۱۳۸۸ بهمن ۲۳, جمعه

هم وحدت کردند و هم مهربانی


ما خیلی لذت بردیم از اینکه قبل از مردن ، خیلی معانی و مفاهیمی را که فکر می کردیم می دانیم یعنی چه ، فهمیدیم که نمی دانیم یعنی چه ؟ قصه از آنجا شروع شد که یک عده گفتند در راهپیمایی 22 بهمن باید وحدت داشته باشیم و باید با همه کسانی که در راهپیمایی شرکت می کنند ، صرفنظر از عقاید و نمادهایشان مهربان بود و یک سری حرفهای دیگر به همین قشنگی یا حتی از این هم قشنگتر . ما هم یک استنباطاتی برای خودمان داشتیم از این وحدت و مهربانی و اینجور حرفها . به همین خاطر هم با روی گشاده به راهپیمایی رفتیم و تصمیم گرفتیم نه حرف بزنیم و نه شعار بدهیم . اما خوشبختانه فهمیدیم آن چیزی که ما درباره معنای وحدت و مهربانی فکر می کردیم با آن چیزی که در واقع هست خیلی فرق دارد .
در نخستین دقایق نزدیک شدن به محل راهپیمایی یک خانم خیلی مودبی را دیدیم که تقریبا همسن و سال مادر ناصرالدین شاه در سریال امیر کبیر بود و ر حالی که از اتوبوس واحد پیاده می شد به یک دختر جوان فحش می داد که [...] و [...] و [...] ! و یک سری چیزهای دیگر هم به همه مردمی گفت که قاعدتا شبیه آن دختر جوان فکر می کردند . ما نخستین احساسات وحدت بخش و مهربانی آفرین را پیدا کردیم . بعد هم انگار همان خانم خیلی مودب ، دلش و سایر اعضا و جوارحش خنک نشده بود همان حرفهای داخل [] را به همراه یک سری [] دیگر ، نثار موسوی و کروبی و خاتمی کرد . ما باز هم دچار وحدت شدیم .
به میدان آریاشهر که رسیدیم دیدیم در همه کوچه ها و اطراف میدان عده ای از برادران و خواهران برای ایجاد وحدت و مهربانی ایستاده اند و باتوم ها و تفنگهایشان را به رخ مردم می کشند . بعضی هایشان لباسهای فرم نظامی و بعضی های دیگر هم لباس فرم شخصی به تن داشتند . یکی از همان برادران وحدت بخش و مهربانی آفرین که لباس فرم نظامی به تن داشت و جلیقه ضد گلوله هم پوشیده بود وقتی متوجه نگاه متحیر و مبهوت بنده شد ، انگار یاد تمامی عقده های گشوده نشده زندگیش از بدو تولد تا همان لحظه افتاد و احساس کرد با لباسی که بر تن دارد می تواند تمامی جهان را فتح کند ، در حالیکه به چشمان من خیره شده بود به سمت من آمد و تنه محکمی به من زد تا شاید با فحش آبداری که دوست داشت نثارش کنم زمینه برای عقده گشایی های بعدیش فراهم شود ! اما طفلکی ضایع شد ! چون همه آن فحشها را در دل نثارش کردم اما بر زبان نیاوردم و بیچاره قاعدتا مجبور شد برای ایجاد وحدت و مهربانی سراغ طعمه دیگری برود .
از آنجا که کمی متوجه مفاهیم وحدت و مهربانی شده بودیم ، به سمت بزرگراه اشرفی اصفهانی حرکت کردیم تا از محل خیرات وحدت و مهربانی دوستان دور شویم ! اما حکایت این بود که ما و بقیه مردمی که مثل ما بودند پوستین را ول کرده بودند ، اما پوستین انها را ول نمی کرد ! هنگ موتورسواران وحدت بخش و مهربانی آفرین که شامل برادران یگان ویژه ناجا و برادران تیپ دوم عاشورای حصارک کرج سپاه استان تهران بودند ، مردمی که از خیر وحدت و مهربانی گذشته بودند و می خواستند به خانه هایشان بروند را همراهی می کردند تا خوب وحدت کنند و دچار مهربانی شوند . کمی بالاتر از بزرگراه جلال آل احمد ، یک آقای برادر با کت و شلوار و ته ریش به همراه دو نفر دیگر ، از یک خودروی پژو با پلاک نظامی پیاده شد و بلافاصله با یک دختر جوان درگیر شد و اقدام به تعقیب دختر کرد . دختر بیچاره با تمام توانش می دوید و حجاب از سرش افتاده بود و آن آقای برادر هم ، انگار که در حال تعقیب صدام حسین در کوچه بود او را تعقیب می کرد . آخرین باری که صحنه تعقیب یک دختر یا زن ایرانی را توسط یک نیروی نظامی دیده بودم ، مربوط به فیلمهای سینمای جنگی بود که قصد داشت قساوت نیروهای عراقی در زمان فتح خرمشهر را نشان دهد . پیش از آن هم چنین صحنه هایی را در سریال سربداران و سکانسهای مربوط به حمله مغولها به ایران دیده بودم . خلاصه مردمی که خیلی هم بیشمار بودند اقدام به اعتراض به این حرکت وحدت آفرین و مهربانی آور آقای برادر کردند و ایشان هم که گویا از شدت ورزیدگی به نفس نفس افتاده بود از تعقیب دختر بیچاره منصرف شد . ما که احساس کرده بودیم به زودی خودمان هم اسیر این همه وحدت و مهربانی می شویم به مسیرمان ادامه دادیم و به نزدیکی بلوار مرزداران رسیدیم . نکته جالب توجه وحدت آفرین این بود که ظاهرا برادران وحدت خیرات کن و مهربانی پخش کن ، علاقه زیادی هم به فعالیتهای هنری و سینمایی پیدا کرده بودند . تقریبا هر یک دقیقه یک بار یک موتور سیکلت رد می شد که از همه مردمی که در پیاده روها و خیابان در حال گذر بودند فیلم یا عکس می گرفت . این برداران غیر از آنهایی بودند که از روی بام یا پشت پنجره ساختمانهای دولتی منطقه ، در حال ذوق آزمایی هنری بودند و فکر می کردند کسی آنها را نمی بیند .
به هر تقدیر وقتی به نزدیکی باغ فیض رسیدیم به معنای واقعی کلمه فهمیدیم وحدت و مهربانی یعنی چه !!! متوجه شدیم که چند تا از برادرهای لباس فرم نظامی و یک برادر لباس فرم شخصی پشت یکی از خودروهایی که در کنار خیابان پارک بود در حال کلنجار رفتن با یک موضوعی هستند . اول فکر کردیم که شاید حیوان درنده ای را گرفته اند . بعد گفتیم شاید باند سارقین لاستیک خودروهای محل دستگیر شده اند . اما چند ثانیه بعد فهمیدیم که سه زن و دختر جوان در حال دریافت کوپن وحدت و مهربانی خود از برادران بوده اند . جالب اینجا بود که وقتی موفق به خروج از پشت خودرو و دویدن شدند یکی از برادران نظامی پوش با قدرت تمام به دنبال آنها دوید و لگد محکمی به پشت جوانترین عضو آن جمع زد و با حالتی ظفرمندانه برگشت . ما پیش خودمان آرزو کردیم که اگر روزی به خواهر و مادر و زن آن برادر نظامی پوش هم به همین شکل وحدت و مهربانی شد ، به همین میزان احساس پیروزی کند . آن برادر لباس فرم شخصی پوش هم شروع به مرتب کردن شلوارش کرد !
در همان نزدیکی متوجه شدیم که مساجدی هم که پیش از خیرات کردن وحدت و مهربانی ، حرم امن محسوب می شدند ، الان مانند دکان و مکان کسب و کار هستند . زیرا وقتی عده ای از مردمی که آمادگی دریافت وحدت و مهربانی را نداشتند به مسجدی در آن نزدیکی رفتند ، فردی که احتمالا از برکات این همه وحدت و مهربانی ، صاحب خانه خدا شده بود آنها را از مسجد بیرون کرد و مسوولان توزیع وحدت و مهربانی با باتوم و اسپری فلفل ، سهمیه آنها را تحویل دادند و البته رسید هم نگرفتند .
و در آخر ماجرا هم ، از آنجا که عدالت و رفع تبعیض برای ایجاد وحدت و مهربانی خیلی لازم است ، برادران نظامی پوش با تفنگهایشان اقدام به شلیک گلوله های رنگی به در و دیوار خانه های مردم کردند تا مبادا کسی در زمینه دریافت وحدت و مهربانی از قلم افتاده باشد . و به این ترتیب در روز 22 بهمن امسال به ما و بقیه مردم که اتفاقا بیشمار هم بودیم ، هم وحدت کردند و هم مهربانی ! و ما هم از آنجا که بخیل نیستیم و در ضمن معتقد هستیم که خیرات افراد بی پاسخ نخواهد ماند ، اطمینان داریم که در روزگاری نه چندان دور ، همین برادران و کس و کارشان هم مشمول همین نوع وحدت و مهربانی خواهند شد . به هر حال ما آدمهای قدرنشناسی نیستیم . درضمن به مناسبت سالگرد وفات پیامبر اسلام نقل قولی از ایشان را حسن ختام این مطلب می نمایم : الملک یبقی مع الکفر و لا یبقی مع الظلم

هیچ نظری موجود نیست: