۱۳۹۰ فروردین ۲۳, سه‌شنبه

گمانه هایی پیرامون چرایی برکناری مشایی



برکناری اسفندیار رحیم مشایی از مدیریت حوزه دفتر رییس دولت و جایگزین شدن او با بقایی (که شاید به حق بتوان بعد از غلامحسین الهام و اسفندیار رحیم مشایی او را ابوالمشاغل جدید دولت نهم نامید) برخلاف اسامی و شخصیت فرد برکنار شده و شخص جایگزین ، بسیار بی سر و صدا صورت پذیرفت . شاید دلیل این بایکوت خبری و سکوت پیرامون آن را بتوان از روی میل و اراده امپراطوری خبری تحت اختیار دولت و بخشی از یک استراتژی کلان تر برای پرده نشینی مقطعی مشایی و صحنه نشینی تعمدی بقایی دانست . در واقع نمی توان این جابجایی را خارج از مجموعه مناقشات درون جناحی طیف امنیتی و نظامی جناح راست حکومت ( به سرکردگی چهره هایی همچون رییس دولت ، فرمانده هان ارشد سپاه و بسیج ، طرفداران مصباح یزدی ، دبیر شورای نگهبان و ...) و طیف فرصت طلب و اپورتونیست این جناح ( با حضور حزب موتلفه ، جامعه روحانیت مبارز تهران ، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم و چهره هایی همچون برادران لاریجانی ، قالیباف ، باهنر ، محسن رضایی ، احمد توکلی و ...) ارزیابی کرد . به عبارت دیگر مناقشات درونی این جناح تمامیت خواه (که شاید به جرات بتوان تمامیت خواهی را به عنوان فصل مشترک همه طیفهای موجود در جناح مذکور دانست) برای تصاحب مجلسی که قرار است در یک نمایش انتخاباتی و بدون حضور هر رقیب دگراندیشی در اسفند ماه سال نود جایگزین مجلس فعلی شود ، بسیار زودتر از حد تصور و از همین ابتدای سال آغاز شده است . در این مجال ، فرصتی برای بحث درباره میزان مشروعیت و مقبولیت مجلسی که اعضای آن به جای آنکه منتخب ملت باشند منتصب و مورد تایید حاکمیت هستند و اصلا ، نفس برگزاری نمایش انتخاباتی به شکل و شمایلی که داغ و جراحت آخرین پرده اجرا شده آن در خرداد هشتاد و هشت هنوز بر پیکر جامعه است و هنوز هم بازیگران و تماشاگران آن مشغول هزینه پردازی برای آن هستند ، نمی باشد و البته سخن گفتن در باب آن هم حدیث مکرر است و مصداق آب در هاون تمامیت خواهی و مردم ستیزی طبقه حاکم ، کوفتن ! فلذا بهتر است همان سوژه مطروحه در آغاز سخن را پیگیر شویم .

بررسی هسته مرکزی دولت نهم (معتقدم دولت دهم که قاعدتا باید با رای مردم در انتخابات خرداد هشتاد و هشت انتخاب می شد ، هنوز تشکیل نشده و دولت مستقر ادامه اجباری دولت نهم است.) نشان دهنده آن است که تفکر حاکم بر دولت ، نتیجه روابط ماورایی جمع بسیار معدودی است که به نوعی خط و ربط دولت را مشخص کرده و در این راستا هیچ انتقاد یا مشورتی را نیز برنمی تابند . زوج مشایی-بقایی و از آن شناخته شده تر و جنجالی تر ، زوج مشایی-رییس دولت دو محور مهم هسته مذکور به ویژه در دو سال اخیر بوده اند . به عبارت دیگر نقطه اشتراک هر دو زوج مذکور ، شخص اسفندیار رحیم مشایی است که اگر چه بسیاری بر این اعتقادند که او در مواجهه دولت با طبقه سنتی حامی و همچنین مراجع و روحانیون ، چشم اسفندیار دولت است اما در عمل می توان دید که او در واقع به مانند نوک پیکان دولت برای مواجهه با منتقدان درون جناحی و همچنین شکستن و از بین بردن همه هنجارها و خطوط قرمز مد نظر پایگاه سنتی حامی دولت عمل کرده و اتفاقا نتیجه عملش حاشیه نشینی روزافزون این طبقه و اهمیت زدایی از مرجعیت دینی و روحانیت بوده است . البته بی شک در پیشبرد این روند نباید نقش حمایتی علنی و یا نامحسوس مقامات عالیرتبه حکومت از دولت و رییس آن را فراموش کرد . با عنایت به موارد فوق جای شک و شبهه ای نمی ماند که مشایی آنقدر برای دولت و رییسش مهم است که به این سادگی از این مجموعه جداشدنی نیست . (به همه اینها می توان نسبت فامیلی مشایی و رییس دولت را هم افزود.)

با در نظر گرفتن فرضیات مذکور برای یافتن پاسخی درباره چرایی جدایی مشایی از دفتر رییس دولت باید به ابتدای این نوشته و مناقشه درونی جناح راست حاکمیت برگشت . نگارنده بر این باور است که جدا شدن مشایی از دفتر رییس دولت نه به معنای جدایی او از تیم دولت و نه در راستای ابراز احترام به نظرات منتقدان درون جناحی یا مراجع دینی است . در واقع این جدایی ظاهری اتفاقا در راستای تقویت مواضع دفاعی دولت در برابر این دو گروه و مستحکم کردن مواضع طیف امنیتی و نظامی جناح راست برای وارد کردن ضربات نهایی بر پیکر طیف فرصت طلب و اپورتونیست این جناح است . دلیل این ادعا هم جایگزین شدن بقایی در قامت یار دیرین و همراه همیشگی مشایی در سمتهایی است که پیش از این شخص مشایی عهده دار آن بوده است . به عبارت دیگر ، اندیشه ها و روش مشایی از دفتر رییس دولت و به تبع از شخص رییس دولت جدا نشده است . به نظر می رسد این جدایی ظاهری در راستای چیدمانی باشد که طیف امنیتی و نظامی برای قبضه کردن همه شئون حکومت طراحی کرده است . در این راستا گمان نگارنده بر آن است که اسفندیار رحیم مشایی به منظور دستیابی به چند هدف کوتاه مدت و بلند مدت از دفتر ریاست جمهوری کناره گرفته است .

