فتح الفتوح بوده است یا اینکه حقیقت جنگ چیزهای دیگری هم بوده است که نباید دیده شود تا بتوان ره افسانه زد ؟! باید پرسید و جست و دید و اندیشید . آیا حقیقت جنگ امثال حسن فیروزآبادی هستند ، یا مردانی که اعضای بدنشان را در جنگ از دست دادند و بعد از آن هم سالهاست که با انواع بیماری ها و آسیبهای جسمی و پیامدها و دشواریهای ناشی از آن ، خود و خانواده شان ، دست در گریبانند ؟! آیا سیمای واقعی جنگ و دستاوردهای آن را باید در سیمای کسانی مانند آن آقا و اطرافین مدعیش همچون صادق محصولی و اسفندیار رحیم مشایی دید یا برای درک سیمای حقیقی جنگ باید به آسایشگاهها یا خانه هایی که در آنها کهنه سربازان دارای آنواع آسیبها و اختلالات روانی و عصبی نگهداری می شوند ، سرکشی کرد ؟! آیا حقیقت جنگ را حسین شریعتمداری و همپالکیهایش درک کرده اند که مشخص نیست چه در رژیم سابق و چه در نظام کنونی ، تا زمان پایان جنگ ، چه می کرده اند و چه گلی به سر بشریت می زده اند یا اینکه همسران و فرزندان ابراهیم همت و مهدی و حمید باکری می توانند بگویند جنگ با آنها و خانواده هایشان چه کرده است ؟! آیا حقیقت جنگ امثال محمدعلی جعفری و یداله جوانی و عبداله عراقی و محمدرضا نقدی هستند ، یا سرگذشت و سرنوشت امثال داوود کریمی ها ، نشان از حقیقت جنگ دارد ؟! این کدام جنگ است و اینها چه کسانی هستند که می گویند جنگ آنها را لایق خودش کرده بود ؟! سهم ملت ایران از این جنگ چه بوده است ؟ اصلا ملت که نیروی غیرنظامی محسوب می شود و الان ، در این برهه زمانی خیلی برای مدعیان جنگ اهمیتی ندارد ، اما یک نفر پیدا شود و محض رضای خدا بگوید که نقش ارتش و ارتشیان در آنچه که به آن دفاع مقدس می گویند چه بوده است ؟ بیم آن است که در آینده نه چندان دور ، این خواهران و برادران لباس شخصی ، که میانگین سنیشان به زور ، به سی تا سی و پنج سال می رسد مدعی شوند که فتح خرمشهر کار آنها بوده است و چون مردم در آن روز شادمانی کرده اند ، پس شکی نیست که همه ملت ایران از جنگ راضی بوده اند و خیلی خوشحال می شوند اگر با همت این دوستان جنگ جدیدی هم به راه بیفتد ! و سخن آخر اینکه ، چه این حضرات مدعی خوششان بیاید و چه خوششان نیاید ، حقیقت جنگ جز زشتی و پلشتی و فلاکت و بدبختی و ماتم و اندوه نیست . هیچ انسان عاقل و بااحساسی از جنگ افروزی ، استقبال نمی کند و با یادآوری خاطرات جنگ دچار شعف نمی شود . هیچ حکومت عاقلی هم در جهان سعی نمی کند به جای التیام زخمهای ملتش بعد از جنگی طولانی و پرهزینه و پرتلفات ، هر سال و هر ماه و هر روز خاطرات آن روزهای سخت را برای ملتش زنده کند و داغشان را تازه نماید . شک نکنید که بخش بزرگی از آنچه امروز در جامعه ما به عنوان اختلالات شخصیتی و روانی یا ناهنجاری و حالتهای عصبی و پرخاشگری به چشم می خورد ، از آثار ماتاخر جنگی است که رنجش را ملتی برده و دسترنجش را قومی معدود درو کرده اند ! و این آتش هنوز روشن است و دردا و دریغا که قربانیان زنده جنگ یا گوشه نشین خانه و بیمارستان و آسایشگاه هستند و یا از کرامات سالهای اخیر در کنج زندان و حصر و یا به دنبال یک لقمه نان حلال ، روز و شب را هم گم کرده اند و آن گاه مدعیان جنگ از اینکه نام خودشان و یا رفقایشان در فهرست سیاه انسداد دارایی های شخصی قرار دارد از درد به خود می پیچند . و چه تناقض نمای تلخ و شیرینی که این آتش هنوز روشن است !


هیچ نظری موجود نیست: