۱۳۸۸ آذر ۲۰, جمعه

لبخند بر شمشیر پیروز است


آقای محترم ! به جان خودت ما قبول داریم که شما و دوستانت خیلی آدمهای فجیعی هستید و وقتی بخواهید کاری را بکنید به شدت می کنید . تاریخ هم این را نشان داده است . حالا چرا اینقدر خودت را ناراحت می کنی و حرص می خوری ؟ این فشارها هم برای خودت بد است هم به پوستت آسیب می زند ! عزیز من ! ببین ! اصلا ما تضمین می دهیم که تمام و کمال از شما می ترسیم . راستش را بخواهی ترسناک هم هستید . به هر حال قابلیتهایی که شما دارید را هر کسی ندارد . فکر کنم ، خیلی هم اعتقادی به منطق و این سوسول بازی ها ندارید . بسیار خوب ! هر آدم عاقل و بالغی وقتی با موجوداتی مثل شما قرار است روبرو شود بهتر است برود خودش را درست کند . اصلا دموکراسی یعنی همین . یعنی هر چیزی که هر کسی زورش زیادتر بود ، دلش خواست ! ما که مثل شما نیستیم که زندان و زندانبان داشته باشیم . تفنگ هم نداریم . چوب و باتوم هم نداریم . البته یک مقدار بلانسبت شما اهل عقل و منطق هستیم . کلا هم آدمهای عجیب و غریبی هستیم که باعث شده ایم همه دنیا از دیدنمان ناخن حیرت بجود . می دانی چرا ؟ چون فحشمان می دهید ، لبخند می زنیم . کتکمان می زنید ، لبخند می زنیم . باتوم و اسپری در می آورید ، لبخند می زنیم . شاید تیراندازی کنید ، لبخند می زنیم . ما را به زندان می برید ، لبخند می زنیم . چنگ و دندان نشانمان می دهید ، لبخند می زنیم . تازه بعد از همه این لبخندها ، وقتی که ادعا می کنید می خواهید به ما گل بدهید و در عمل به جای گل باز هم کتک و فحش و باتوم و اسپری و زندان تقدیممان می کنید ، باز هم لبخند می زنیم و به شما گل می دهیم . نمی دانم چرا ، ولی شک ندارم که این لبخندها به زودی تو و دوستانت را خلع سلاح می کند . شاید هم تقصیر خود شماست که نسل ما را از دوران کودکی تحت تعالیمی قرار داده اید که همانها ، امروز قوت قلب ما شده است . مثلا از همان دوران کودکی در کودکستان و دبستان و بعدها در دبیرستان و دانشگاه و در تمامی شبکه های تلویزیونی و رادیویی ، برای به لجن کشیدن چهره پهلوی ، آن را با حکومت یزید مقایسه می کردید و می گفتید خون بر شمشیر پیروز است . طبیعی است که امروز این اعتقاد در قلب نسل ما به وجود آمده باشد که هر چیزی جز شمشیر بر شمشیر پیروز است و البته ما خیلی علاقه ای نداریم که با خون بر شمشیر پیروز شویم . به همین خاطر لبخند را برگزیده ایم . از طرف دیگر ، شما یک بدشانسی بزرگ هم دارید ! آن هم اینکه با نسلی مواجه هستید که از دوران شیرخوارگی وادار به شکیبایی بوده است . نسلی که با همه کمبودها ، سختیها ، نداریها و فشارهایی که مملکت داری شما به او تحمیل کرده است ، ساخته و در نتیجه شکیبایی را خوب می شناسد . همین ویژگی این نسل است که شما را به حیرت واداشته است . زیرا 6 ماه است که می زنید و می گیرید و می بندید اما باز هم به جای آنکه با خشونت به شما پاسخ دهند ، لبخندی تحویلتان می دهند و باز هم آنچه را می خواهند و می طلبند بر زبان می آورند .
آقای محترم ! تهدید می کنی ؟ عیب ندارد . مطمئن باش ما این تهدید را جدی می گیریم و می ترسیم اما از آنچه که خواست و حقمان است کوتاه نمی آییم ، فقط کمی محتاط می شویم . حکایت ما و شما ، حکایت آن جویبار و سنگ خاراست . سنگ بر مسیر جویبار نشست و مانع از عبور آن شد . جویبار می توانست مانند سنگ ، سنگین دل شود و قلب سنگ را بشکافد تا راه عبورش باز شود . اما به جای این کار ، سنگ را دور زد و از کنار آن گذشت تا به دریا برسد . جویبار سنگ را گذاشت و گذشت ! ما هم چنین می کنیم . شما را می گذاریم و می گذریم . یادم نیست در کدام مطلبم شبیه این مضمون را گفته بودم ولی باز هم تکرار می کنم که ما از شما می گذریم ، اما آنچه با ما و وطن ما کردید فراموش نمی کنیم .
در فردایی که خیلی دور نیست و روز گذشت و فراموش نکردن ماست ، برای جنابعالی و دوستانتان خواهیم گفت که شرافت و نجابت را نباید با ضرب و شتم و زندان پاسخ می دادید و به شما خواهیم آموخت که شرم و حیا ، پدیده های بدی نیستند و یادآوری خواهیم کرد که قانون اساسی یک مجموعه به هم پیوسته است و همه اصول آن باید همزمان و همسنگ مورد توجه قرار گیرند و به همین خاطر اصل 28 قانون اساسی امروز با اصل 110 آن هیچ تفاوتی ندارند و در عین حال مطمئن باش که ما مانند شما انسانیت را فراموش نمی کنیم و از سلاح خشونت بهره نخواهیم برد . حتی اگر بخواهیم شما را شکنجه کنیم به شما لبخند خواهیم زد که برای امثال شما ، لبخند ما شکنجه است و شاید در آن زمان بفهمی که آنچه بی پروا و البته نه از سر اقتدار که از روی هراس بر زبان آوردی ، ذره ای پشتوانه حقوقی و قانونی نداشت ، اگر چه باید حافظ قانون می بودی و ستاننده داد مردم از بیدادگران! و هنوز تا رسیدن آن فردا ، زمان برای جبران اشتباه خود داری ! پس این زمان را غنیمت می دان !

توضیح عکس : عکس کاملا تزیینی است .

۱ نظر:

Gh.F گفت...

احساس می کنم
در بدترین دقایق این شام مرگ زای
چندین هزار چشمه خورشید
در دلم
می جوشد از یقین

احساس می کنم
در هر کنار گوشه این شوره زار یأس
چندین هزار جنگل شاداب
ناگهان
می روید از زمین

(شاملو- شاعرآزادی)
که امروز هم زاد روزشه
(21/آذرماه)