۱۳۸۸ دی ۹, چهارشنبه

حد وقاحت


بعضی وقتها ، حرفهایی روی دل آدم سنگینی می کند که نمی داند چگونه بیان کند . اگر بخواهی تمام احساس را صاف و پوست کنده بیان کنی ، شاید ناخودآگاه از دایره ادب خارج شوی . اگر بخواهی لعاب سیاست ورزی به آن حرفها بزنی ، ممکن است از سوی دستگاه خیلی بی طرف و مستقل عدالت پروری ، به خاط ارتکاب جرایم رایانه ای مورد ملاطفت قرار گیری و به فکر فرو ببرندت ! به هر حال هر چه هست ، واقعیت این است که نه می توان گفت و نه شایسته است که نگفت . باری ! از این ذکر مصیبت اولیه که بگذریم ، به اصل مصیبت می رسیم .
ملتی را تصور کنید که به امید آزادی ، دستیابی به حقوق اولیه شهروندی ، رفاه ، برخورداری از کرامت انسانی و هزار و یک دلیل دیگر ، انقلاب کردند و آن کس که رهبر روحانی انقلاب بود در بدو ورود به کشور در مزار شهدای انقلاب ، صحبت از حق آزادی و تشکیل دولت به واسطه مقبولیت خود ، نزد اکثریت ملت کرد و مشروعیت شاه و رژیم او را به واسطه آنکه زاییده تصمیم گیری پدران نسل انقلابی آن زمان بود زیر سوال برد . همان ملت را تصور کنید ، وقتی که به خاطر حس میهن دوستی و یا گوش به فرمان رهبر زمان خود بودنشان ، زندگی و عمر و دار و ندارشان را به میدان جنگ و دفاع از وطن کشیدند و هشت سال زندگی در شرایط جنگی با همه سختیها و مصیبتها و داغ بر دل نشاندنهایش را تحمل کردند اما خم بر ابرو نیاوردند . همان ملت را به یاد آورید که سی سال به خاطر وعده هایی که یک از هزار آن عملی نشد و با آرزوی آرمانشهری که هیچگاه دروازه های آن را هم ندیدند ، با همه گرفتاریها و مشکلات به هر نحوی که توانستند کنار آمدند .
حال ، گروهی را به خاطر بیاورید که پا بر گرده همان ملت گذاشتند و از پلکان پست و مقام بالا رفتند و دم از مردمی بودن و مذهبی بودن و هزار و یک چیز دیگر بودن که به قول خودشان فضیلت است ، زدند و .....
اکنون ملت را مانند یک دستمال کاغذی ، به گوشه ای می اندازند . تا دیروز که برای اثبات ادعای مشروعیتشان نیاز به حضور مردم در نمایشنامه ای به نام انتخابات داشتند ، ملت را از هر فرقه و با هر تفکری مورد نوازش قرار می دادند و هندوانه های چند کیلویی ، زیر بغل ملت می گذاشتند که شما ملت نجیب و شریف ایرانید و شما جوانان حتی اگر چهره های امروزی یا حتی عجیب و غریب هم دارید ، خیلی پایبند به مقدسات و مسائل مذهبی هستید و به به و چه چه ! در آن زمان اگر لازم می شد از زبان دختران جوان هفت قلم آرایش کرده ، تاییدیه ای برای حضور در انتخابات یا فلان راهپیمایی بگیرند دوربین را نه تنها روی صورتش که روی همه جذابیتهای دیگرش متمرکز می کردند ، بلکه انگیزه ای برای مشارکت مردم شود . ملت تا زمانی عزیز و نجیب و شریف تلقی شد که در برابر همان گروه حاکم صاحب فضایل ، چون و چرا نکرد !
و درست از زمان طرح نخستین پرسشها از سوی مردم ، نه تنها تمامی آن صفتها و القاب اعطایی قبلی را از مردم گرفتند که ورق برگشت و مردم سابقا نجیب و شریف ، تبدیل به یک عده خس و خاشاک ، گروهی آشوبگر ، اراذل و اوباش ، فتنه گر و چیزهایی در این مایه ها شدند . انگار نه انگار که این ملت سپر بلای حضرات شدند تا کسانی که معلوم نیست دارای کدامین سابقه و پیشینه یا حتی کدام ریشه خانوادگی هستند امروز بر خر مراد سوار شوند و در کوچه پس کوچه های دیار این مردم ، چهار نعل ، سواری کنند ! حتی سرقفلی مقدسات هم به نام آقایان و دار و دسته شان ثبت شده است . پاره شدن تصویری از رهبر پیشین انقلاب را پیراهن عثمان