۱۳۸۸ آذر ۱۳, جمعه

من تجاوز شدم


این جمله حکیمانه ای که الان می خواهم بگویم را در جایی نخوانده ام ، اما فکر کنم خیلی هایی که این مدت ، خیلی چیزها گفتند و به فکر فرو رفتند ومجبور شدند اعتراف کنند هم ، داشتند قبل از فرو بردن در فکر ، همین جمله را با لهجه های مختلف می گقتند . و اما جمله حکیمانه من این است که در جوامع مدرن (توجه کنید که من گفتم مدرن ! در نتیجه چیزهایی که می گویم هیچ ربطی به این کسانی که زود بهشان بر می خورد و آدم را به فکر فرو می برند ، ندارد) شهروندان و حقوق شهروندیشان کاملا به هم پیوسته هستند و هیچکدام از آن یکی جدا نیست و تجاوز به حقوق شهروندان ، عین تجاوز به خود شهروندان است و بر عکس . حالا با توجه به این حکمتی که ما بیان کردیم می خواهم به اطلاع کلیه دوستان و آشنایان و بازماندگان برسانم که البته رویم به دیوار ، اما ، ما تجاوز شدیم ! یعنی ، ببخشید ، من تجاوز شدم ! در واقع بنده امروز صبح داشتم این جمله حکیمانه را در ذهن خودم به خودم می گفتم و از اینکه آدم مهمی شده ام و می توانم حرفهای گنده گنده بزنم خوشم آمده بود و در خیابان از اینکه خودم به خودم درباره فکر خودم پز می دهم و برای پز دادن مثل بعضی ها ، نیاز به چیز دیگران ندارم ، می بالیدم که بر مبنای همین تفکر سرتاسر حکمت خودم ، تجاوز شدم . البته این تجاوز از همان صبح شروع شد و تا این لحظه که آخرین دقایق شب است ، همچنان ادامه دارد . چون موارد تجاوز زیاد است ، من مهمترین آنها را می گویم و امیدوارم خوانندگان محترم ، با استفاده از این تجارب جلوی تجاوز شدن خودشان را بگیرند ، از ما که خیلی گذشت !
صبح که داشتم مانند شهروندان جوامع مدرن در پیاده رو حرکت می کردم ، یک شهروند خیلی محترمی ، خودروی خودش را در پیاده رو پارک کرده بود تا به این وسیله به حقوق شهروندی من تجاوز کند و البته کرد . من هم مجبور شدم یواش از کنار خیابان رد بشوم ، در نتیجه یک شهروند محترم دیگر در حالیکه با تفرعن زیاد ، پشت فرمان ماشین مدرنش نشسته بود ، زحمت کشید و سر صبحی ، با صدای مهیب بوق ، ضمن نابود کردن مقطعی همه اعصاب و روان بنده ، در پاسخ به نگاه متحیر و درمانده من ، شیشه ماشین را پایین کشید ، فحش داد و سریع دور شد تا در فاصله کمتر از یک دقیقه به طور مکرر تجاوز شده باشم . وارد پیاده رو شدم و داشتم سعی می کردم فراموش کنم که بعد از یک عمر زندگی با شرافت ، چه بر سرم آمده که یک موتورسوار که مطمئنم شهروند محترمی بود با سرعت فراوان از داخل پیاده رو ، عین موشکهای اس-300 خودمان که البته فقط پولش را به روسیه داده ایم ، اما موشکش را نگرفته ایم ، از کنار من رد شد و اگر به تازگی در اثر فشارهای رژیم ، وزنم کم نشده بود و جاخالی نداده بودم ، امکان داشت در اثر تجاوز صورت گرفته ، بمیرم . در دلم به روح و روان ملت بی تربیت انگلیس درود فرستادم که در ضرب المثلی می گویند وقتی در حال تجاوز شدنی و نمی توانی کاری کنی ، لذت ببر و پیش خودم فکر کردم این ضرب المثل خیلی بیشتر از جمله من ، واجد رهنمودهای حکیمانه است . در هر حال ، هنگام عبور از عرض خیابان ، آن هم از محل خط کشی عابر پیاده ، یک راننده خیلی محترم تاکسی که احتمال می دهم تحت تعقیب بود و به همین خاطر به طرز دیوانه واری رانندگی می کرد ، بار دیگر به من و کسانی که در نزدیکی من در آن محل بودند تجاوز کرد . کمی جلوتر هم ، مغازه داری که احتمالا چون مغازه 70-60 متریش که از محل زندگی من خیلی بزرگتر است ، برایش کوچک بود ، نصف اجناسش را وسط پیاده رو چیده بود به من تجاوز کرد و به این ترتیب در طول مسیر ، خیلی از شهروندان محترم باعث شدند که من تجاوز بشوم .
بعد از این ماجراها هم وقتی اخبار را خواندم و شنیدم ، مکرر تجاوز شدم . اول گفتند که کسانی تصویب کرده اند از محل پول فروش نفت ، که قاعدتا در جوامع مدرن سرمایه ملی است و همه مردم باید از آن بهره ببرند ، 20 میلیون دلار صرف حال گیری از آمریکا و بریتانیا بشود . حالا معلوم نیست بهره این کار برای کجای ما است . بعد هم یک آقایی که به زور روی یک صندلی نشسته و هر چقدر هم دیگران می گویند آقای عزیز ! آن جایی که نشستی جای تو نیست ، به هیچ جای محترم بدنش بر نمی خورد ، در یک مصاحبه گفت که همه باید به حق حاکمیت مردم افغانستان احترام بگذارند ، و به همین خاطر باز هم احساس کردم که تجاوز شدم . بعدش هم که دیدم یک عده ای در یک جایی جمع شده اند و از جیب ما حقوق می گیرند و دو سه ماهی می شود که قرار است یک قانونی را تصویب کنند و حالا که به آخر کار نزدیک شده اند ، چون بعضی ها خوششان نمی آید ممکن است اصلا کل قانون را از دستور خارج کنند تا به این ترتیب ، از جیب ما به خاطر هیچی حقوق گرفته باشند تا بار دیگر رسما ما تجاوز شویم .
به هر تقدیر ، موارد دیگری هم بود که من تجاوز شدم که نیاز به بیان ندارد . با این اوصاف هنوز هم البته می گویم که در جوامع مدرن ، رابطه بین شهروندان و حقوقشان به آن شکلی است که گفتم . در نتیجه این چیزها به ما ربطی ندارد و به همین خاطر هم ، ما نیازی به فرو بردن در فکر نداریم .

۲ نظر:

ali farokhi گفت...

بسیار عالی بود حامد جان داری به روزهای اوجت نزدیک می شی

Gh.F گفت...

می گن قلب آدمها اندازه ی مشتشونه

لابد همونقدر هم ظرفیت و طاقت داره دیگه

پس چرا الان به اندازه ی مشت انسانهای ما قبل تاریخ به قلب من فشار میاد

خدایا یه کم ما رو متحمل تر کن . ممنون