نخست ، ساماندهی و نهایی کردن فهرست اعضای مورد تایید طیف امنیتی و نظامی برای حضور در مجلس آینده و همچنین تهیه فهرست نمایندگان به ظاهر مخالف یا منتقد که تهدیدی برای منافع و اهداف طیف مذکور نباشند به منظور حفظ ظاهر رقابتی در نمایش انتخابات و همچنین فراهم آمدن امکان تشکیل یک فراکسیون اقلیت بی خاصیت در مجلس بعدی .

دوم ، بررسی زمینه نامزدی احتمالی شخص مشایی در انتخابات مذکور به منظور تصاحب کرسی ریاست مجلس به عنوان یکی از سنگرهای فتح نشده توسط طیف امنیتی و نظامی . با توجه به موضع گیریهای مشایی و حساسیت طبقه سنتی و مراجع روی شخص وی به ویژه در صورت تلاش برای ریاست دولت ، به نظر می رسد ورود به مجلس و تکیه زدن بر صندلی ریاست ، ضمن خارج کردن این کرسی از تصاحب طیف فرصت طلب و اپورتونیست ، تریبون مناسبی را در اختیار مشایی و حامیانش برای اشاعه و اعمال نظرات و دیدگاههایشان ، در پوشش قانونگذاری فراهم می آورد . از این رو شاید ورود مشایی به مجلس برای طیف امنیتی و نظامی اهمیتی بسیار بیشتر از ریاست جمهوری وی داشته باشد .

سوم ، دعوا برای کسب کرسی ریاست دولت پس از رفتن رییس فعلی آن (البته اگر واقعا بخواهد برود!!!) مدتهاست که در میان دو طیف مذکور آغاز شده است . اگر چه به نظر می رسد که طیف امنیتی و نظامی ترجیح می داد مشایی ریاست دولت پس از رییس فعلی را برعهده بگیرد ، اما نوع موضع گیریها و جنجال آفرینهای مشایی در این مسیر ایجاد اختلال کرده است . از این رو طیف مذکور می خواهد مدتی مشایی را از تیررس رسانه ها و افکار عمومی خارج کرده و نوعی پرده نشینی به وی تحمیل نماید . در این فاصله زمانی ، مشایی فرصت سازماندهی تشکیلات و ابزارهای رسانه ای مورد نیاز برای دستیابی به کرسی مذکور توسط خودش یا فردی نزدیک به دیدگاههای خودش را خواهد داشت و در حال حاضر مجموع شواهد و قرائن حاکی از آن است که گزینه قریب به واقعیت ، بقایی است . البته افرادی نظیر علی اکبر صالحی ، وحید جلیلی و حتی صفار هرندی نیز می توانند علیرغم اختلافات ظاهری با مشایی و اطرافیانش در برخی موارد جزیی به عنوان گزینه های جایگزین مطرح شوند . درز کردن خبر درخواست صدور مجوز برای هفت حزب و تشکل سیاسی از سوی نزدیکان مشایی و همچنین انتشار قریب الوقوع تقریبا همین تعداد روزنامه ( از جمله روزنامه هفت صبح) ، آن هم در فضایی که مطبوعات مستقل یکی پس از دیگری خواسته و ناخواسته تعطیل می شوند همگی حاکی از خیز برداشتن طیف مورد بحث و هسته مرکزی دولت مستقر برای مستحکم کردن پایگاه خود در حاکمیت می باشد . البته چنانکه در این مدت بادهای موافق بر بادبان قایق حاکمیت بوزند ، چه بسا که اسفندیار دولت خود بر رخش حکمرانی بنشیند .

چهارم ، به نظر می رسد پازل بزرگی که طیف امنیتی و نظامی برای حاکمیت طراحی کرده است در گرو سرکوب و خفه کردن همه صداهای منتقد و مخالف ، قبضه کردن همه کرسیهای مهم حاکمیت ، اجرای حرکتهای عوام فریبانه همچون واریز وجه نقد به حساب مردم و اعطای آزادیهای اجتماعی اغواکننده مانند آزادی پوشش و در نهایت تسلط کامل و بدون مزاحمت بر همه منابع و داشته های کشور است . در چارچوب همین پازل است که می توان حاکمیتی را تصور کرد که ریاست مجلس آن در اختیار مشایی ، ریاست دولت آن در اختیار بقایی یا گزینه مشابه با او باشد و تشخیص مصلحت نظام به رییس فعلی دولت یا چهره هایی با تفکر و منش مشابه او واگذار گردد .

آنچه مسلم است گذر زمان ، واقعیتهایشت همه این تحرکات را عیان می کند و البته آنکه جور همه این بازیهای سیاسی را در یکایک لحظات حیاتش می کشد ، ملت ایران خواهد بود . خوشا ملتی که با بیداری ، حاکمیت خود را در دست بگیرد و حیات و معاش و مماتش را منوط به تصمیم گیریها و برنامه ریزهای منفعت طلبانه محافل آنچنانی نکند .چه کسی می داند که تا اسفند نود در این کشور چه خواهد شد ؟!!!


۱ نظر:

Shiva گفت...

درخيز عاقلانه براب پست مهمتر...