کردند اما هنوز یک ماه از آن همه ، هیاهو و جنجال نگذشته که شیشه های خانه همان رهبر را می شکنند و حرمت حسینیه محل سخنرانی او را نگه نمی دارند و در همان مکان و زیر سکویی که محل سخنرانی آن رهبر بوده به فرزند فاضل و باتقوا و متعهدش ، تعرض می کنند . جالبتر آنکه به فاصله دو روز بعد از این حرمت شکنی آشکار و به منظور تحریک احساسات و عواطف گروههای سنتی تر جامعه در تلویزیون اختصاصی خودشان ، تصاویری از آن رهبر را در همان مکان پخش می کنند ، انگار نه انگار که دو روز پیش از آن ، در آن مکان مانند بربران و مغولها به قصد تخریب و ویرانی آمده بودند و سالهاست که فحاشی به بازماندگان و نزدیکان آن رهبر را تبدیل به مستحبات مذهبیشان کرده اند .
فریاد وامصیبتا سر می دهند که یا ایها المسلمون بیایید که این فتنه گران و آشوبگران و اراذل و اوباش (ملت شریف و نجیب سابق) حرمت عاشورا را شکستند و گفتند دنبال حقشان هستند و هزار و یک حرف دیگر زدند که از نظر ما ، که احتمالا وکیل و وصی خدا و معصومین هستیم ، توهین به مقدسات و امام حسین است ، اما اینکه در روز عاشورا و در ماه محرم که از ماههای حرام است انسانها کشته می شوند ، عیبی ندارد و اگر هم عیبی دارد ، به ما چه ، چون موضوع مشکوک است ! پنداری سلاح گرم ، نقل و نبات است که دست مردم عادی باشد و قصد جان هم را بکنند . تازه به مشکوک جلوه دادن هم قناعت نمی کنند و شانه از بار مسئولیت خالی می کنند و می گویند ، مردم با آشوبگران برخورد کردند و پاسخ عاشورایی دادند . به عبارت دیگر قضیه آنقدر هم مشکوک نیست . کسانی که از دید این ، خود ، حق مطلق پنداران ، مردم نامیده می شوند با آشوبگران برخورد کرده اند و شاید برخوردشان یک مقدار سفت بوده و منجر به کشتار شده است که آن هم اصلا مهم نیست ، چون از تعداد آشوبگران کاسته شده است . دم از مقدسات می زنند و آنگاه مجلس ختم یک مرجع تقلید مسلم را بر هم می زنند و عکسهایش را پاره می کنند و عکس شاگرد باواسطه آن مرجع را به جایش می چسبانند . زهی خیال باطل که با پاره کردن عکس او ، حکمرانیش بر دلهای مردم را پایان دهند و با چسباندن عکس آن یکی ، او را بر دل مردم حاکم سازند که هر انسان نیم بند عقلی هم می داند که میان حکومت بر قلوب و حکومت بر نفوس ، تفاوت از زمین تا آسمان است . جالب آن که می دانند ، شوری آشی که پخته اند و همچنان هم آن را به هم می زنند آنقدر زیاد شده که اندک اندک فریاد مشتریان ثابت و سنتی دکانشان را هم در می آورد ؛ پس دست به دامن سیاست کی بود کی بود ، من نبودم ! می شوند و می گویند باید به خیابانها بیاییم که حرمتها شکست و واویلا شد ، اما فراموش می کنند که در فحوای دین و مذهبی که این گروه مدعیان قشری آن هستند ، هیچ چیزی به اندازه خون و جان آدمها حرمت ندارد و امان از آن زمان که در ماه حرام خونی ریخته شود.
الغرض ! با نمایشهای مسخره و نخ نمای رسانه ای و به راه انداختن جنگ روانی ، حقیقت تغییر نخواهد کرد . بگیر و ببند و حبس انسانها هم گره ای از کار نمی گشاید . در ضمن کمی هم شرم و حیا داشتن ، اصلا چیز بدی نیست ! وقاحت هم حدی دارد ! به شرطی که قدرت تعریف و تشخیص حد آن برای بعضی ها وجود داشته باشد .
و در پایان ، یادآوری یک نکته تاریخی ؛ علی ، تا وقتی که مردم از او نخواستند ، حکمرانی را نپذیرفت و به همین خاطر 25 سال مانند همه شهروندان معمولی جامعه به زندگی عادی خود پرداخت و همان علی ، ستم وارده بر یک زن یهودی را بزرگترین مصیبت دانست !

هیچ نظری موجود نیست: